![مسعود رجوی و مهدی ابریشمچی](../wp-content/uploads/Rajavi-Abrishamchi.jpg)
اگر برگردیم به سالهای 1368و 1369 کسانیکه در مناسبات مجاهدین بودند خوب میدانند که بحث مراسم مذهبی اصلأ وجود نداشت.
روز عاشورا فرمانده آن مقر مزبور می آمد و نشستی میگذاشت و میرفت. بعد از رفتن صدام حسین به کویت رجوی که دید اوضاع بی ریخت شده و هیچ دستاویز دیگری ندارد از سال 1370یک مرتبه دیدیم دسته های عزاداری راه انداختند. حالا این چه تضادی حل میکرد خدا داند فقط اینکه در مجموع دو روز همه را مشغول میکرد و همه چیز به روال عادی برمیگشت.
رجوی در یک نشستی در جمع حاضر گفت ما مراسم عاشورا را از دست رژیم گرفتیم چون وارث حسین فقط مجاهدین هستند. همچنان که پرچم شیر و خورشید نشان را از دست سلطنت طلبها گرفتیم البته او هیچ اعتقادی به این چیزها نداشت ولی با نیرنگ برای فریب دادن اعضا میگفت تاریخ ما گره خورده با امام حسین و حضرت علی.
همه دوستان به یاد دارند چنان روز عاشورا را تشریح میکرد انگار حضرت عالی در آنجا حضور داشته!. پایه و اساس حرفهای رجوی فقط بر فریب و نیرنگ سوار بود فکر میکرد اگر دسته عزاداری براه بیندازد در ایران همه از این کار او استقبال میکنند و می تواند طرفدار جذب کند. رجوی میخواست با اینکارها جنایات خود را بپوشاند چون مردم ایران از او نفرت داشتند بدلیل همکاری با صدام در جنگ علیه ایران و کشتار جوانان ایران در جبهه های جنگ.
رجوی و تشکیلات او بعد از سرنگونی صدام حسین سعی کردند چهره به اصطلاح مذهبی از خود در عراق نشان بدهند. مسجد ساختن.د علمای شیعه و سنی را دعوت کردند. آخوند نداشتند مجید معینی را یک شبه آیت الله کردند و عمامه بر سرش گذاشتند! در ماه محرم هیئت های مذهبی دعوت کردند و پول خرج کردند و مراکز تعلیم برای جوانان عراقی در اشرف تاسیس کردند و به مقرها میآوردند که بقول خودشان در آینده پشتیبان سازمان باشند ولی همگان دیدند همان افراد که به نام (k) شناخته میشدند با چوب و چماق بر سر ما کوبیدند.
بله حماقت رجوی پایان ندارد از سال 1360شروع شده و پایانی ندارد.
علی هاجری