تزریق جهل در اسارتگاه آلبانی بی وقفه ادامه دارد

ایزوله سازی و قطع ارتباط کارآمد ترین سلاح رجوی در برابر هرگونه منتقد

یکی از ابزارهای قوی و کارآمد مسعود رجوی و مریم عروسک خیمه شب بازی اش، شستشوی مغزی یا همان اقناع اجباری و کنترل فکر و جسم افراد است که در انگلیسی به آن brainwashing می گویند. این همه مفهومی است که می تواند ذهن انسان را با استفاده از برخی تکنیک های منفی روانشناختی تغییر داده و یا کنترل کند. شبانه روز روی ذهن ها کار می کنند تا ایده ای ارتجاعی و کهنه را در مغز فرو کنند، که بهترین تشبیه برایش “تزریق جهل” است.

در ابتدای ورودم به سازمان، چنین چیزی در مخیله ام هم نمی گنجید که آنقدر تحت تاثیر مغزشوئی قرار بگیرم که روزی خانواده در افکار روزانه ام پاک شود. شاید الان هم اگر کسی این مطلب را بخواند، کمی برایش مسخره باشد که چطور می تواند بدون ضرب و زور وارد ذهن شد و داده های جدید به آن تزریق کرد! اما حتما چنین افرادی حول و حوش فرقه ها، مطالعات کافی ندارند.

شستشوی مغزی مکانیزم عمل بسیار پیچیده ای دارد، بعد از مدتی فرد را وادار به همکاری کامل در اموری می کند که در حالت عادی انجام آنها، بنوعی خود فروشی ذهنی و جسمی نامیده می شود.

در دهه ۱۹۷۰ بحث علمی و حقوقی و همچنین توجه رسانه ای قابل توجهی در مورد احتمال شستشوی مغزی عاملی در روی آوردن جوانان به برخی از جنبش‌های جدید ارتجاعی وجود داشت که در آن زمان اغلب به عنوان فرقه شناخته می‌شدند.

پس از مدتی من در مقابل این مغزشوئی های فرقه ای ایستادم، هیچ کس هم در ظاهر همراه من نشد، سه روز و سه شب غذا نخوردم و در کارهای جمعی و نشست های مغزشوئی شرکت نکردم، عاقبت چه شد؟

بلائی بر سرم آوردند که روزی هزار بار آرزوی مرگ می کردم، من در منطقه تردد ممنوع اشرف به نام زندان های اسکان، در سلول انفرادی به انزوای مطلق روانه شدم، ایزوله سازی و قطع ارتباط کارآمد ترین سلاح رجوی ها بود، روزها و ماهها تنها نگه داشته شدم، فقط برخی از ساعات نصفه شب برای بازجوئی برده می شدم و بس. زندان انفرادی، انزوا، شکنجه های روحی و جسمی ، می خواست مرا با خواسته های حاکمان فرقه ای سازمان مجاهدین همسو کند، فقط همسوئی هم کافی نبود، باید همنوائی هم می کردم و آن رهبر دیکتاتور را فرشته نجات مردم ایران می خواندم! شعار ایران رجوی ، رجوی ایران! را آنقدر تکرار می کردیم که کم کم به یک ایده اصلی یا جمله محوری تکراری در ذهن ما مبدل شده و ملکه ذهن می گردید. بصورت روزانه و مستمر و بصورت قطره چکانی، ” جهل ” به ذهن ها تزریق می شد. ما وادار به تبعیت از این سیستم بودیم ، این اجبارات روزانه و تشکیلاتی ، رفته رفته تغییراتی در باورهای ما و در نتیجه رفتارهای ما ایجاد می کرد. ما با دستبندهائی طلائی به منافع رهبر و گروه ، گره خورده بودیم و تداوم وضعیت آن روز برایمان جذاب هم شده بود. واقعیت تلخی که غرق شدن ما در سیستم مغزشوئی را نشان می داد. شاید تمام این ریل جذب و یکرنگ شدن اجباری ما ، انطباقی اجباری بود که شاید بتوان از آن بعنوان ” متقاعد سازی اجباری ” نیز نام برد. من به یکباره در وسط این مغزبازی های متحجرانه ، با ملاقات خانواده ام در اشرف روبرو شدم، تناقضات جدید به ذهنم خطور کرد، خود مسئولین سازمان و حتی شخص مسعود رجوی هم هرگز فکر نمی کرد که تزریق جهل به اذهان ما فقط در فضای بسته جواب دارد، مدت کوتاهی اجازه دادند خانواده ها وارد اشرف شوند، اما نتایج بسیار زیان بار و فاجعه آمیز بود، مسعود رجوی خیلی زود فهمید که شستشوی مغزی تا زمانی جواب دارد که درب ها بسته باشد و امپراطوری رسانه ای خودش، فقط بدرخشد. وقتی دربهای اشرف باز شد ، به یکباره همه چیز فرو ریخت و مجاهدان بی بدیل و بازگشت ناپذیر و لم یرتابوا، در چشم بهم زدنی به آغوش خانواده پرکشیدند و تمام ارزش های تحمیلی رجوی ها رنگ باخت ، که مسعود رجوی خیلی زود دستگاه خود را باز هم تک پایه کرد و ملاقات با خانواده ها را ممنوع کرد، خانواده ها را نیز شعبه وزارت اطلاعات نامید تا کسی جرات نزدیک شدن بدان را از مخیله اش پاک کند.

باز هم تزریق جهل و نادانی از سرگرفته شد و این بار با شتابی فزاینده و غیرانسانی تر.

سازمان مجاهدین خلق یکی از انواع خطرناک فرقه های مخرب ذهن است که در پروسه، انسان هایی می سازد که به همه چیز خود پشت می کنند و حاضرند جهت تامین منافع رهبر، جان خود را نیز فدا کنند. تاسف بارتر هم اینکه ما در مواجهه با خانواده های خود در سال 1382 و بعدها، شروع به دفاع از منافع آن رهبر می کردیم و همگان را ناآگاهانی می پنداشتیم که نور رهبر در دل آن ها تابانده نشده است!

شاید اصطلاح شستشوی مغزی، زیاد مناسب فرقه ها نباشد ، چرا که شستشو بخودی خود تمیزی و نو بودن به ارمغان می آورد ، اما در مورد مغز ، مغز تنها چیزیست که بعد از شستشو کثیف می شود. خلاصه کلام اینکه اگر طرف مقابلتون تو کار نظافت و شستشوی مغز بود ، این کار را به بعد موکول کنید و با رفتاری منطقی صحنه را ترک کنید.

خطاب به دوستان سابقم در اسارتگاه مانز آلبانی مجاهدین خلق هم می گویم : جهان بیرون زیباست ، آزادی زیباست، زندگی زیباست، یک عمر در حسرت زندگی ، در اسارت بسر بردید، بجائی نرسیدید، مرگ تنها ارمغان رهبر شماست، با شجاعت تمام اشرف را ترک کنید و قدم در دنیای رنگارنگ زیبایی های خداوند بگذارید.

محمدرضا مبین – عضو نجات یافته از فرقه ی منحوس و قرون وسطایی رجوی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا