محمد جعفر سلام. حالت خوبه مادر؟
محمد جعفر پسرم آیا نامه های مادرت را می خوانی؟ نمی دانی چقدر دلم برایت تنگ شده است پسرم! یک روز می فهمی که چگونه یک سری افراد تو را چندین سال به بازی گرفتند. در نامه های قبلی ام به تو گفته ام و باز هم می گویم کمپی که در آن زندگی می کنی مرداب است. چشمانت را باز کن و خودت را از مرداب نجات بده. همه خواهران و برادرانت در کنار من هستند و فقط تو نیستی. وقتی دور هم جمع هستیم با خودم می گویم خدایا کی می شود خبر آزادی محمد جعفر به من برسد و در ادامه می گویم خدایا آن روز را هر چه زودتر به من برسان . محمد جعفر خیلی باهات حرف دارم. من مادرت از تو درخواست دارم خودت را نجات دهی و به آغوش مادرت برگردی.
مادرت – صدیقه نجفی