برای شناخت بهتر ماهیت رجوی و بررسی اراجیفی که علیه نفرات جدا شده می گوید، باید قدری به گذشته مجاهدین خلق برگشت و علت این برخوردها را در آنجا جستجو کرد. یعنی باید از بنیان گذاری سازمان شروع کرد .
در سال 44 سه تن از افرادی که فکر می کردند مبارزات سیاسی راه به جایی نمی برد تشکیل سازمان مجاهدین خلق را دادند و با تفکر مبارزه مسلحانه کار را به پیش بردند. برای این کار لازم بود که ابتدا ایدئولوژی لازم را برای فریب افرادی که زمینه مخالفت با شاه را دارند، تهیه کنند. چون اعتقاد داشتند کار به بن بست رسیده و باید مانند کشورهای دیگر دست به سلاح برد و حکومت آن زمان را سرنگون کرد.
اولین اقدام سران سازمان مجاهدین در آن موقع جدا کردن افراد از خانواده بود و به همین خاطر افراد را وارد خانه های تیمی کردند تا نظارت و کنترل بیشتری بر همه جنبه های زندگی افراد داشته باشند.
محسن نجات حسینی، از اعضای سابق مجاهدین هم درباره خانههای تیمی میگوید: در خانههای جمعی افراد بر همه جنبههای زندگی هم نظارت کرده و از یکدیگر انتقاد میکردند. نجاتحسینی سپس میگوید که داشتن علایق عاطفی در خانههای تیمی ممنوع و کاری ناپسند بوده؛ چراکه این مسئله سبب میشده تا تمام نیروی افراد در اختیار سازمان قرار نگیرد. بر اساس روایت نجاتحسینی سازمان از خانههای تیمی به عنوان وسیلهای برای کنترل تمام جنبههای زندگی افراد و قطع ارتباط آنها با دنیای بیرون استفاده میکرده است تا از این طریق آنها به افرادی تبدیل شوند که فقط خود را متعلق به سازمان بدانند.
آنان با استفاده از کلماتی که گروه های چپ و خارجی آنرا را بعنوان اصول تشکیلات معرفی می کردند مانند سانترالسیم دموکراتیک، انتقاد از خود و دیگران و حرفه ای بودن و … فکر می کردند می توانند یک سازمان انقلابی و البته در ظاهر اسلامی، را پایه گذاری کنند.
در این گونه سازمانها چون نفرات از جامعه قطع می شوند قدرت درک و شعور انقلابی و تحلیل شرایط جامعه را از دست می دهند. حتی در زمان شاه شاهد درگیری و حذف فیزیکی و انشعاب در این گونه سازمانها بودیم.
در این گونه تشکیلات اگر فردی قصد خروج داشته باشد می بایست حذف فیزیکی شود و اگر افراد فقط در درگیری کشته شوند مورد تائید سازمان می باشند بطور مثال خانواده رضایی سه تن از اعضای خانواده کشته می شوند و در سازمان مانند بت از آنان حمایت می شود ولی چند فرد دیگر خانواده که در سازمان انشعاب نموده و چپ شدند هرگز اسامی برده نمی شود البته در این گونه سازمانها همه باید در اختیار رهبری سازمان قرار داشته باشند و هیچ کس در بیرون از تشکیلات رجوی ارزشی ندارد.
در تاریخ مبارزات سیاسی ایران، قبل از مشروطه تا نهضت ملی شدن نفت و نیز تا زمان حاضر، تصفیه های خونین و صدور حکم اعدام درون گروهی، که الزاما اختصاص به ایدئولوژی خاص و یا خط مشی مسلحانه هم نداشت، کم نیستند. “مرتد”، “خائن به خلق” “عامل امپریالیسم”، “مزدور”،”همکار رژیم “، “بریده” و یا “بریده مزدور” و حتی “شکنجه گر و تیر خلاص زن” القابی است که گروهها و سازمان ها به معترضان ،منتقدان و یا جداشده گان از خود نسبت داده اند.
چنین است که محاکمه های دربسته و غیابیِ درون تشکیلاتی، صدور حکم اعدام و یا انتساب ناشایست ترین القاب و توهین ها و تهمت ها، بخشی از تاریخچه گروه های مبارزی است، که خود برای دگرگون کردن وضع موجود بوجود آمدند.
در این گونه سازمانها نفراتی که کشته می شوند، افرادی مهم و مبارز جلوه داده شوند. این در حالی است که اکنون بعد از افشاگری نفرات جدا شده درک می کنیم همه این تعریف کردنها دروغی بیش نبوده است.
این مسئله در مورد انقلابات کشورهایی مانند شوروی سابق، چین، ویتنام و کوبا بوده است که چگونه در جریان مبارزات شان به هیچ منتقدی رحم نمی کردند و به همین دلیل بعد از سالها شاهد انحراف آنها بوده و هستیم. در ابتدا برای بت کردن شان چنان از مبارزات شان حرف می زدند که هر فردی انگیزه مبارزه پیدا می کرد ولی بعد با شناخت بیشتر می شد فهمید که شخصیت های مبارزاتی چنین نبوده اند.
بعد از پیروزی انقلاب مردم ایران، سازمان مجاهدین روی تجربه غلطی که در زمان شاه در مورد جدا شدگان استفاده می شد خطش را پیش برد و باز با وجود فضای باز سیاسی سعی کرد افراد مسئولش و تعدادی را وارد خانه های تیمی کند و خط کلی سازمان تشکیل خانه های تیمی و انباشت سلاح بود تا در شرایطی بتواند مانند زمان شاه خط جنگ مسلحانه را پیش ببرد .
برای اینکه بحث طولانی نشود به زمان حضور سازمان در عراق می پردازیم. وقتی قرارگاه اشرف تشکیل شد ابتدا سعی شد بحث اصول تشکیلاتی مانند سانترالیسم دمکراتیک در درون تشکیلات رعایت شود ولی از آنجایی که وقتی فرد در چنین محیطی قرار می گیرد دیگر هیچ قدرت و اختیاری از خود ندارد و دیگر نفرات قدرت انتقاد به مسئول بالاتر را ندارند . رجوی برای حفظ ظاهر سعی می کرد مقداری این مسئله را شل کند تا جنبه مسئله داری و یا جدا شدن از سازمان زیاد نشود. اما بعد از مدتی شاهد بودیم که تعدادی در اشرف قصد جدا شدن دارند و آنان را با بهانه های مختلف به کشورهایی مانند ترکیه و یا پاکستان روانه کرد و بدون هیچ کمکی آنان را رها می کرد و با وجودی که طی این سالها زندگی خود را وقف سازمان کردند، خبری از کمک به آنها نبود .
مشاهدات خودم در ترکیه چنین بود که تعدادی از نفرات جدا شده به ترکیه فرستاده می شدند و پاسپورت شان گرفته می شد و با دادن کرایه استانبول تا آنکارا به آنان گفته می شد به مقر UN مراجعه کنند و به زندگی ادامه دهند. در این میان شاهد بودم که آنان با چه بدبختی زندگی خود را ادامه می دادند و با سر پل سازمان تماس می گرفتند و درخواست کمک داشتند ولی کسی به آنها توجهی نداشت.
اشاره ای هم به انسانها که در تشکیلات رجوی هیچ اختیاری از خود ندارند بکنم. من ابتدا نمونه ای از خودم بیان می کنم تا مشخص شود که بقیه هم این گونه دچار مغزشویی می شوند.
در سال 66 وقتی با تغییر سازماندهی به انجمن ترکیه در کار نیرویی اعزام شدم و تا بهار سال 67 به خودم اجازه ندادم که حتی یک تماس تلفنی با خانواده ام داشته باشم این درحالی بود که از چنین امکانی برخوردار بودم و می توانستم بعد از سالها حداقل خبر سلامتی بدهم. اما بخاطر مغزشویی که توسط سازمان انجام گرفته بود این کار را برای خود حرام می دانستم! اکنون هم در اروپا شاهد هستیم با وجود اینکه نفرات به وسایل ارتباط جمعی دسترسی دارند باز حاضر نمی شوند واقعیت های بیرون را قبول کنند. این نمونه ای از مغزشویی نوینی است که رجوی در مناسباتش به راه انداخته است.
ادامه دارد…
هادی شبانی