روز سه شنبه دوم مرداد ماه ۱۴۰۳ خانمها مرضیه و زهرا قلیزاده از خواهران دردمند و چشم به راه علی قلیزاده از اعضای گرفتار در فرقه مجاهدین خلق در دفتر انجمن نجات گیلان حضور یافتند و با مسئول انجمن نجات دیدار و گفتگو کردند.
مسئول انجمن نجات با استقبال گرم و صمیمی از آنها برای صحت و سلامتی پدر پیر و مریض احوالشان دعا کرد و آرزو کرد که بتوانند در آینده ای نه چندان دور نازنین برادرشان را در آغوش بگیرند.
پوراحمد در ادامه از فعالیت های فزاینده و امیدبخش اعضای انجمن نجات آلبانی توضیحاتی داد و گفت: “در هفته گذشته شاهد افزایش کیفی فعالیت های انسانی و خداپسندانه اعضای انجمن نجات آلبانی از جمله برگزاری یک همایش گسترده با حضور جمع قابل توجهی از شهروندان آلبانیایی و همچنین یک آکسیون بودیم که در صدر خواسته هایشان توجه بیش از پیش دولت آلبانی به خانواده های اسیران و ترتیب ملاقات خانواده ها با عزیزان اسیرشان بوده است.”
خانم مرضیه قلیزاده با تشکر از زحمات بی منت انجمن نجات گیلان و همچنین دوستان جداشده در انجمن نجات آلبانی، خطاب به پوراحمد گفت: ” درست است مقیم تهران و دور از شما هستم ولی فعالیتهای شما را دنبال میکنم و این خواهر کوچیکم زهرا است که زحمات ما را هم میکشند و در ارتباط با شما و انجمن فعال هستند.
ایشان در ادامه افزود: “انشاالله که راه ما خانواده ها به آلبانی باز شود تا بتوانیم بعد از سالها فراق و جدایی عزیزان مان را مشتاقانه در آغوش بگیریم که این حق مسلم ماست و بتوانیم آنها را به کانون گرم و صمیمی وطن و خانواده برگردانیم.”
مرضیه قلیزاده در حالیکه از شدت شوق دیدار با برادرش علی قلیزاده به وجد آمده و بغض کرده بود، افزود: “آقای پوراحمد الان خاطره اولین دیدارم با علی آقا در سال ۱۳۸۳ برایم زنده شد و دلگیرم کرد که هیچگاه رجوی را نمی بخشم و فراموش نمیکنم. در آن روز برادر مومن و خدادوست من آنقدر مغزشویی شده بود که در ابتدای دیدار با من و مادر و دیگر برادرم حسین اصلا هیچ احساسی نداشت و بدون هیچ مقدمه ای گفت که به ما گفتند شما از اطلاعات ایران آمدید و مزدور هستید و من نمی خواهم شما را ببینم و داشت با سرعت از ما دور میشد که زیر پایش افتادم و آه و ناله کردم که علی جان به تو دروغ گفته اند و همه چیز را توضیح میدهم . مامان یکماه پیشتر عمل آنژیوگرافی کرده است و ناراحتی قلبی دارد. اگر تو را نبیند همینجا دق میکند و می میرد. بعد از اسم بردن از مامان انگار که معجزه ای شده بود و پادزهری عمل کرده بود چرا که نازنین برادر فریب خورده ام مات و مبهوت نگاهم کرد و گفت مگر مامان هم آمده …. و دوان دوان رفت مامان را که گوشه ای روی صندلی نشسته بود در آغوش گرفت و بشدت گریست و زیر لب زمزمه کرد مامان منو ببخش . مامان منو حلال کن. بعد حسین که هم خدمتی اش در جنگ بود را عاشقانه در آغوش گرفت و من هم هر سه را در آغوش گرفتم که چه حسی داشت آقای پوراحمد . چه صحنه فراموش نشدنی بود . اشک و شادی در هم آمیخته بود و سرشار از وجد شده بودیم و شکرگزار خدا… یعنی میتوانید دوباره ما را در آلبانی به هم برسانید آقای پوراحمد…”( توام با گریه )
فضای جلسه با درد دل جگر سوز و غمگینانه خانم قلیزاده بکلی تغییر کرده بود و من که خیلی متاثر شده بودم دیدم که مسئول انجمن نجات آقای پوراحمد نیز در فواصل صحبتهای غمبار خانم قلیزاده اشک می ریخت و شدیدا متاثر شده بود و توانست فقط بگوید: “انشاالله بهم میرسید و روح مامان هم شاد و خدا بابا را هم برایتان نگهدارد.”
خانم مرضیه قلیزاده در پاسخ همدردی آقای پوراحمد گفت: “ببخشید که ناراحت تان کردم ولی ما شما را خیلی دوست داریم و از خانواده خودمان میدانیم و از خدا میخواهیم به شما سلامتی و طول عمر با عزت بدهد و از زهرا هم عذرخواهی میکنم که پرحرفی کردم طوریکه اصلا فرصت نشد حرفی بزند. ”
مرضیه قلیزاده در خاتمه دیدار صمیمی و خانوادگی با مسئول انجمن نجات گفت: “راستی یادم رفت بگویم که علی آقا در فاصله دو ساعت دیدار خانوادگی ، تغییرات جدی و کیفی داشت و به من و مادرم خاطر نشان کرد و قول داد که پشت سر شما بر میگردم و تا ابد کنارتان می مانم. و بنده ایمان دارم در ملاقات بعدی نازنین برادرم با رهایی از شر رجویها به نزدمان باز خواهد گشت و چه شود خدای من…”
دقتکار