از سال 69 سازمان مجاهدین در پادگان اشرف عراق در نتیجه جمعبندی عملیات مرصاد به این نتیجه رسید که علت شکستش در این عملیات نقش خانواده است و وابستگی های عاطفی! برای توجیه این خیانت بزرگ با سوء استفاده از دین و امام حسین بجای درس گرفتن، به راه خیانت بار دیگری متوسل شد که کانون خانواده را متلاشی کند. مسعود رجوی در آن نشست ها و جلسات بشدت توسط اعضاء و هواداران زیر ضرب انتقاد بود و همه نیروها از کشته شدن دوستان و همرزمان و بعضا همسران شان سخت غضبناک بودند .
بطور طبیعی هر فرد که الفبای نظامی را میدانست به این نتیجه میرسید که رجوی این نیروها را برای قربانی شدن به میدان جنگ فرستاده است ، اما مسعود رجوی نقطه پایان و بود و نبود خود و سازمانش را دیده بود و ترجیح داد همه نیروها را برای بقای خودش قربانی کند.
مسعود رجوی در عملیات فروغ جاویدان بیش از 1500 نفر را قربانی تصمیم نابخردانه و خیانت بار خود کرد اما حاضر نشد و در حقیقت صداقت و شهامت این را نداشت که این تقصیر را گردن بگیرد و از خودش انتقاد کند، بلکه شمشیر خود را برای از بین بردن کانون خانواده ، عشق و عاطفه تیز کرد و تصمیم به نابودی خانواده گرفت .
هر تصمیم ضد انسانی را با نام انقلاب ایدئولوژیک به نیروها تحمیل میکرد. دستور طلاق اجباری صادر نمود. زنان و مردان را از هم به اجبار جدا کرد. حتی کودکان و فرزندان این خانواده ها را ربود و به نقاط نامعلومی فرستاد و این دقیقا همان کینه شتری و عداوت فطری و ذاتی رجوی با عشق و عاطفه ، زندگی و لذت های دنیوی بود . در مقابل اما همیشه تعداد قابل توجهی نیرو مخالف رجوی در تشکیلات وجود داشت که عشق و عاطفه و زندگی را میخواستند و اگرچه توان و جرات و اجازه ابراز نظر نداشتند اما با عناوین مختلف مخالفت خود را با رجوی و تصمیمات غلط تشکیلات اعلام میکردند .
در سال 70 همزمان با بحث های داغ انقلاب ایدئولوژیک، مخالفت ها با دستورات رجوی اوج گرفت و البته رجوی هم تیغ تسویه و خشونت را به دست گرفت و بسیاری از مخالفان خود را زندانی و شکنجه و اخراج نمود و از همان زمان این جنگ داخلی بین جداشدگان و آنها که تمایل به جدایی داشتند با رجوی به اوج خود رسید و تا به امروز که جداشدگان، تصمیم گرفتند در این کارزار و مبارزه آشتی ناپذیر با رجوی، عشق و زیبایی، زندگی و نوآوری ، طبیعت و سرسبزی و امید به آینده ای روشن را انتخاب کنند و هرکدام بطور واقعی از عمق وجودشان با نوشتن مطالب، دلنوشته و شرح حال واقعی زندگی خود نشان میدهند که در این مسیر، رجوی شکست خورده است و جداشدگان پیروز این کارزار شده اند. پس اصل موضوع دعوا و جنگ بین مجاهدین و جداشدگان دقیقا جدال مرگ و نابودی، فرسایش و فرورفتن در ورطه خیانت با عشق و زندگی، لذت در کنار خانواده و طبیعت و رشد و تحول است که قطعا جداشدگان که زندگی را با تمام زیبایی هایش، فراز و فرودهایش انتخاب کرده اند، پیروز میدان هستند .
و خطاب به آن دسته از نیروهایی که هنوز در اسارت فرقه پلید رجوی هستند پیام می دهم این واقعیت انکار ناپذیر و این راه تجربه شده را بپذیرید و انتخاب کنید تا همین باقیمانده عمر نیز از دستتان نرفته به عشق و زندگی روی آورید و به رجوی نه بزرگ و همیشگی بگویید .
علی مرادی