سلام به برادر نازنینم
من به همراه همسرم رستم سحر خیز چندین بار به دیدارت در اشرف عراق آمدیم ولی هر بار با کارشکنی مسئولین سازمان اجازه دیدار به من داده نشد و هر بار با زدن سنگ و دادن فحش و ناسزا به استقبال ما آمدند و همچنین تعدادی از خانواده ها را مجروح کردند. اما این اقدامات وحشیانه باعث نشد که جلوی اقدامات من و خانواده ام برای رهایی تو را بگیرند.
من و بقیه اعضای خانواده وقتی به عکس های تو نگاه می کنیم خاطرات گذشته برایم زنده می شود و آرزو می کنیم ایکاش در کنار ما بودی و مانند گذشته زندگی می کردیم .
من برای دیدار با تو همه کار کردم و حتی به مجامع بین المللی نامه نوشتم و حتی از دولت آلبانی درخواست کردم برای ملاقات اجازه بدهد به دیدار تو بیایم ولی متاسفانه تا به حال جوابی نگرفتم. اما این کارشکنی ها خللی در اراده من ایجاد نخواهد کرد. من هم چنان به دنبال رهایی تو خواهم بود و امیدوار هستم روزی بتوانم شاهد رهایی تو از سازمانی باشم که اصلا به فکر اعضای خود نیست .
برادر خوبم برای زندگی خود تصمیم بگیر چون عمری که در مناسبات سازمان از دست دادی قابل جبران نیست، البته زندگی ادامه دارد. من و بقیه اعضای خانواده همه جوره از تو حمایت می کنیم و منتظر دیدار با تو هستیم و اگر امکان دارد با ما تماس بگیر. مطمئن هستیم که سران سازمان از تماس تو با ما وحشت دارند .
به امید روزی که بتوانم دوباره تو را در آغوش بگیرم .
صبورا شعبانی