سال 1364 بود ، به تازگی بحث به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک مسعود رجوی و ازدواجش با مریم عضدانلو راه افتاده بود و به ایام 19 رمضان و ضربت خوردن حضرت علی و مراسم شب احیا رسیده بودیم . در سال 64 نیروهای اصلی و تشکیلاتی سازمان در پایگاهی به نام غیور در روستای ماوت در استان سلیمانیه عراق مستقر بودند ، یکی دو ساعت بعد از افطار مراسم شب احیا و قرآن سر گرفتن آغاز شد ، این مراسم هر سال در سازمان به همین ترتیب انجام می شد ، ولی این دفعه مراسم شب احیا و قرآن سر گرفتن تفاوت جدی پیدا کرده بود . بعد از خواندن دعا به رسم این مراسم چراغ ها را خاموش کردند و همه بلند تکرار می کردند : ” السلام علیک یا علی ، السلام علیک یا علی و …. ” ناگهان تک صدایی از میان جمعیت و در میان تاریکی فریاد زد : ” السلام علیک یا مسعود ، السلام علیک یا مسعود و ….. ” کم کم چند نفر دیگر هم به آن تک صدا اضافه شدند ، من دچار تناقض شدیدی بودم ، چون تجربه سیاسی و مبارزاتی ام به شدت با فرد پرستی در تضاد و تناقض بود ، ولی من نیز مثل بقیه به قول مسعود رجوی در جمع ذوب ! ! شدم و اساساً دیگر نه تنها برایم تناقض نبود ، بلکه همانگونه که رجوی نیاز داشت تربیت شدم .
گذشت و گذشت تا سال 1370 . این دفعه دیگر ایام عاشورا بود ، به طور معمول همیشه در سازمان از زمان رژیم شاه تا مقطع فاز سیاسی (1) ( 1357 تا 1360 ) و شروع استراتژی مبارزه مسلحانه و سپس تا سال 1370 مراسم سوگواری با انجام سخنرانی در جهت تبیین فلسفه قیام امام حسین صورت می گرفت . ولی امسال شکل مراسم و عزاداری تغییر کرده بود ، مراسم در قرارگاه بدیع زادگان محل استقرار رجوی و مریم عضدانلو و کادرهای سیاسی و اعضای شورای مرکزی سازمان بود . همان قرارگاهی که نزدیک زندان ابوغریب است و شاید هم از همان سال و آن روزها شهردار ! ! بدیع زادگان یعنی مرحوم ابراهیم ذاکری با شهردار ! ! ابوغریب یعنی مرحوم ابوسیف ( یکی از مسئولین سازمان اطلاعات و امنیت رژیم صدام حسین ) به خاطر نزدیکی جغرافیایی ! ! پیمان برادر خواندگی بسته بودند تا اعضا و مسئولین جدا شده سازمان را مستقیم به زندان ابوغریب تحویل بدهند و …. بگذریم و از موضوع اصلی منحرف نشویم …..
تعریف می کردم که سال 70 در قرارگاه بدیع زادگان مراسمی به مناسبت عاشورا برگزار می شد ، من آن موقع در ستاد حفاظت مسعود و مریم رجوی کار می کردم ، بعد از بازرسی بدنی و چک و کنترل افراد شرکت کننده توسط نیروهای حفاظت همه افراد از جمله افراد حفاظت بر روی صندلی هایشان نشستند . بعد از چند دقیقه مسعود و مریم از درب پشتی وارد سن سالن شدند و بقیه هم در حالی که خبردار ایستاده بودند شروع به دادن شعار ” مسعود ، مریم _ مریم ، مسعود ” و ” ایران ، رجوی _ رجوی ، ایران ” کردند . چند دقیقه از صحبت های اولیه مسعود رجوی نگذشته بود که مسعود خان اشاره ای به احمد حنیف نژاد که در ردیف صندلی های جلو نشسته بود کرد و گفت:
” یونس پاشو ! ” همه منتظر بودند که یونس بلند شود که چه کار کند؟
آقا یونس هم گفت : ” چشم برادر .” سپس کاغذی را که از قبل آماده کرده بود از جیب در آورد و شروع کرد به نوحه خوانی و سینه زنی ! ! به سبک مراسم سوگواری سنتی در ایران . چیزی که تا کنون در سازمان سابقه نداشت و خیلی عجیب بود . مسعود خان هم از بالای سن در حالی که همه شوکه شده بودند بقیه را به سینه زنی تشویق می کرد ، من هر چه به خود فشار می آوردم نمی توانستم سینه بزنم ، یواشکی به اطرافم نگاه کردم ، بدون استثناء همه وضعیت من را داشتند.
بعد از اتمام نوحه خوانی آقا یونس ، مسعود شروع به صحبت کرد و در حالی که پشت سر مریم ایستاده بود با انگشت اشاره مریم عضدانلو را نشان داد و خطاب به مسئولین سازمان گفت : “ همه بگین یا سیده نساء العالمین ( خانم زنان جهان ) ” سپس همه افراد در نشست دم ! گرفتند و شروع کردن به دادن شعار ” یا سیده نساء العالمین ” طبیعی است که وقتی مریم عضدانلو سیده نساء العالمین باشد رجوی اگر خدا نباشد حتماً ” سید الرجال العالمین ( آقای مردان جهان ) ” خواهد بود .
برگرفته از کتاب روزهای تاریک بغداد ـ محمد حسین سبحانی – زمستان 1383