
سال نو که فرا می رسد انسانها، بهار را با عطر شکوفه ها و با شادی و نشاطی مضاعف آغاز می کنند. فرا رسیدن سالی جدید را به هم تبریک می گویند و روزهای خوش و خاطرات ماندگاری در کنار هم ثبت می کنند.
در درون مناسبات مجاهدین خلق اما، سال جور دیگری نو می شود. خبری از نشاط نوروزی نیست که هیچ. افراد در خمودگی مضاعف غرق می شوند.
ما در درون سازمان هیچ وقت راضی نبودیم که عید فرا برسد چون از یک ماه قبل مسئولین سازمان چنان فشاری به اعضا وارد می کردند که در موقع تحویل سال کسی حالی برای نشستن روی صندلی و گوش کردن به حرفهای رجوی را نداشت.
البته رجوی برای این کار اهداف خودش را دنبال می کرد چون می خواست ما در شب عید به یاد خاطرات گذشته ای که در کنار خانواده داشتیم نیفتیم و اگر چنین فکری به ذهن مان میزد باید در نشست های عملیات جاری از خودمان انتقاد می کردیم.
یادم هست به تیم ما پروژه داده شد که چهار ماه باید شب و روز کار می کردیم وقتی از کار بر می گشتیم باید در نشست های عملیات جاری و غسل هفتگی شرکت نموده و از کارهای نکرده و کم کاری خودمان فاکت می نوشتیم. وقتی به محل استراحت می رفتیم دیگر رمقی برایمان باقی نمی ماند و مانند جنازه به خواب می رفتیم. البته نیت رجوی هم همین بود که ما اصلا زمانی برای فکر کردن نداشته باشیم.
در روز اول عید نشست های شخص رجوی شروع می شد اما تفاوتی که هر سال با سال قبل داشت در نامگذاری سال بود. بقیه کارها مانند هم بودند. یادم است بعد از دیده بوسی با همدیگر وعده دیدار در میدان آزادی می دادیم و این بیشتر مایه خنده بود چون خودمان می دانستیم که خبری از ایران و میدان آزادی نیست و باید در همان اشرف مانند بقیه دوستانمان در مزار آنجا خاک شویم .
خدا را شکر که توانستم سالم از جهنمی که رجوی برایم درست کرده بود رهایی یابم و اکنون در موقع تحویل سال در کنار خانواده به واقع معنای بهار و در کنار هم بودن را لمس کنم و امیدوارم دوستانم در سازمان مجاهدین در سال جدید قدرت تصمیم گیری داشته باشند تا عید را با رهایی خود از تشکیلات جهنمی رجوی رقم بزنند و این سخت نیست.
مجید محمدی