سازمان مجاهدین خلق بیش از دو ماه برای برگزاری یک گردهمایی سراسری تبلیغ و هزینه کرد تا پس از شکست های همه جانبه در سال های 1401 و 1402، برگ برنده ای برای خود دست و پا کند. زمان برگزاری این گردهمایی به گونه ای برنامه ریزی شده بود که از یکسو در آستانه سالگرد آزادی مریم از بازداشت دو هفته ای پلیس فرانسه باشد و از سوی دیگر انتخابات ریاست جمهوری در ایران را تحت تأثیر قرار دهد و به حاشیه بکشاند. در طی این دوماه، هزاران فعالیت سیاسی، تبلیغی و تخریبی در داخل و خارج به انجام رسید و میلیون ها یورو صرف شد تا بیشترین اثرات را در عرصه سیاسی برجای بگذارد. اجاره کردن صدها پناهجو و افراد بازنشسته برای برگزاری نمایش های خیابانی در اروپا، تطمیع تعدادی فریب خورده برای اقدامات وحشت آفرین در داخل، و همچنین بکارگیری چند دوجین لابی جنگ افروز غربی با دستمزدهای نجومی، بخشی از این اقدامات گسترده بود تا این گردهمایی هرچه بیشتر برجسته و باشکوه جلوه نماید.
اما دو مرحله ای شدن انتخابات، تمام این هزینه ها و پولپاشی ها را نقش برآب کرد و مریم نتوانست حتی درصدی از هیاهوی رسانه ای سالهای قبل را ایجاد کند و خود را مطرح کند. علاوه بر این، اخبار و حوادث جهانی آنچنان پرتلاطم و اثرگذار بودند که سخنرانی چند مقام از دور خارج غربی در حمایت از مجاهدین نمی توانست حتی قطره ای از امواج اخبار جهانی باشد. حوادث منطقه و ضربات پی در پی به رژیم صهیونیستی و کشتار مستمر زنان و کودکان غزه تنها بخشی از رخدادهای جهانی بود. اما در کنار این خبرها، آنچه در دو سه هفته اخیر برای ایرانیان و بسیاری از کشورهای مهم جهان و منطقه حائز اهمیت شد، انتخابات ریاست جمهوری در ایران بود که شور و شوق گسترده و پر طنینی را بویژه در دومین دور از انتخابات در میان ایرانیان بوجود آورد.
سران مجاهدین در توهم همیشگی خود هرگز تصور نمی کردند که آنچه برای مردم ایران مهم است سرنوشت کشورشان است نه سخنرانی مریم با اتکا بر پیر استعمارگران در فلان نقطه از اروپای در حال افول! و البته هرگز برآوردی هم برای دو مرحله ای شدن انتخابات نداشتند و با اطمینان کامل، روز 9 تیر را برای گردهمایی برگزیدند تا با توسل به آن، حضور پررنگ مردم در پای صندوق های رأی را به حاشیه ببرند. اما چنین نشد و کشیده شدن انتخابات به دور دوم، عملاً تمام دستگاه تبلیغاتی مجاهدین را از تب و تاب انداخت و جز رسانه های مجاهدین هیچکس اهمیتی به آن نداد. به این ترتیب، میلیون ها یورو از دارایی های مجاهدین (یعنی همان پول هایی که می توانست برای رفاه و سلامت اعضای مسن این فرقه هزینه شود تا یک زندگی آرام را پس از ده ها سال تجربه کنند) در آتش حماقت مریم رجوی سوخت و بر باد رفت.
کاش حامیان اجاره ای فرقه در اروپا می فهمیدند که محصول چهل سال بیگاری و رنج و درد اعضای مجاهدین، نه خرج مبارزه با نابرابری در مسیر تحقق جامعه بی طبقه توحیدی، بلکه صرف سورچرانی، مسافرت، آرایش و دوخت و دوز لباس های اشرافی مریم شده و مابقی اسیران فرقه از کمترین امکانات روحی، رفاهی و درمانی بهره مند نشده اند. برگزاری مستمر سور و سات و میهمانی با انواع لباس های گرانقیمت، بیانگر نوعی روانپریشی بر اثر ده ها سال انتظار برای گرفتن قدرت در ایران است که به ملکه ترور سرایت کرده و او را از حالت طبیعی انسانی خارج کرده است. چندی قبل هم گفته شد که وی بر اثر مشکلات عصبی به بیمارستان منتقل شده و خبری از ملکه ترور در دسترس نبود. عقده رسیدن به ریاست جمهوری و ترس از بازداشت و استرداد، این زن خشونت طلب را در آخرین سالیان عمر گرفتار کابوس و استرس نموده و همین امر موجب می شود که وی خود را مدام با مد لباس، ضیافت های لاکچری و سخنرانی برای مقامات بازنشسته غربی سرگرم کند و محفل های دوستانه مذهبی و سیاسی برگزار کند.
واقعیت این است که مریم از تابستان 1372 تاکنون خود را رئیس جمهور برگزیده ایران می داند، و به همین خاطر همیشه در تلاش بوده تا با تحریم انتخابات و کمرنگ کردن حضور مردم در پای صندوق های رأی، خود را تنها گزینه مطلوب برای ایران جلوه دهد و به غربی ها چنین القا کند که ایرانیان جز او طالب کسی نیستند. ولی این تلاش ها و خواسته ها، از سال 1376 تا امروز بارها به شکست انجامیده و هر بار مردم با حضور خود نشان داده اند که هیچ ارزشی برای عوامل استعمار قائل نیستند و با هر مشکلی که داشته باشند، گزینه های خود را برای حل مسائل از درون خانه دارند ولو در این سالها بر مشکلات آنها افزوده شده باشد.
حامد صرافپور