بهترین لحظات زندگی یک زن ،به دنیا آوردن و بزرگ کردن فرزندش است. زمانی که به ضربان قلبش گوش می دهد و آرامش می یابد و این احساس را به فرزندش منتقل می کند. با هر قدم برداشتنش، بودنش را شکر میکند، کودک بزرگ و بزرگتر می شود و مادر بالندگی وی را می بیند و خوشبختی را برایش آرزو می کند و عشق بی شائبه خود را نثار فرزندش می کند. این فرزند به جامعه می رود و با افراد مختلفی معاشرت می کند و در معاشرتها گاهی فریب میخورد و با امید واهی و با هدف هایی پوچ مسیر زندگی اش را عوض می کند و دور از خانواده و وطن و دوستانش به گذر زمان می پردازد.
مجاهدین خلق به رهبری مسعود و مریم رجوی گروهی است که با فریب این عشق مادری را کتمان می کند و خانواده را دشمن میخواند و اجازه هیچ ارتباطی را به اعضا نمی دهد. افراد را فریب می دهد و به دور از خانواده و مهر مادری در کمپی دور افتاده نگهداری می کند. اما مادران این افراد هیچگاه نا امید نشدند و همیشه در تلاش برای دیدار و رهایی با عزیزانشان هستند.
در فرقه رجوی روابط خانوادگی و مادر و فرزندی فدای اهداف فرقه ای شده است و هویت انسانی و مادری و زنانگی عوض شده است اما با وجود تمام فشارها از سوی این فرقه باز هم مادران چشم انتظار فرزندان خود هستند و فرزندان خود را فراموش نکرده اند. فرزندانی که مطمئنا در اعماق وجودشان برای این رابطه های زیبا لحظه شماری میکنند.
بسیاری از این مادران در زمانی که سازمان مجاهدین خلق در عراق بود به پشت دربهای بسته پادگان اشرف مراجعه می کردند به امید دیدار جگرگوشه شان و فرزندانشان را بارها و بارها صدا می زدند و به آنها از عشق و محبت مادری میگفتند. از آرزوی در آغوش گرفتن و بوسیدن و بوییدنشان و از امید برای دیدار مجدد. تا کنون هم این عشق مادری اجازه نداده که نا امید شوند. و در تلاش هستند برای یافتن راهی برای دیدار عزیزشان تا روزی که این فرزندان از فرقه ضد بشری رجوی آزاد شوند و طعم در کنار خانواده بودن را دوباره بچشند. به امید آن روز.