من اردشیر درویشی مدت 13 سال در فرقه رجوی بودم. حدود 19 سال پیش بالاخره توانستم از زندان رجوی فرار کنم و به این ترتیب قدم به دنیای رهایی و آزادی گذاشتم و محصول این رهایی یک زندگی سالم می باشد که خداوند آنرا به همه انسان ها هدیه داده است و خدا را شکر می کنم که دارای زن و فرزند هستم.
رو به دوستان اسیرم در کمپ مانز سازمان می خواهم بگویم: دوستان عزیزم. بیش از این دروغ های فرقه را باور نکنید. زندگی واقعی بیرون از تشکیلات مجاهدین در جریان است. در درون مناسبات سازمان جز اختناق و سرکوب و کار اجباری و زندگی در وحشت و با اهداف غیرواقعی و پوچ هیچ چیز دیگری وجود ندارد.
رجوی می خواهد با انواع ابزارهای سرکوب روح و جسم شما را در اسارت نگه دارد و از شما سوء استفاده نماید.
همه شماها این برخوردهای غیرانسانی و این قوانین ظالمانه و ضد بشری را لمس کرده اید. چگونه حق طبیعی انسانی را از آنها سلب و حتی از یک ملاقات ساده با خانواده جلوگیری میکند. آری اگر فردی به ذهنش خانواده و عاطفه خطور کند، چه برخوردهایی به جرم خیانت و مزدوری به او زده خواهد شد!
وقتی که توانستم از آن دنیای بسته فرار نمایم نکته ای که برایم درد آور بود این بود که وقتی گوشی موبایل را در دست انسان های عادی می دیدم می ترسیدم بگویم این وسیله چیست؟ و این نتیجه اسارت در سازمانی بود که افراد را در غار تشکیلات فرقه ای خود محصور و دور از جامعه و علم نگه می دارد .
سازمان خانواده را الدنگ و مزدور خطاب می کند و رابطه با خانواده را خیانت می داند و افراد را در خلا عاطفه و مهر و محبت نگه داشته و بجای آن سر سپردگی و اطاعت محض را جانشین کرده است.
دوستان اگر خانواده مزدور است و این انگ به کل خانواده ها زده می شود پس فرزند شان در سازمان چکار میکنند و چگونه یک ملاقات با خانواده مساویست با ترک برداشتن تشکیلات سازمان ، و چرا سازمان از این بیم و هراس اجازه نمی دهد ارتباط برقرار شود؟ تناقضی که ما با آن مواجه بودیم این بود که این موارد ممنوعه فقط برای ما بود و سران خود در ارتباط با خانواده و فامیل بوده و ما بی اطلاع بودیم.
بی عاطفه بودن ، بی کاربودن ، بی سواد بودن بی دوست و یار بودن و بی خانواده بودن سر فصل هایی بود که درتیتر اول تابلوی وابستگی به این سازمان بخوبی می درخشد .