به عیادت از یک مادر چشمانتظار که فرزندش بیش از 35 سال در اسارت فرقه تروریستی مسعود ومریم رجوی خائن گرفتاراست رفتیم. این مادر در بستر بیماری با صدای ضعیف و لرزان با لهجه ترکی می گفت: دا جعفرم گورمم (من دیگر جعفرم را نمی بینم) و در همین لحظه اشک از چشمانش جاری شد و با بغض در گلو، چشمانش را بست.
سازمان به اصطلاح مجاهدین خلق، این پدر و مادران را که برای دیدار عزیزانشان جلوی درب قرارگاه اشرف جمع شده بودند، اطلاعاتی مینامید و توسط تعداد محدودی از مزدوران خائنش به سمت این پدران و مادران سنگ پرتاب می کرد و آنها را زخمی میکرد، چرا که از حضور آنها هراس به جانش افتاده بود و در اصل هدفش قلب و احساس این پدران و مادران بود.
در مرحله بعد نفرات را با فشارهای روحی و روانی و مغزشویی مجبور میکرد در سیمای سرتاسر دروغ و ریای خود وادار کند که بگویند اینها والدین من نیستند و ناپدری و نامادری من هستند. ولی با تمام شگردهای کثیف و پلیدشان قلب پدر و مادر، برادر و خواهر، فرزند و همسر حتی در بستر مرگ هم سرشار از عشق عزیزانشان میباشد. آری بزرگترین وحشت فرقه تروریستی رجوی عشق خانوادههاست، عشق مادران که نتوانسته و نخواهد توانست آن را از بین ببرد.
به امید آزادی تکتک عزیزانی که در فرقه تروریستی مسعود و مریم در اسارت هستند.
دلایل بودنم را مــــــــرور میکنم هر روز!
هر روز از تعدادشان کــــــــم میشود!
آخرین باری که شمردمشان
تنها یک دلیل برایم مانده بود…!
دیدار تو جعفر!