جنگ اول
کمتر از یکسال از مسئول اول شدن مریم رجوی می گذشت که رخداد مهمی در منطقه بوقوع پیوست و جهان را تحت تأثیر خود قرار داد. صدام حسین که با وجود حمایت های جهانی دچار اشتباه محاسبه شده بود، نتوانست فروپاشی شوروی را دریابد و مرتکب یک اشتباه بزرگ استراتژیک شد و سرنوشت منطقه را به خطر انداخت و با حمله به کویت، تمام قدرت های جهانی (که علیه ایران از او پشتیبانی می کردند) را در برابر خود قرار داد.
در آن دوران، تعادل قوای برآمده از جنگ سرد، باعث می شد که زمینه ایجاد جنگ سخت فراهم نباشد، اما فروپاشی شوروی این تعادل را برهم زد و زمینه ساز جنگ های متعدد شد. حمله صدام به کویت، برآمده از عدم درک شرایط جهانی بود. وی سرمست از کمک های بی دریغ جهانی، بدون توجه به آنچه در شوروی می گذشت، دست به یک قمار بزرگ زد و کویت را 3 روزه اشغال نمود و زمینه عراق کرد. صدام توجه نداشت که شورویِ در حال فروپاشی، دیگر مثل گذشته نمی تواند تعادل جهانی را در برابر بلوک غرب برقرار کند. این اشتباه محاسبه، زمینه را برای لشگرکشی آمریکا با 500 هزار نیرو در منطقه فراهم آورد و منجر به جنگ اول خلیج فارس و نابودی 90 درصدی ارتش عراق و تسلیم شدن صدام شد.
این رخداد که 12 سال محاصره کامل اقتصادی را به عراق تحمیل کرد، تأثیرات عمیق و مخربی بر مناسبات درونی سازمان مجاهدین و همچنین پروژه انتصاب “مسئول اول” داشت و چند ماه بعد زمینه را برای تعیین جانشین فراهم آورد و “فهیمه اروانی” را ابتدا معاون و آنگاه (با اعلام ریاست جمهوری مریم در سال 1372 و اعزام او به پاریس) مسئول اول سازمان معرفی نمودند که این برنامه نمایشی تا جنگ دوم خلیج فارس (با زمانبندی دوساله) با انتصاب زنانی چون “شهرزاد صدر، مهوش سپهری، بهشته شادرو، مژگان پارسایی” ادامه داشت.
سقوط صدام
جنگ دوم خلیج فارس، نمایش “مسئول اول” در سازمان مجاهدین را با بحران مواجه کرد و زمینه ساز دو دوره ای شدن این مسئولیت گردید. پیرسالی مداوم مجاهدین از یکسو، پیچیدگی اوضاع عراق و منطقه از سوی دیگر، کار را برای انتصاب مشکل تر می کرد. به همین خاطر مژگان پارسایی علاوه بر تابستان 1380، دو سال بعد نیز در همین مسئولیت ابقاء شد و بالاخره در سال 1384 “صدیقه حسینی” جای او را گرفت. طبعاً مشکلات فزاینده مجاهدین با آمدن صدیقه حل نشد و تشکیلات در مرداب عمیق تری فرو رفت و او سه دوره در جایگاه بی محتوای مسئول اول راکد ماند و بالاخره در تابستان 1390 “زهره اخیانی” را به این جایگاه تزریق کردند.
اما دهه 90 برای مجاهدین بسیار خونین تر از گذشته شد و بحران ها را عمیق تر کرد. درگیری های متعدد با پلیس و گروه های مسلح مردمی که از مرداد 1388 کلید خورده بود ادامه دار شد و صدها کشته و مجروح روی دست مجاهدین گذاشت. این خونریزی ها، هرچند برای اعضای مجاهدین سوزناک بود ولی برای مسعود رجوی منافع امنیتی و سیاسی داشت و توانست با اتکا به آن، نهادهای حقوق بشری را وارد کارزار کند و قرارداد خروج امن از عراق را با آمریکایی ها به امضا برساند. پس از آن بود که به اخراج مجاهدین از عراق رضایت داد و نهایتاً با کمک سازمان ملل تشکیلات خود را به آلبانی منتقل کرد. بحران های تشکیلاتی این دوران، جایگاه زهره اخیانی را نیز به مدت 3 دوره، تا سال 1396 طولانی نمود و نوبت به ریاست “زهرا مریخی” رسید.
انتصاب “ژن های خوب”
انتصاب زهرا مریخی، تحت نظارت مستقیم مریم در تیرانا برگزار شد. هرچند وی در آن زمان تصور نداشت که این یک آغاز بی فرجام خواهد بود و در سخنرانی اش آنرا یک پیروزی بزرگ قلمداد کرد، اما گذر زمان نشان داد که سازمان مجاهدین در آلبانی بیشتر از عراق دچار بحران خواهد شد. مریم از همان ابتدا می دانست که “خروج مجاهدین از عراق یک فاجعه است” و متذکر شده بود، اما چاره ای جز پذیرش خروج نداشت و لابی های آمریکایی او نیز رسماً گفتند که وقت تخلیه اشرف رسیده است. به این ترتیب وی باید این فاجعه که “در آلبانی نمی توان شکنجه گاه و زندان تأسیس کرد و کسی را از ابوغریب ترساند و جلوی فرارها را گرفت” را می پذیرفت.
با اینکه دلارپاشی مریم بین نیروهای امنیتی آلبانی موانع زیادی برای اعضای معترض در تصمیم گیری برای فرار ایجاد می کرد، تأسیس “انجمن آسیلا” و آنگاه “انجمن نجات آلبانی” بخشی از آن موانع را بی خاصیت کرد و زهرا مریخی نتوانست برای ساکنان اشرف 3 نیز همچون عراق فضای استخباراتی و ترسناک امنیتی برقرار کند.
سومین دور انتصاب زهرا مریخی در تابستان 1400 با نمایشی تازه همراه شد. مریم برای جوان جلوه دادن سازمان، چند دختر شناخته شده را با عنوان “معاون و همردیف” وارد مدار بالای تشکیلات کرد تا هم به جوانترها انگیزه ماندن بدهد و هم پیش از مرگ، زمینه موروثی شدن “مسئول اول” در تشکیلات مجاهدین را فراهم کند. به همین خاطر سه زن از جمله “نرگس عضدانلو و ملیحه مفیدی” را “همردیف” مسئول اول قرار داد. نرگس دختر محمود عضدانلو (برادر مریم) و شهرزاد صدر (مسئول اول سابق مجاهدین و رئیس دفتر مریم) و ملیحه فرزند یکی از مسئولین سازمان می باشند.
همزمان 6 زن مجاهد از جمله “اشرف ابریشمچی، آذر اکبرزادگان، ملیکا رضایی” را “معاون مسئول اول” خواند که اشرف دختر مریم و مهدی ابریشمچی، آذر نوه خواهر مهدی ابریشمچی، و ملیکا هم از خانواده رضایی ها است. در واقع تمامی دخترانی که در مدار مسئول اول قرار گرفته اند، فرزندان مریم و سایر فرماندهان رده بالای سازمان هستند و حتی یکی از فرزندان اعضا و کادرهای پایین مجاهدین در بین آنان وجود ندارد که نشانگر اعتقاد مریم رجوی به ژن های خوب است.
درگیری خونین تیرانا و سخنرانی زهرا مریخی
فرار مریم از آلبانی به پاریس و هجوم پلیس به قرارگاه اشرف 3 (29 خرداد 1402)، تمامیت تشکیلات مجاهدین را در معرض فروپاشی سریع قرار داد و چند تن از مسئولین هم به مرور از شدت ناراحتی دچار ایست قلبی شدند و جان باختند و نمایش مسئول اول از یادها رفت. به همین خاطر زهرا مریخی بدون سر و صدا برای چهارمین دوره برجای ماند تا تنش های امنیتی سازمان را سامان بخشد. وی در آغاز چهارمین دور حضورش در رأس سازمان (پس از ضربات شدید امنیتی و سیاسی وارده بر تشکیلات) نکاتی پیرامون دوران وصل شدن اش به سازمان گفت که قابل توجه است. او در گوشه ای از سخنرانی گفت:
“لحظه انتخاب مجاهدین برای من، لحظه شورش علیه اندیشه های آخوندی و ارتجاعی و بورژوازی بود که زن را نه به دیده یک انسان بلکه همچون شی ء و کالا نگاه می کنند… پیوستن آن نسل پرشور دختران به مجاهدین، یک شورش بزرگ علیه ارتجاع زن ستیز بود.”
زهرا مریخی اشاره نکرد که طی 30 سال گذشته در درون مناسبات مجاهدین چه بر سر زنان مجاهد آمد که تعدادی از آنان دست به خودکشی و یا فرار زدند؟ و زنان به چه نقطه ای رسیدند که مهوش سپهری رسماً به آنان گفت هر زن مجاهد که قصد جدایی داشته باشد را باید کنار باغچه سر برید؟ و زوج رجوی چه اندیشه “غیرکالایی-غیرارتجاعی-غیربورژوازی” نسبت به زنان مجاهد داشتند که حداقل 105 نفر آنان را مقطوع النسل و تعداد زیادی را به حرمسرای مسعود فرستادند؟ و چطور شد که لحظه پیوستن به مجاهدین لحظه شورش علیه بورژوازی بود اما امروز مریم تمام عیار در بورژوازی شناور شده و در خدمت کامل آنان قرار گرفته و مدام برای نمادهای امپریالیسم ضیافت و سورچرانی ترتیب می دهد؟ و اگر در ابتدای انقلاب پیوستن دختران به سازمان، شورش علیه زن ستیزی بود، امروز فرار و خودکشی ده ها زن از مناسبات شما چه معنایی دارد؟
زهرا مریخی همچنین از “فهیمه اروانی، شهرزاد صدر، مهوش سپهری، بهشته شادرو، مژگان پارسایی، صدیقه حسینی، زهره اخیانی” هم یاد کرد و گفت: “آنان پیشتازان همان نسل اند که مسئول اول مجاهدین شدند”، اما نگفت که اگر آنها واقعاً مسئول اول بودند، چرا همه فرامین و سیاست های خود را از زوج رجوی دریافت می کردند و بدون اراده آنان کاری انجام نمی دادند؟ آیا اساساً “مسئولین اول” تسلط و کنترلی بر زندگی، تصمیمات و کارکردهای خود دارند و یا همه چیز آنها فقط با اراده مسعود و مریم تعیین می شود و قابل اجراست؟
پایان حیات ایدئولوژیک و نمایش مسئول اول
اینک 7 سال از انتخاب زهرا مریخی گذشته و مجاهدین در بن بست پیرسالی گرفتار شده اند و جوان ترین آنها در حالی به 50 سالگی نزدیک می شوند که وابستگی ایدئولوژیک آنان به سازمان زیر سوآل است و همگی ناخواسته و ارثی عضو تشکیلات شده اند. در چنین شرایطی، سال آینده به پایان چهارمین دوره ریاست خانم مریخی خواهیم رسید و باید دید مریم چه سناریوی جدیدی برای نمایش در نظر خواهد گرفت. باید توجه داشت که با وجود مسعود یا مریم، جایگاه مسئول اول در سازمان مجاهدین، هیچ محتوایی ندارد و این تشکیلات با دستورات مستقیم رهبری آن هدایت و کنترل می شود و احدی قادر نیست بدون اراده آنان برای مجاهدین خط مشی تعیین کند و سیاست خود را جلو ببرد.
واقعیت این است که نمایش های برگزار شده طی 35 سال گذشته، صرفاً جنبه تبلیغی داشته برای اینکه در درون مناسبات افراد را سرگرم، و در بیرون مناسبات خود را دمکراتیک جا بزنند. به همین خاطر نباید از حضور چند دوره ای زهرا مریخی در رأس مجاهدین شگفت زده شد چون این مسئولیت جز یک جایگاه پوشالی نیست. سال آینده هم اگر نمایش دیگری برگزار شود و «نرگس عضدانلو و اشرف ابریشمچی» تبدیل به مسئول و معاون اول شوند جای تعجب نیست چون مسئول اصلی این تشکیلات زوج رجوی اند و بقیه مهره های این صفحه شطرنج به حساب می آیند.
بدین ترتیب، با مرگ مسعود و مریم، عملاً سازمان مجاهدین نه تنها رهبری عقیدتی، بلکه خصلت ایدئولوژیک خود را هم بکلی از دست خواهد داد و تبدیل به یک تشکل سیاسی/مافیایی می شود که روسای آن مشغول گپ و گفتگو و برگزاری محفل های سیاسی و اقتصادی، و بدنه آن سرگرم گذران زندگی در اروپا خواهند شد.
حامد صرافپور