روزگاران پیشتر در سازمان برای جذب نیرو و عضوگیری جدید شعاراین بود که: روزنه ورود به سازمان بسیارتنگ مثل سوراخ سوزن وخروج ازسازمان بسیارسهل و آسان مثل خروج از دروازه است. درگذرزمان وسخت شدن عرصه برسازمان،جذب و دفع نیرو خلاف آنچه واقع شد که گفته میشد. خصوصا درایام بعد ازدهه 1370،فی الواقع رهایی ازشرسازمان برای اعضای آن درخاک عراق،بسیارطاقت فرسا وبا قیمت گزاف بود. آنقدرگزاف که خروج ازسازمان کمتربه ذهن و مخیله کسی خطورمیکردوبدین صورت آدمها، ازسرجبرو استیصا ل درآن جنهم ماندگارمی شدند. اما بعدازاشغال عراق توسط قوای امریکایی وبه حفاظت درآوردن تک تک اعضای سازمان مجاهدین توسط امریکا، مطابق اصل چهارم کنوانسیون ژنو که به استاتو لقب گرفته بود،آدمهای ناراضی سازمان دل و دماغ گرفتند وراه نفسی برایشان بازشد. بسان قبل دیگر سازمان جرئت نداشت ادمهای معترض و بریده ازسازمان را تحویل زندان ابوغریب صدام بدهد ویا اینکه درزندانها ی خودش به بند بکشد، چرا که با وجود قوای آمریکایی درکمپ اشرف،دستش زیر تیغ و ساطورآنها بود. لذا به یکباره درمقاطع مختلف دیدیم که آدمهای ناراضی وبه جان آمده درکمپ اشرف به ناچاربه تنها راه نجات یعنی کمپ تحت حمایت وحفاظت امریکایی ها پناه برده ونفسی تازه کردند. این کمپ بمثابه طناب دارسازمان بود که بسیارازاینکه درچند صدمتری کمپ اشرف واقع بود،رنج میبرد. روزی یا شبی نبود،یا به عبارتی دقیقترساعتی نبود که درقرارگاههاو یکانهای مختلف کمپ اشرف،خبربه گوش فرمانده نرسد که آقا یا خانم فرمانده 2نفردیگررفتند،4نفردیگررفتند ونه اینبار11 نفردیگربا یک خودروی آیفا ی سازمان بطوردستجمعی ازاشرف به سمت کمپ امریکایی فرارکرده اند و… قدرمسلم این ا ست که ازاین دست اخباربرای فرماندهان سازمان بسیارنا خوشایند بود.
آنقدر اینگونه خبرها کشنده و نفس گیربود که آرزومیکردند ایکاش اصل خبر دروغ باشد،بی پایه و شایعه باشد، گاهاً شکشان بر میداشت و خوش خیالانه منتظر می ماندند شاید که به پارک و یا به استخررفته باشند ویا که به مزار مروارید که در نزدیکی کمپ لعنتی امریکایی هاست، لابد هنگام نهار بر میگردند یا که هنگام شام. و گرنه هنگام نشست عملیات جاری که بر میگردند چونکه عدم شرکت در این نشست و یا نشست غسل هفتگی جمعه ها، مرز سرخ است. هیچکس نبایستی از این مرز سرخ که مسعود گذاشته است عدول کند… در آن دیار وحشت یکی نیست که جرئت داشته باشد و خطاب به فرمانده! بگوید: بس کنید. دیگرخزئبلات نگوئید. دوران عوض شده و کسی پایبند به مرز سرخ یعنی که نشست عملیات جاری آن بندهای نامرئی تنیده شده بر جسم و جان و اندیشه آدم ها، نیست. کدام پارک،کدام استخر و کدام قبرستان، آدم ها کرور کرور نزد آمریکایی ها میروند. اینها هم آخر عمری موی توی دماغ ما شده اند، چرا به عراق آمدند. حال که آمدند چرا، چند قدمی ما لانه کردندو آدم های ما را تحریک میکنند. دیدند این طوری جواب ندارد و اگر بیش از این تعلل بکنند، دیگر کمپ اشرف و امریکایی ها در هم می آمیزد و یکسر، کمپ جداشدگان میشود. لذا که دیدند فحش و ناسزا جواب ندارد، عملیات جاری و نشست تعیین و تکلیف جواب اعضای ناراضی نیست فکری اساسی کردند و علیه کمپ امریکایی شوریدند و هر چه که ناسزا بود نثارش کردند شاید که آدم ها ترسیده و فکر رفتن به کمپ امریکایی در سر نپرورانند. لذا عجولانه در هر ستادی و مکانی جلسه عمومی گذاشتند و آدم ها را نسبت به کمپ امریکایی ها توجیه کردند که: ((* این چند ده نفر بریده از ما که به کمپ امریکایی خزیدند و به ذلت تن در دادند، دیگر نه تنها از غذای گرم و لذیذ ما محروم شدند بلکه از یک تکه نان خشک نیز محروم هستند، به آنها بسته های غذایی جنگی(اماری) میدهند که سگ هم نمی خورد. * این آدم ها که ما را تنها گذاشتند و رفتند. ما که می دانستیم بخاطر زن و زندگی رفتند. رفتند آنجا ماهواره نگاه میکنند و لذت میبرند و فیلم های مستهجن می بینند و همچنین عکس هایی از همین جنس از امریکایی گرفته و به چادرهایشان می برند و بدین صورت حسابی به انقلاب مریم تف کرده و مورد اهانت قرار دادند. از اول هم معلوم بود اینها از بند الف (طلاق) عبور نکرده اند و مشکل انقلاب دارند. * آدم های بریده از ما،هر چه بودند اینجا که بودند عزت و احترام داشتند، آخرغذایمان کم بود، عزت و احترام مان کم بود و یا کم به پارک مریم و یا به استخر و… می رفتند، که فیل شان یاد هندوستان کرد و نزد امریکایی جماعت رفتید. به تازگی خبر رسید 2 تا 2 تا آدم ها را با زنجیر به هم می بندند و به هوا خوری می آورند. آدم های ما فکر میکردند بمجرد ورود به کمپ، آنها را به خارج می فرستند. خوب شد حق تان است که به زنجیر کشیده شوید و زندان واقعی را به عینه ببینید و لمس کنید. * این آدم ها وقتی پیش ما بودند، آنقدر هم بد نبودند،آنجا که رفتند همه عادی شدند و عادیگری را پیشه کردند طوریکه،در جای جای کمپ امریکایی با هم دعوا میگیرند- عربده می کشند فحاشی میکنند. تازگی خبر رسیده با چاقو 3 نفر را بشدت مجروح کرده و امریکایی ها در ابتدا هیچ اقدام امدادی نکردند، مجدداً وقتی دیدند نفرات مجروح در اثر شدت خونریزی در شرف مرگ هستند آنها را مدارا کردند. *این آدم ها اینجا که بودند نمیشد به آنها گفت بالای چشمتان ابروست. حتی آنقدر پررو شده بودند که در نشست عملیات جاری مرز سرخ رد کرده و جواب انتقاد (بخوانید فحاشی) را میدادند، ما اخبار موثق داریم که امریکاییها روزانه3-2 نوبت با باطوم و سلاح به چادرهایشان حمله و رشده و آنها را به بهانه های واهی مورد ضرب و جرح قرار میدهند. همین دیروزx ، y و چند نفر دیگر بشدت کتک خورده بودند و امریکایی ها آنها را جهت مداوا به بیمارستان خودمان آوردند!؟ اما ما تحویل نگرفتیم و جواب رد دادیم و خلاصه در کمپ امریکایی، تنها چیزی که اهمیت ندارد آبرو و جان بریدگان و جدا شدگان ما می باشد که البته حق شان است که از دست امریکایی ها کتک بخورند. چرا ما را تنها گذاشتند و دنبال زن و زندگی که مغایر با انقلاب است، رفتند. * وضعیت زنان جدا شده،بمراتب بدتر از وضعیت مردان هست چرا که خبر دار شدیم امریکایی ها همین زنان نگون بخت را به اتاق های خودشان می برند. به آنها غذای خوب میدهند و مقداری دلار.ا ما در عوض به آنها تجاوز می کنند و بخاطر اینکه این روند ادامه داشته باشد، این زنان قول ازدواج با امریکایی ها می گیرند و اینکه بعد از اتمام دوره خدمت سربا زان، با آنان به امریکا جهت زندگی مشترک بروند. خیلی خوب شد که این زنان تجاوز بشوند ما اینجا به آنها رده و کرسی شورای رهبری داده بودیم و انبوهی مردان مجاهد را زیردست آنان قراردادیم، آنها فکرکردند که درکمپ آمریکائی حلوا توزیع میکنند وسپس به خارجه اعزام میشوند درحالیکه تا بحال از خارجه خبری نشده است ودرذلت و خفت و خواری،درچادرها ی آمریکائی روزگاررا به سختی سپری میکنند. * دراثرفشارهای روزافزون آمریکائی نسبت به آدم های جداشده ما،خبررسیده چندین نفردست به خودکشی زده اند. همین دیروزیکنفردرچادرخودش اقدام به خودکشی کرده و مرده است. سایرین هم چاره ای جزاین ندارند که بدین صورت به زندگی خائنانه خودشان پایان ببخشند. اخرکسی نیست به آنها بگوید که: چرا مریم و مسعود را تنها گذاشتید و رفتید!؟ حالا حقتان است که درخفت و خواری بمیرید.)) آنچه که ذکرشد صرفا مشتی ازخرواربود که سازمان علیه کمپ آمریکائی تبلیغ سوء میکرد تا مانع جداشدن ادم های باقی مانده ازکمپ اشرف وسرازیرشدن شان به کمپ آمریکائی بشود. خلاصه فریب و نیرنگ ودروغ ازشخصیت حقیقی سازمان وبه عبارتی دقیق تر، فرقه رجوی است. چرا که فی الواقع خودم نیزدراثرآن فضای شانتاژ علیه کمپ آمریکائی تحت تاثیرقرارگرفتم ودراتخاذ تصمیم مبنی بررفتن به کمپ تعلل داشتم ومطمئن هستم بخوبی سازمان درک میکند همین که آدم ها ازچارچوب کمپ اشرف فاصله بگیرند،بسیاری ازذهنیات بافته شده درسازمان،خش برداشته و نیروهای متزلزل به واقعیت جهان خارج پی میبرند. کمااینکه دیدیم تا بحال بالغ بر 500 نفر بمجرد فاصله گرفتن ازسازمان،به واقعیت موجود جامعه ایران پی برده وروانه خانه وکاشانه خودشان شده وزندگی نو و دوباره ای با خانوادهایشان آغازکرده اند. بعضا ازهمین جداشدگان ازدواج کرده وبه کوری چشم سازمان ورهبران آنها به زندگی آرام و طبیعی خود بازگشتند ومثل سایرشهروندان ازحقوق اجتماعی بهره وربوده و روزگاررا بدورازفرهنگ فریب و نیرنگ ومغزشوئی درسازمان می گذرانند.
بله. کمپ آمریکائی آنهم دربیخ گوش کمپ اشرف که سهل الوصول برای ادم های ناراضی،واقع شده است برای سازمان خیلی گران تمام شده است وآرزومیکردند که چنین امکانی نبود تا آدم ها با لاجبار درهمان لعنت آباد کمپ اشرف با قی می ماندند. نگوکه بیش ازهمه خواهرمریم! ازوجود چنین راه نفسی برای نارضا ئیان، به هم ریخته وهراسان است. چطورمگه؟ یک روزصبح زود دراواخرپائیز و اوائل زمستان 83 بودکه به یگانها اطلاع دادند که پیام آمده،پیام آمده. زود باشید خواهرمریم پیام داده است. ماها که به پیام رهبری! عادت کرده بودیم با خونسردی روانه سالن شدیم. دیدیم یکی فریا د میزند عجله کنید. پیام جدید است. پیام مهم است. هنوزتمام نیروهای یگان آمده یا نیامده،درب سالن بسته شد وپیام خیلی مهم! خوانده شد ((……مادیگرطاقت نداریم. مادیگرکوتاه نمی ائیم. فکرکردند ما خرهستیم و نمی فهمیم. نه. ما همه چیزرا میدانیم. امریکا ورژیم ایران دست بدست هم داده اند تا ما را نابود کنند.
میخواهند بتدریج نیروهای ما را بگیرند و….. بله. کمپ آمریکائی سگ دانی است. کانون انفعال و بریدگی ازمبارزه است. ما آنجارا جمع میکنیم!. نمی خواهیم درجوارکمپ اشرف یک کمپ دیگری باشد که ادمهای مارا عضوگیری کند تا آنها بتوانند با خانوادهایشان تماس تلفنی داشته باشند. ازآنجا با وزارت اطلاعات تماس تلفنی داشته باشند و سپس مقدماتش را فراهم کنند وادمها کرورکرور به ایران سرازیر شوند. این همکاری مشترک آمریکائی ها و سازمان ملل { صلیب سرخ} است درارتباط با وزارت اطلاعات که تلاش میکنند آدمها به ایران بروند وبدین صورت ادمهای کمپ اشرف نیزهوائی! بشوند ودرخواست بدهند که آنها را به نزد آمریکائیها بفرستیم. اصلا چرا درخواست بدهند،کمپ امریکائی دردو قدمی ما است،خودشان با کوله یا بی کوله،شبانه یا روزانه راه می افتند وازقضا مورد استقبال امریکائیها قرارمیگیرند. بله. ما این کانون انفعال و بریدگی را جمع میکنیم. بروند جای دیگری بساط پهن کنند.))
علی پوراحمد