مدیرعامل انجمن نجات که خود بیش از ۲۰ سال عضو سازمان مجاهدین خلق بوده، خبر میدهد: این روزها تعداد افرادی که از سازمان مجاهدین خلق فرار کردهاند بسیار بیشتر از تعداد اعضای آن است.
“۲۳ سال منافق بودم.” این را ابراهیم خدابنده به خبرنگار فارس میگوید و ادامه میدهد: “از ۲۱ سال پیش که به ایران برگشتم، بیکار ننشستم و سعی کردم فرقههای کنترل ذهن مختلف از جمله فرقه رجویها را به جوانان معرفی کنم؛ چرا که آنها افرادی را در نقاط مختلف جهان جذب میکنند که شاید تا حالا حتی اسم سازمان مجاهدین را هم نشنیده باشند.”
مجاهدین خلق با مسائل روز جوانها آشنا است
او نحوه جذب خود به سازمان مجاهدین خلق را این طور توضیح میدهد: “حدود سال ۱۳۵۹ بود که اعضای سازمان من را با نیرنگ و فریب جذب خود کردند آنها با شعارهایی متناسب با مسائل روز، ما را فریب میدادند. آن موقع دغدغه من و جوانهای دیگر استقلال کشور بود.”
اسرای جنگ تحمیلی یکی از طعمههای مجاهدین خلق بودند
این عضو جدا شده سازمان مجاهدین خلق، درباره روزهای بعد از پایان جنگ تحمیلی، شرح میدهد:”یک سال بعد از اعلام آتش بس،هنوز وضعیت اسرای جنگی ایران در عراق نامعلوم بود. ابتدا رژیم صدام حسین شرایط را برای آنان در اردوگاههای اسرا به شدت دشوار کرد. بعد مجاهدین خلق وارد شدند و با وعده مهاجرت به اروپا تعدادی را فریب داده و با خود بردند.”
پسر سرهنگ ثریا چگونه منافق شد؟
خدابنده یکی دیگر از روشهای جذب عضو سازمان مجاهدین خلق را این طور توضیح میدهد: “سازمان با تبلیغات کاریابی در اروپا و دادن وعده زندگی بهتر، افرادی را در ترکیه، دبی، پاکستان یا حتی در داخل کشور فریب داده و گرفتار کرد.”
اگر فیلم “سرهنگ ثریا” را دیده باشید، جالب است بدانید پسر سرهنگ ثریا در دنیای واقعی هم از همین روش جذب سازمان مجاهدین خلق شد.
حتی مجاهدین خلق هم قربانیان رجویها هستند
خدابنده سپس قربانیان فرقه رجویها را ۳ دسته دانسته و توضیح میدهد: “دسته اول قربانیان ترور در داخل کشور که توسط سازمان مجاهدین خلق به شهادت رسیدند، دسته دوم شیعیان جنوب و کردهای شمال عراق که مورد حمله مجاهدین خلق قرار گرفتند و دسته سوم اعضای خود این سازمان و خانوادههایشان هستند که از کمترین حقوق و آزادیهای انسانی محروم شدهاند.”
نه خانوادهای دارید و نه خانوادهای خواهید داشت
او که عضو بخش بینالملل سازمان مجاهدین خلق بوده، رفتار سازمان مجاهدین خلق با اعضای خود را این طور توصیف میکند: “این سازمان پایهایترین حقوق انسانی اعضای خود را نقض میکند و نه تنها اجازه نمیدهد آنها با خانوادههای خود در ارتباط باشند؛ بلکه ازدواج و تشکیل خانواده هم در این سازمان ممنوع است.”
ناراضی هستیم؛ اما پایی برای رفتن نداریم
این عضو جدا شده سازمان مجاهدین خلق در پاسخ سؤال “چه چیزی شما را این همه سال در این سازمان نگه داشت؟” میگوید: “بهترین شرایط برای مغزشویی این است که اعضای یک سازمان در محیطی ایزوله نگهداری شوند؛ رجویها هم از همین روش برای کنترل ذهنی اعضای فرقهشان استفاده میکنند”.
او سپس توضیح میدهد:”افرادی که توانستهاند از سازمان مجاهدین خلق فرار کنند، میگویند که اغلب افراد داخل تشکیلات از شرایطشان ناراضی هستند؛ اما بیشتر آن ها سنشان بالا بوده و امیدی به ادامه زندگی در بیرون از سازمان ندارند. آنها زندگی خود را تباه شده میبینند و به شرایط زندگی فعلی خود رضایت دادهاند.”
رفتهها بیشتر از ماندهها هستند
با همه این اوصاف تعداد زیادی از اعضای سازمان مجاهدین خلق از آن فرار کردهاند و طبق گزارشهای رسیده بیشتر آنها جوان هستند. خدابنده خبر میدهد:”تعداد کسانی که از سازمان مجاهدین خلق جدا شده و در ایران یا خارج از ایران به سر میبرند، خیلی بیشتر از تعداد اعضای کنونی آن است.”
خورشید عمر مجاهدین خلق غروب میکند
او سپس اضافه میکند:”ازدواج و تشکیل خانواده در این سازمان ممنوع بوده؛ پس سازمان علاوه بر اینکه جذب نیرو ندارد، زاد و ولد هم ندارد. از طرف دیگر هم کنار فرار نیروها، به دلیل بالا بودن سن اعضا، فوت اعضا هم زیاد اتفاق میافتد.”
این عضو جدا شده از فرقه رجوی اضافه میکند: “طی یک سال گذشته ۳ نفر توانستند از اردوگاه مجاهدین خلق در آلبانی فرار کرده و خود را به پلیس آلبانی معرفی کنند که تحویل انجمن نجات آلبانی شدند.”
مجاهدین خلق حتی دیگر تهدید هم حساب نمیشوند
“انجمن نجات” سازمانی با مدیرعاملی ابراهیم خدابنده است که با هدف نجات و حمایت اعضای سازمان مجاهدین خلق و اتصال آنها با خانوادهها تأسیس شده است.
خدابنده در پایان سخنانش بیان کرد: “در حال حاضر سازمان مجاهدین خلق یک تهدید سیاسی یا اجتماعی یا حتی امنیتی برای جمهوری اسلامی محسوب نمیشود.”
شکوفه الهی نیا
سلام و درود فراوان
ضمن تشکر از اقای خدابنده که به حق زبان گویای خانواده های اسیران فرقه هستند و تایید مطالب ایشان این را هم بنده اضافه کنم که الان فرقه در بدترین شرایط خود قرار دارد شرایطی که پنهان کردن ان هم توسط سران غیب زده ان میسر و ممکن نیست .
تمام اسیران یک مسئله ذهنی بزرگ دارند و ان اینکه خب بعد از چند دهه باصطلاح مبارزه دستاورد ان چیست ؟جز اینکه رهبرانی داریم که نمیدانیم کجا هستند و تئوری امروز فرقه برای مبارزه چیست؟ وده ها مورد کوچک و بزرگی که موجبات نارضایتی و ریزش و فرار و جداشدن نیروها را رقم زده و متاسفانه ان دسته ای که باقی مانده اند هنوز موفق به شکستن حصار های فکری نشده اند و لازمه ازادی شکستن این حصار ذهنی است که سران فرقه برای اسیران همچو دامی دائمی گسترده اند.