در قسمت قبل اشاره کردم که بعد از پیام رجوی همه متناقض شده بودند. پچ پچ بین نفرات زیاد شده بود. به همدیگر می گفتیم یعنی چی که بایستی سلاح را تحویل دهیم؟! ناگفته نماند از ته دل خوشحال بودیم که آمریکا می خواهد تمام سلاح ها را تحویل بگیرد. زودتر تعیین تکلیف می شدیم.
نزدیک به یک ماه در پادگان عراقی مستقر بودیم، در یک تجمعی در پادگان عراقی گفته شد برادر پیام داده هر وسیله ای در پادگان عراقی ها است را جمع کنید! همه این وسایل پادگان متعلق به ماست. کم کم شروع کنید به جمع کردن وسایل، به احتمال زیاد چند روز دیگر به اشرف برمی گردیم. به دستور رجوی پادگان عراقی ها غارت شد؛ از آشپزخانه صحرایی گرفته تا دستگاه بزرگ تراش کاری، الزامات کارگاه یخ سازی و …. می شود گفت پادگان عراقی ها را جارو کردند. روز حرکت به سمت پادگان اشرف فرا رسید به همه ابلاغ شد به اشرف بر می گردیم. گفتند سلاحهای سبک و سنگین در پادگان عراقی ها می ماند، با آمریکاییها صحبت کردیم در پادگان از سلاحهای ما مراقبت کنند و آمریکاییها به ما قول دادند در یک فرصت مناسب سلاحهای سبک و سنگین را به اشرف منتقل کنند. ( دروغ می گفتند وقتی در اشرف مستقر شدیم به صورت محفلی خبر دار شدم آمریکاییها تمام سلاحهای سبک و سنگین را منهدم کردند.).
در پادگان اشرف مستقر شدیم و نشست های بیان تناقضات شروع شد. در آن زمان در ضلع شمالی پادگان اشرف آمریکاییها کمپی را احداث کردند بنام تیف که کسانی که نمی خواستند در مناسبات رجوی باقی بمانند به کمپ تیف می رفتند. رجوی و سرانش از کمپ تیف وحشت داشتند و دنبال این بودند که تیف را تعطیل کنند ولی حریف آمریکاییها نشدند. با احداث کمپ تیف فرارها شروع شد. ارکان فرقه بهم ریخته بود و نمی توانستند افراد را کنترل کنند. مجبور شدند نشست های تیغ کشی و بد و بیراه را جمع کنند و نشست هایی برگزار می کردند که خشونت کمتری داشت. نشست با خنده شروع می شد و با خنده به اتمام می رسید. سران فرقه به همه ابلاغ کرده بودند که هیچ کس حق ندارد در نشست به کسی بد و بیراه بگوید. سران فرقه رجوی در قبل از سرنگونی صدام از زمان شروع نشست تا پایان نشست به افراد توهین می کردند و سرکوب افراد صورت می گرفت.
یک روز که در آشپزخانه مشغول کار بودم، متوجه شدم چند خودرو آمریکایی در محوطه مقر پارک کردند و چند سرباز آمریکایی از خودرو ها پیاده شدند. با یکی از سران فرقه به سمت انبار تسلیحات رفتند و درب تسلیحات را باز کردند. تمام سلاح های فردی را از انبار تسلیحات بیرون آوردند و بار خودروها کردند و به سمت محوطه زمین صبحگاه مقر حرکت کردند. در زمین صبحگاه تمام سلاح ها را در محوطه خالی کردند. طولی نکشید یک خودرو شنی دار وارد محوطه زمین صبحگاه شده و با شنی روی سلاحها رفت و تمام سلاحها را له کرد. سران فرقه اشک می ریختند. دیدن صحنه اشک ریختن سران فرقه مرا بیشتر خوشحال کرده بود. آمریکاییها تا آخر خط خلع سلاح مجاهدین خلق را ادامه دادند.
چند روزی گذشت که در محوطه می دیدم سران فرقه از اتاق کار خودشان به اتاق کار دیگری می رفتند و حالت آشوب و بهم ریختگی داشتند. در آشپزخانه با دوستی که محفل داشتم موضوع را مطرح کردم. در جواب گفت به احتمال زیاد آمریکاییها از آنها درخواست جدیدی کردند. در سالن غذا مشغول ناهار خوردن بودیم که یکی از سران فرقه رجوی گفت: کسی جایی نرود با همه کار داریم. چهره او آشفته بود و معلوم بود اتفاقی رُخ داده! بعد از ناهار در سالن نشستیم و منتظر بودیم خبر را گوش کنیم. فرزانه رفت پشت میکروفون و گفت خبر دارید چه اتفاقی افتاده است؟ در ادامه گفت: پلیس در فرانسه خواهر مریم را دستگیر کرده و به زندان انداخته! فرزانه در حین صحبت اشک می ریخت. در سالن یک سری خود شیرین و آتش بیار معرکه در نشست ها شروع کردند به گریه کردن و دو سه نفر از آنها غش کردند.
من و دوستان هم محفلیم در بیرون سالن به یکدیگر می گفتیم، به درک. مریم در فرانسه چه غلطی می کرده؟ رجوی در آخرین نشست خود با سرانش گفت، اگر به سمت وطنمان ایران حرکت کردیم ، من و مریم و ستاد فرماندهی شما که از زنان تشکیل شده است جلو دار ستون شما هستیم. بعد از چند روز خبردار شدیم که مریم قبل از جنگ دست ستاد فرماندهی خودش را گرفته و به فرانسه گریخته است.
در کشورهای اروپایی، نمایش وحشتناکی به راه انداخته بودند. تعدادی از هوادارها و اعضا را وادار به خودسوزی مقابل سفارت فرانسه کردند. ندا حسنی و صدیقه مجاوری و چند نفر دیگر در جریان این خودسوزی ها جان خود را از دست دادند. عده ای هم مشکلات جسمی پیدا کردند.
در پادگان اشرف هم نشست گذاشتند و افراد را ترغیب کردند تا برای خودسوزی اسم بنویسند و داوطلب شوند. می گفتند که بنزین با خودتان به جلوی درب ورودی اشرف ببرید و جلوی آمریکاییها خودتان را به آتش بکشید تا آمریکاییها بدانند خواهر مریم چقدر فدایی دارد. اگر خودتان را به آتش بکشید خواهر مریم زودتر آزاد می شود. هیچ کس در اشرف خودش را به آتش نکشید. سران رجوی از این موضوع بهم ریخته بودند و در یک نشستی فرزانه گفت در خارجه کسانی که خودشان را به آتش کشیدند در مناسبات ما نبودند و شما در اشرف هستید و هیچ عکس العملی نشان ندادید. شما غیرت ندارید. دلیل آن می دانید چیست؟ شماها غرق جنسیت هستید و جنسیت به شما اجازه نمی دهد دست به کاری بزنید. بعد از چند روز آتش زدن نفرات با فریب و گریه و زاری در پادگان اشرف در مقرها ابلاغ کردند مریم قجر از زندان آزاد شد. جشن و پای کوبی در تمام مقرها شروع شد و به مدت سه روز شام های جمعی، برنامه های جمعی و … برگزار می شد.
ادامه دارد…
فواد بصری