نحوه شکل گیری رفتارهای جدید در اعضای مجاهدین خلق – قسمت ششم

دیگ و دیگچه

ابزار مجاب سازی بعد از نشست های حوض در سال ۱۳۷۴ :

در تشکیلات مجاهدین خلق برای کسانی که نمی خواستند خود را با شاخص بند های انقلاب تغییر دهند و بنوعی با خط و خطوط تشکیلات فرقه چه در زمینه های تشکیلاتی و یا سیاسی و حتی ایدئولوژیک مخالف کرده و آن را قبول نداشتند یک روند سختی برای مجاب کردن چنین اعضایی که “حلقه ضعیف” نامیده می شدند، وجود داشت که تحت نام “دیگ و دیگچه” خوانده می شد.

بطور مشخص دیگ و دیگچه که بعد از نشست های حوض سال ۷۴ در تشکیلات راه افتاد ، ابزار به نقطه کمال رساندن اهرم های کنترلی و مجاب سازی افراد در تشکیلات مجاهدین خلق برای تغییر افراد در راستای آنچه که رجوی آن را انقلاب ایدئولوژیک می نامید بود. هر چند این مکانیزم ها در راستای تعمیق بند ف (فردیت)  انقلاب شکل گرفت ولی ابزاری بود تا او بتواند از افراد ناراضی و کسانی که بنوعی با بند های انقلاب رجوی و کلاً انقلاب ایدئولوژیکی وی مخالفت می کردند  و نمی خواستند آنچه را که رجوی آن را تغییر میخواند در خود ایجاد کنند نسق گرفته و آنها را به بند بکشد که  البته تا حدود زیادی هم موفق بود.

رجوی در سال ۱۳۷۴ و بعد از نشستهای حوض که “مؤسسین دوم ارتش آزایبخش” را به اعضای فرقه لقب داده بود ، طی دستورالعملی به فرماندهان نیروها و ستادها گفته بود که رخت چرکهای خود را (که منظور همان نیروهای حلقه ضعیف است) برای من نیاورید و خودتان در مراکز و ستادهایی که هستید با برگزاری نشستهای جمعی آنها را مورد حسابرسی قرار دهید.

رجوی استدلال می کرد کسانی که می خواهند از تشکیلات جدا شوند علت جدا شدن خود را  نه بریدگی از مبارزه و ضعف و سستی و زندگی طلبی، بلکه به ضعف تشکیلات و استراتژی سازمان ربط داده و وقتی هم به خارج فرستاده می شوند، به عنوان یک مدعی جلوی سازمان می ایستند. در نتیجه رجوی ابلاغ کرد که از این پس هیچ نامۀ شخصی به رهبری و یا به مسئولین بالا نخواهیم  داشت و هر شخص فقط به مسئول خود نامه بنویسد.

با این ابلاغیه رجوی راه را برای جداشدن غیر علنی اعضای مخالف بست و در نشست حوض هم رسماً اعلام کرد هرکس قصد جدا شدن دارد باید این مسئله را در نشستهای یکان خود مطرح کند تا جمع هم نظر خود را در مورد او بگوید. بدین ترتیب رجوی اعضای ناراضی و کسانی را که خواهان جدایی بودند با اهرم فشار جمع می ترساند.

با توجه به صحبت رجوی در مورد نیاوردن رخت چرک در نشستهای او ، پس از بازگشت نیروها از نشست حوض به مقرهای خودشان، برخی از نفرات که مشکلات تشکیلاتی داشته و از قبل سوژه بودند و همچنان هم حاضر نبودند هر فشاری را بپذیرند، مورد هجمۀ گروهی قرار گرفته و با آنها برخورد می شد. از آنجا که رجوی در نشست با توپ و تشر و مشت آهنین و زندان ابوغریب وارد شده بود، یک نوع دلهره در دل افراد افتاده بود و به همین جهت سایر اعضای فرقه برای فرار از عواقب بعدی (که می ترسیدند بعداً گریبانگیر خودشان شود)، خود را همسو با خواست رجوی و مسئولین نشان داده و هرکجا سوژه ای معرفی می شد، مجموع نفرات تلاش می کردند اصطلاحاً دست او را گرفته و کمکش کنند تا از منجلابی که  به تعبیر تشکیلات فرد خود را در آن گرفتار کرده بیرون بیاید.

این کمک از یک نصیحت ساده تا فحاشی را شامل می شد و حتی بعضاً به کتک زدن سوژه هم می انجامید. نتیجه این بود که سوژه در میان دهها و صدها نفر از همرزمان خود، ساعتها تحت فشارهای شدید روحی و روانی ناشی از روضه خوانی و تهدید و توهین قرار می گرفت تا در نقطه ای در هم شکسته و از گذشتۀ خود ابراز پشیمانی نموده و اقرار کند که خون شهدا را پایمال کرده و طی سالهای حضورش در سازمان نه تنها هیچ نفعی برای سازمان نداشته بلکه در تمامی موارد و سرفصل ها چوب لای چرخ انقلاب گذاشته است و از این پس می خواهد پا به پای رهبری در انقلاب حضور داشته باشد و خود را به مریم بسپارد .

به این ترتیب سوژه از فشارهای روحی و هجمۀ گروهی خلاص می شد و به سر کار خود می رفت.

البته لازم به توضیح است که اینگونه نشست ها برای هر سوژه ای در سطح و رده خودش انجام می گرفت. بدین معنی که در نشست کسی که سوژه می شد رده های بالاتر می توانستند شرکت کنند ولی رده های پائین تر از خود سوژه حق شرکت نداشتند البته این قانون موارد استثناء هم داشت . مثلا برخی سوژه ها که خاص بودند برای ایجاد فشار بیشتر از شرکت دادن اعضا در رده های پائین تر از سوژه نیز استفاده می شد. مثل مهدی افتخاری از مسئولین سازمان که توسط شخص رجوی و در نشست عمومی کل سازمان سوژه شد و پائین ترین اعضای سازمان هم در مورد او حرف زده و انواع تهمت ها و توهین ها را درحق او کردند.

بدین ترتیب رجوی می خواست با فشارهای مضاعف و توسط اعضای پائین تر ابهت مهدی افتخاری و سوابق او را زیر علامت سوال برده و او را در ذهن اعضای سازمان پائین بکشد و موفق هم شد و از آن به بعد با او هم مثل یک ” رزمنده ” ساده رفتار می شد.

وقتی صحنه مجازات جمعی از اعضا را که خود از نزدیک شاهد آن بودم در ذهنم مرور می کنم تأسف می خوردم که چگونه در دستگاهی که رجوی آن را راه انداخته بود آدم ها در حالت اجبار به جان هم می افتادند و هرکسی سعی می کرد با فشار بیشتر و با هجمه بیشتر به سوژه موقعیت خودش را در تشکیلات تثبیت کند . هرچند می دانست که ممکن است نفر بعدی خود او باشد.

هرکسی بخوبی می دانست که در دید و منظر مسئول نشست و سایر مسئولین حاضر در جمع است و اگر در این توبیخ های جمعی شرکت نکند و چیزی نگوید و سکوت کند  شاید فردا نوبت خود او برسد و به همین دلیل هم افراد برای نجات خود هر چه بیشتر روی سوژه تیغ می کشیدند تا مقاومت او را درهم بشکنند و طبیعتاً در این فضا و هجمه عمومی سوژه را  یارای مقاومت نبود.

در مورد سوژه مورد نظر که محل نشست یکی از کانکس های مرکز بود ، سوژه را می نشاندند و دهها نفر پیرامون وی جمع شده و ابتدا با نصیحت از او درخواست می کردند تا به هرچه در تشکیلات از او خواسته می شود تن دهد و شخصی حرف شنو و مطیع تشکیلات باشد. بعد که او حرفی نمی زد و می نشست و سر خود را به زیر می انداخت، و یا می خواست که محل نشست را ترک کند ، کم کم هجمه و جملات خشن تر بکار گرفته می شد وهرکس تلاش می کرد او را متهم به همکاری با دشمن و شخم زدن تشکیلات و مناسبات سازمان  نماید و بعد هم واژه هایی چون کثافت و پفیوز و نامرد و آشغال ، و پاسدار و بسیجی و خونخوار ، تو داری  به رهبری خیانت میکنی ، مفت خور و مدلهای مشابه به خورد سوژه داده می شد…  این وضعیت چند ساعت طول می کشید تا فرد در برابر این هجمه نابرابر و خرد کنندۀ شخصیت اش متزلزل شده و برای نجات خودش از وضعیت نابسامان روحی، بگوید که انقلاب کرده و از این پس می خواهد در مناسبات با رهبری باشد…

علت این نامگذاری (دیگ و دیگچه) ، بمانند جوشاندن آب و یا  روغن در درون دیگ بود. رجوی معتقد بود که نشستهای توبیخ گروهی، مشابه دیگی است که در آن سوژه از فرط شرمساری (به خاطر یاد کردن از گناهان و خطاها و خاطرات زشت خود در برابر جمع)، مشابه آب یا روغن بجوش  آمده ، سرخ شده و می سوزد و نهایتاً تغییر ماهیت می دهد.

به این ترتیب نشستهای توبیخ جمعی را به نام دیگ لقب داد و نشستهای کوچکتر را دیگچه نامید. در نشستهای دیگ، مسئول نشست (که به طور عام رئیس ستاد یا فرماندۀ ارتش بود)، سوژه هایی را از قبل تعیین نموده و در حضور دیگر هم رده های وی از آنان می خواست شرح دهند علت ایرادگیریها و اذیت کردن ها و بهانه جویی ها و یا حتی سست شدن در امر مبارزه (که گاه در برخی تا مرز درخواست جدایی هم رسیده بود) چه بوده است؟

در این گونه نشست ها تلاش می شد سوژه به بیان فاکت هایی از خودش که به دوران قبل از ورود به تشکیلات برمی گشت کشانده شود تا ثابت شود که او این ضد ارزشها را از جامعه به درون سازمان آورده است فاکت هایی مثل زندگی طلبی ، رفاه ، دوست داشتن تحصیل و یا تصوراتی از قبیل بازگشت به زندگی عادی و داشتن همسر و فرزند و موارد از این دست .

در حین سخنان سوژه، مسئول نشست تلاش می کرد وی را به سویی بکشاند که به بدترین فاکت های خود که اساساً حول مسائل جنسی بود اشاره کند. در این رابطه اعضای دیگر نشست نیز همچنانکه گفتم برای اینکه بعدها به خاطر سکوت در نشست، مورد اتهام همکاری با سوژه قرار نگیرند، مواضع خود را بیان کرده و همچنین با بکارگیری واژه هایی توهین آمیز او را وادار می کردند حرفهایی بزند که شاید خودش مایل نبود و یا حتی هرگز با چنین نیتی کار بدی انجام نداده بود.

برای زنان نیز نشستهای مشابهی در ستادهای خودشان گذاشته می شد. آنها نیز بایستی از هرزگی و ضعیفگی و فساد و تباهی خودشان در جامعه مثال می زدند و اینکه رجوی و انقلاب مریم آنها را تبدیل به انسانهای نمونه و مجاهد نموده است و خارج از رهبری عقیدتی هیچ هویتی ندارند. بعبارتی هر عضوی باید ثابت کند که آدم فاسد و بی خاصیتی بود که سازمان او را از منجلابی که در آن افتاده بوده نجاتش داده است. در دستگاه رجوی خانواده و داشتن همسر و فرزند هم جزو همین منجلاب تلقی می شد که با آمدن به سازمان و جدا شدن از آنها  خود را در مسیر انقلاب قرار داده اند. مریم رجوی همیشه به اعضای سازمان می گفت شما لحظه ای را تصور کنید که مجاهدین خلق نبودند آیا می دانید در آن صورت چه بلایی سر انقلاب می آمد ؟ او می گفت مسعود آنتی تز خمینی است و پرچم دار اسلام انقلابی و ادامه دهنده راه انبیاء!!!

نشستهای دیگ که ابداع جدید و در نوع خود بی نظیر بود برای هر سوژه ساعتها طول می کشید و سوژه زیر فشارهای روحی ناشی از هجوم چند ده نفر و توهین و تهمت هایی که نثارش می کردند، تسلیم می شد و تلاش  می کرد حتی اگر شده به کذب فاکتی غیر واقعی تولید و یا بزرگنمایی کند و بگوید تمام بهانه جویی ها و ایرادگیری ها و انتقادهایی که به سازمان داشته و یا هر کم کاری و سستی در کارها ناشی از گرایش او به مسائل جنسی بوده است. به زبان ساده تر، وادار می شد اقرار کند به خاطر نیازهای جنسی و حمل تناقضات جنسی و عاطفی و تمایلی که به زن داشته،در مناسبات تشکیلاتی خود سستی کرده و یا دست به اذیت و آزار رهبری زده است. وی به این ترتیب نشان می داد که به ذات خود آدم هرزه و هزل و غیرجدی بوده ولی رجوی به او هویت انسانی و معنوی بخشیده است و هرگونه ایرادی هم از سازمان می گرفته و یا هرگونه انتقاد تشکیلاتی و استراتژیکی هم به سازمان داشته است ناشی از ول شدگی در مسائل جنسی و عدم پرداخت بهای کافی برای انتقال تناقضات خود به مسئولین بوده است!

به این ترتیب، سوژه در میان این دیگ جوشان، چهرۀ زشتی از خود بروز می داد تا شخصیت اش در هم بشکند و فردیتش خرد شود و در میان جمع روسیاه گردد ولی در نقطه مقابل رهبرش روسفید گردد. چنین فردی تا مدتها نمی توانست جلوی جمع کوچکترین حالتی ناشی از سست بودن و ضعف و ایرادگیری و انتقادات تشکیلاتی و پرخاش به مسئول را به نمایش بگذارد چون اولاً خودش اقرار کرده بود تمامی این حالتها ناشی از مسائل جنسی است، دوم اینکه احساس شرم می کرد از آنچه گفته بود و سوم هم می ترسید دوباره سوژه شود و مورد هجوم بدتر از آن قرار گیرد.

در مرحله بعدی هم سوژه می بایستی تمامی اعترافاتی را که در نشست کرده  همراه با فاکتهای آن می نوشت و به تشکیلات میداد. این اعترافات همچنانکه قبلا هم گفتم با توجه به اهمیتی که برای سازمان داشت در پرونده تشکیلاتی سوژه برای روز مبادا نگهداری می شد. این اطلاعات طبقه بندی شده بود و معمولاً در دستگاه خود فرمانده مرکز (فرمانده ارتش) و یا مسئول ستاد  نگهداری می شد.

البته بسته به موقعیت تشکیلاتی سوژه ممکن بود از صحنه توبیخ جمعی او  فیلمبرداری هم بشود که معمولا این فیلم ها برای شخص مسعود و مریم بود که برای آنها فرستاده می شد تا از نتیجه کار و رهنمود های اجرایی که در مورد برخی سوژه های خاص به فرماندهان آنها داده بودند را ببینند.

این مکانیزم برای چرخاندن افراد و مطیع کردن آنها در کل جواب داشت. هدف رجوی چیزی نبود جز اینکه بخواهد اراده  تمامی افراد را در هم بشکند تا دیگر کسی در برابر او قد علم نکند. تا پیش از این ، تک تک اعضای مجاهدین به مسئولین خود با دیده ای احترام  و سرشار از دوستی و محبت نگاه می کردند و این برای رجوی یک خطر به حساب می آمد. با این کار وی توانست چهره ای کثیف و پلید و شیطانی از دیگران بسازد و در عوض نشان دهد که خودش در مقام رهبری توانسته این افراد به درد نخور  جامعه را به دستگاهی توحیدی بکشاند و در زیر چتر رهبری خود پاک و عاری از گناه نماید. در نتیجه هر فرد برای پاک ماندن باید همیشه به رهبری عقیدتی وصل شود و در غیر این صورت یک گام آن طرفتر دوباره فساد و هرزگی در انتظار آنان خواهد بود!

ادامه دارد…

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا