مجاهدین خلق؛ از شهریور 44 تا شهریور 92 – قسمت اول

در این مقاله قصد داریم به این نکته اشاره کنیم که خط مشی بنیان گذاران سازمان اشتباه بوده و اگر اکنون وضعیت سازمان مجاهدین به وضعیتی دچار شده که حمایت لابی های غربی را برای خود مایه افتخار می داند نتیجه همان ایدئولوژی است که حنیف نژاد و بقیه بنیان گذاران انتخاب نمودند و اینکه چرا شهریور 92 را انتخاب کردیم به خاطر این است که در این سال استراتژی و جنگ مسلحانه رجوی به گل نشست.

سازمان در 15 شهریور 44 توسط سه نفر به نامهای حنیف نژاد، سعید محسن و نیک بین در شرایطی بنیان گذاری شد که جامعه ایران تحت تاثیر حوادث بعد از قیام خرداد سال 42 بود و به این نتیجه رسیدند که کارهای فرهنگی نمی تواند برای مبارزه با شاه کافی باشد از همین رو باید با سلاح به دنبال سرنگونی شاه بود در این راستا گروههای چریکی با خط مشی مسلحانه البته با ایدئولوژی چپ بوجود آمد و سازمان مجاهدین هم یکی از همین گروهها بود.

مجاهدین خلق از همان ابتدا در واقع بیش از آنکه مسلمان باشند مارکسیست بودند. به بیان دیگر با وجود آنکه بنیان‌گذران سازمان افرادی بودند که شخصا به دین سنتی پایبند بودند ولی سازمانی را که بنیانگذاری کردند،مبنایش اصالت مارکسیست با شاخ و برگ دین بود و این موضوع را به وضوح می توان در کتب و جزوات شان همچون اقتصاد به زبان ساده، شناخت، راه تکامل و … دید.

بسیاری از کسانی‌ که به سازمان پیوستند دارای انگیزه‌های اسلامی سنتی بودند. حقیقتا بسیاری از اینها قبل از انقلاب با انگیزه‌های درستی به سازمان پیوستند. اما ماهیت و ایدئولوژی سازمان واقعا ایدئولوژی دینی نبود. در زمان شکل گیری سازمان تفکر غالب برای مبارزه با غرب، اندیشه های مارکسیستی بود و این تفکر به شدت بر روی بنیانگذاران سازمان تأثیر گذاشت و بر این باور رساند که دین اسلام نمی تواند به تنهایی جوابگوی مبارزه باشد.

در تلاطم سالهای بعد از کودتای 32 گروههای مختلفی مانند نهضت آزادی هم چنان به فکر مبارزه سیاسی بودند و در این میان سه جوان فکر کردند که دیگر خط مبارزه سیاسی جواب نداشته و باید برای سرنگونی شاه دست به سلاح ببرند آنان ایدئولوژی خود را به اسم اسلام بنیان گذاشته و در ادامه کار با توجه به انقلابات چپ در کشورهای مختلف و پیروزی شان آنان به این فکر افتادند که برای پیروزی باید اندیشه های چپ را در ایدئولوژی خود وارد کنند تا شاید بتوانند به پیروزی برسند.

در سال 54 ته ایدئولوژی بنیان گذاران آشکار شد. تقی شهرام به همراه بهرام آرام اقدام به ترور و حذف فیزیکی نمودند از جمله می توان به قتل شریف واقفی اشاره نمود. آنان با به دست گرفتن بخشی از سازمان که در بیرون از زندان حضور داشتند بیانیه اعلام تغییر ایدئولوژی از اسلام به مارکسیسم را منتشر نمودند و سازمان از این به بعد به دو گروه یکی مارکسیست یعنی تقی شهرام و همچنین گروه مسلمان به رهبری رجوی و موسی خیابانی تقسیم شدند. چرا سازمان به این روز گرفتار شده بود به خاطر تحلیل درست نداشتن از شرایط جامعه و گرفتار شدن در گروههای چپ.

بنیان گذاران سازمان بعد از شش سال کار ایدئولوژی و جمع کردن اعضا و کادرهای فعال در سال 50 تصمیم گرفتند در جریان جشن های 2500 سالگی شاهنشاهی دست به عملیات نظامی بزنند اما این کار انجام نگرفت و از آنجایی که این طرح لو رفت باعث دستگیری تعداد زیادی از کادرهای سازمان شد. مسعود رجوی در جریان ضربه سال 50 توسط ساواک دستگیر و طبق اسنادی که ساواک بعدا گزارش داد، همکاری همه جانبه رجوی با آنان باعث لو رفتن محل استقرار بنیان گذاران سازمان شد. مسعود رجوی از میان افراد رده بالای سازمان، تنها فردی بود که آزاد شد و به این ترتیب قدرت را به دست گرفت و شاخه به ظاهر اسلامی مجاهدین را تشکیل داد.

در نهایت با انقلاب مردم ایران رهبری جدید سازمان یعنی رجوی از زندان آزاد شد و سعی نمود خودش را مسلمان انقلابی جا بزند اما خیلی زود ماهیتش برای همه معلوم شد. او ابتدا به حمایت از رهبری انقلاب مردم ایران پرداخت ولی در دلش کینه بزرگی بود چون اعتقاد داشت که رهبر واقعی انقلاب مردم ایران او می باشد و رهبری انقلاب مردم ایران دزدیده شده است !!!.

بعد از شکست عملیات مسلحانه، مسعود رجوی به عراق رفت و همکاری با صدام حسین را به شکل همه جانبه ای آغاز کرد. همکاری که رجوی را در سراشیبی سقوط قرار داد و اندک هواداران داخل کشور را هم از دست داد. رجوی به عراق رفت تا قدرت بیشتری بگیرد اما در واقعیت، کشتی تشکیلاتش همانجا به گل نشست.

رجوی بعد از تقلاهای فراوان مجبور شد نیروهایش را از عراق به آلبانی و فرسنگ ها دور از مرزهای ایران منتقل کند. او که سالها از طریق مزدوری برای دشمنان ایران و مردم کشور روزگار سپری کرده است همچنان سعی می کند تا در شکاف تضادهای موجود میان ایران و غرب زندگی کند و سازمانش را سرپا نگاه دارد.

در واقع سنگ بنای سازمان از همان ابتدا بر مبانی اشتباهی بنیان گذاشته شد و سکانداری رجوی هم این امر را تشدید کرد تا اینکه سازمان به جایی رسیده که نفس های آخرش را می کشد.

ادامه دارد …

هادی شبانی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا