روز جمعه 25 خردادماه 1403 ، اعضای انجمن نجات البرز با مادر محمد و فاطمه رئیسوند دیدار کردند.
اعضای دفتر انجمن نجات کرج پس از دعوت این مادر دادخواه که دو تن از عزیزانش به نام محمد و فاطمه رئیسوند اسیر تشکیلات جهنمی سازمان تروریستی مجاهدین خلق می باشند، با کمال اشتیاق و به حکم ادب و احترام در منزل این مادر حضور بعمل رساندند. در بدو ورود سرکار خانم کعب فلاحیه به همراه فرزندش آقای مهدی رئیسوند همچون گذشته با خوشرویی و صمیمانه به استقبال میهمانان خود آمدند. پس از گفتگو و احوالپرسی صمیمانه این مادر بسیار مهربان با شربت و شیرینی و میوه های بهاری پذیرایی نمود. مسئول انجمن کرج و همراهان با تقدیر و تشکر از زحمات ایشان از آخرین وضعیت رو به زوال تشکیلات فرقه و حجم زیادی نارضایتی اعضا توضیحاتی داد.
آقایان ولی ا… غفاری و علی اردلانی که از جمله میهمانان این مهربان مادر بودند از سرنوشت خود و چگونگی اسارت و رهایی خود از چنگال فرقه رجوی خاطرات و مواردی را در راستای امید به این مادر عنوان نمودند. این رها یافتگان اذعان داشتند تنها امید برای آزادی اسیران همان استمرار و پایداری خانواده ها می باشد.
این مهربان مادر چشم انتظار که ۳۶ سال است در فراق پسر خود و ۱۶سال در حسرت دیدار دخترش به سر میبرد با شنیدن سرنوشت جداشده ها با چشمانی گریان و صدایی لرزان بیان کرد: پسرم که سابقه جنگ با تروریست های مجاهدین در حمله نظامی عملیات فروغ جاویدان به شهرمان داشت و از شهروندان در برابر حمله وحشیانه آنها دفاع میکرد پس از مدتی ناباورانه در سال ۱۳۶۸ اسیر این فرقه منحوس گردید .
در تماس های او با منزل و درخواست دیدار با ما در سال ۱۳۸۷ با تلاش اینکه برای آزادی ایشان اقدامی کنیم به همراه برادر و دختر کوچکم که آن زمان در سنین جوانی بود به عراق و قرارگاه اشرف عزیمت کردیم. مادر پس از مکثی کوتاه و غمبار ادامه داد: درحین ورود به قرارگاه اشرف زنان فرقه با ترفند اینکه دخترم باید در کنار دیگر دختران و خوابگاه آنها باشد در مدتی طولانی او را از من جدا کردند . پس از چند روز دیدار با فرزندم وقتی متوجه شدیم که پسرم گرفتار آنها است و به او اجازه خروج نمیدهند با برادرم تصمیم به بازگشت به ایران گرفتیم و وقتی سراغ دخترم را گرفتم، چند تن از زنان سازمان با برخورد و لحنی خشن خلاف برخوردهای بدو ورود به ما گفتند: دخترتان تصمیم خود را گرفته و می خواهد نزد برادرش بماند . من و برادرم متعجب درخواست کردیم که فاطمه را ببینیم اما به ما اجازه ندادند. من و برادرم با عصبانیت با آنها وارد بحث شدیم و من شیون کردم که بدون دخترم اینجا را ترک نخواهم کرد. در این هنگام چندین تن از زنان و مردان رجوی بیرحمانه ما را دوره کردند و با زور به سمت در خروجی هدایت کردند. با دخالت سربازان آمریکایی در جلوی درب قرارگاه اشرف که معلوم بود جیره بگیر رجوی هستند، آنها نیز عنوان کردند منطقه جنگی و ناامن می باشد و هم اکنون حضور شما در اینجا به عنوان شهروند عادی مناسب نیست و دخترتان اگر خودش بخواهد می آید .
من و برادرم ساعت ها جلوی درب بسته قرارگاه و بی اعتنایی سربازان آمریکایی و مجاهدین در شرایط سخت مقاومت کردیم اما بی فایده بود. شرایط بحرانی آنجا و عدم شرایط استقرار و بی امنی باعث شد که در برابر گروگانگیری رجوی تصمیم به بازگشت به ایران جهت اقدامات موثر برای نجات دخترم بگیریم . این بود که دخترم طعمه یک ترفند به نام ملاقات قرار گرفت و دخترم را با دستان خودم گرفتار نمودم. مسئول دفتر انجمن نجات و دیگر همراهان که تحت تاثیر غم مادر قرار گرفته بودند با تجربه ای که از عذاب های داخل تشکیلات داشتند به این مادر این امید را داده که با دعای شما مادران که براستی صاحبخانه انجمن نجات می باشید و تلاش های حقوق بشری دفاتر انجمن نجات این آزادی ها محقق میگردد.
به امید رهایی تمام اسیران
ناصر رضایی