کاریزما و مجاب سازی، دو اهرم رجوی

در موضوع چگونگی اطاعت و تسلیم پذیری اعضای یک فرقه به رهبران از عوامل دوگانه ای از جمله کاریزمای رهبران و همچنین روش های مجاب سازی و مکانیسم های آن یاد می شود. اینکه در اولویت بندی کدام یک از این دو عامل نقش عمده و تعیین کننده در بروز کیفیت تسلیم پذیری افراد دارند، موضوع این مختصر است که به استناد تحقیقات و مصداق های آن مورد بررسی قرار می گیرد. عجالتا باید بدانیم بر خلاف آنچه تصور می شود کاریزما بودن فی النفسه پدیده ارزشی و یا ضدارزشی نیست، این ویژگی در واقع یک گونه کشش و کیفیت و یا به زبان ساده تر یک امکان جاذبه در بعضی از افراد است که در عین حال می تواند هم به عامل تخریب و هم تحول منجر شود. البته این جاذبه در همه افراد کارکرد و تاثیر واحدی ندارد. سمت و سوی این تاثیرات را سلیقه و تمایلات حسی، فکری و البته خصوصیات روانی افراد تعیین می کند. این کیفیت پذیری اگر چه در وهله اول مبتنی و متکی به ظواهر و نمودهای بیرونی از جمله ظواهر افراد است اما به تناوب دربرگیرنده ابعاد و زمینه های فرا تیپیکالی و ظاهری از جمله متمایز شدن شخصیت با فاکتورهایی همچون ایدئولوژی، اعتقادات، آتوریته، آرمان گرایی، هژمونی و پارامترهایی دیگری است. در واقع همین جنبه های صوری و ظاهری راه را بر ارتباط و زمینه سازی های ثانوی برای مجاب کردن و تسلیم نمودن افراد در مقابل رهبران فرقه ای تسهیل می کند. بد نیست مقدمتا درباره تعریف واژه کاریزما اشاره کنیم. توبیاس مادلین در تعریف کایزما بر این باور است:

"نیروی خارق العاده شخصی رهبری که برای یک شخصیت معروف (یک رهبر سیاسی یا فرمانده نظامی) در افراد حس وفاداری و تسلیم به ارمغان می آورد." (1)

از این منظر کاریزما مولود یک کشش و جذبه آنی محسوب می شود که در افراد نسبت به یک شخصیت بروز می کند. مکانیزم این کشش می تواند باور داشتن یک قدرت مافوق طبیعی و فوق العاده در فردی باشد که به واسطه آن تمرکز آدم های عادی حول او معطوف می شود. ماکس وبر، جامعه شناس آلمانی، به تحقیق در مورد کاریزما پرداخته و آن را در همین راستا تعریف کرده است:

"یک کیفیت و ویژگی استثنایی در افراد تعریف کرده که از طریق آن تظاهر به داشتن قدرت مافوق طبیعی، خدایی و فوق العاده کرده، می توانند افرادی را گرد خود جمع کنند…" (2)

با این احتساب کاریزما بودن رهبران را می توان مکانیزم اولیه و بستر ساز برای وارد کردن افراد به حوزه کنترل و مجاب سازی تمام عیار تلقی کرد. بدیهی است این تاثیرات در گام های اولیه عمدتا با توسل به حربه های عاطفی و تاثیرات آنی که عمدتا زمینه های ماجراجویانه و آوانتوریستی دارند، حاصل می شود. تقریبا اجماع عمومی بر این است که کاریزما یک امکان برای ورود به مرحله بازسازی و اطاعت پذیری است. در این رابطه می خوانیم:

"کاریزما در مرحله تشکیل فرقه ها مهم ترین ابزار به شمار می رود که از طریق آن می توانند به افراد عقیده جدیدی تحمیل و آنها را دور خود جمع کنند. سوءتعبیر پیروان از کاریزمای رهبر باعث می شود وی را دارای قدرتی خارق العاده به شمار آورند." (3)

این فرایند بر اساس تجربه های از سرگذرانده عموما در خصوص فرقه های سیاسی و رهبران آنها بیشتر صادق است. به این دلیل که این گونه رهبران در معرض دید و قضاوت و داوری گسترده تری به نسبت سایر فرقه های مذهبی و… می باشند. کما اینکه این وجوه در فرقه های سیاسی چپ که عمدتا متکی و مرتبط با توده های مردم و خاستگاه های اجتماعی و مطالبات اقتصادی هستند، نمود و تظاهر بیشتری دارد. به یاد داشته باشیم استالین در زمان تسلط خود بر حزب کمونیست شوروی دقیقا از چنین زمینه ها و اهرم هایی برای محقق کردن اهداف اقتصادی و سیاسی خود بهره جست. و جالب تر اینکه با همین اهرم نیز موفق شد بخش وسیعی از منتقدین و مخالفین خود را یا در دادگاه های فرمایشی محکوم و اعدام کند و یا در بهترین حالت آنها را نیز تسلیم مطامع خود گرداند. و در نقطه مقابل در اردوگاه سرمایه داری نیز همین اهرم و الگو دستمایه هیتلر برای نفوذ و مجاب کردن توده های مردم قرار گرفت. این مصداق ها به وضوح بر رابطه و تاثیر متقابل دو جنس از رابطه یعنی مبتنی بر جذبه فردی و بعدتر مجاب سازی از طریق روش های مغزشویی و روان کاوانه تاکید دارد. چنانچه در این رابطه می خوانیم:

"بنابراین دیده می شود که کاریزما ویژگی مناسبی در افرادی است که می خواهند دیگران را به خود جلب کنند. کاریزما هم مثل زیبایی، سلیقه ای است. به عنوان مثال ممکن است یک فرد تحت تأثیر کامل سخنان یک رهبر در یک سمینار قرار گیرد در حالی که دوست او به هیچ وجه متأثر نشود. در هر صورت، هنگامی که فرد تحت تأثیر کاریزما قرار می گیرد، این تأثیر بسیار قوی خواهد بود و در ذهن فرد نوعی احساس پرستش و اطاعت از شخص مورد نظرش ایجاد می کند." (4)

این احساس در واقع اولین مکانیزم و محرک برای مطیع شدن و تسلیم کردن افراد در یک فرقه است. و اینکه چنین کیفیتی از رابطه میان رهبران و افراد خلق الساعه و یکباره ایجاد نمی شود. این فرایند مستلزم طی پروسه های دیگری است که به عنوان استفاده ماهرانه از تکنیک های مجاب سازی نام برده می شود. در این رابطه می خوانیم:

"در بحث فرقه ها، چنین اطاعت و تسلیمی به یکباره ایجاد نمی شود بلکه نتیجه استفاده ماهرانه رهبر فرقه از تکنیک های روان شناسانه در اصلاح فکری افراد محقق می شود. کاریزما به خودی خود پدیده بدی نیست و همواره نیز منجر به پدید آمدن رهبر فرقه ای نمی شود." (5)

با این احتساب و بر خلاف تصورات معمول که کاریزما را در نقطه مقابل روش های مجاب سازی و کنترلی قرار می دهند، این دو پدیده به نوعی لازم و ملزوم یکدیگر هستند. ردیابی این دو اهرم در حصول و عینیت یافتن مناسبات فرقه ای در سازمان مجاهدین خلق به سهولت قابل ردیابی است. پروسه ای که مسعود رجوی از موقعیت یک رهبر سیاسی کاریزما تا قرار گرفتن در موقعیت یک رهبر فرازمینی فرقه ای طی نموده است تعامل و رابطه متقابل و تکمیل کننده این دو فاکتور را به وضوح نشان می دهد. بازخوانی موقعیت و تصویری که رجوی و اطرافیان او از بدو آزادی از زندان در میان اغلب مخاطبان جوان ارائه می کنند، بر برجسته کردن وجوه کاریزماتیک شخصیت او دلالت می کند. سبقه ای که از گذشته او اطلاع رسانی می شود، بعلاوه تنظیم رابطه ای که او با نسل آسیب پذیر، احساسی و هیجان زده آن دوران برقرار می کند، توفیق او را در ایجاد جاذبه های اولیه مورد تاکید قرار می دهد.

در این رابطه می توان به فاکتورهای دیگری از جمله تسلط وی بر کلمات، کاربردی کردن واژه ها، شیوه بیانی، دایره واژه گانی، سوء استفاده از احساسات و تمایلات آرمان گرایانه که در ادامه به تشدید و تحریک روحیات آوانتوریستی منتهی می شود، تسلط همزمان او بر تحریک احساسات با دو اهرم مظلوم نمایی و تهدیدکنندگی و… زمینه هایی هستند که در تعمیق شخصیت او بر ذهن جوانان نقش تعیین کننده و منحصری دارد. در این رابطه نمی توان از نقش کاتالیزوها و واسطه ها نیز به سادگی گذشت. در واقع این زمینه ها در فرایند به روش های مجاب سازی در سازمان مجاهدین که با وقوع انقلاب ایدئولوژیک عینیت و تئوریزه گردید، منتهی و اتصال یافت. جالب اینجا است که تعامل و رابطه دوسویه و تکمیلی کاریزما و روش های روان شناسانه برای مجاب سازی پیش از اینکه در عموم فرقه ها کارآیی و نقش داشته باشد، در فرقه های سیاسی تجلی و نمود بیشتری یافته است. در عین حال نگاه به این دو مفهوم در فرقه های سیاسی مکانیزم راه یافتن به چگونگی و چرایی اقداماتی است که امروزه در تروریسم و به طور مشخص تر در اقدامات تروریستی انتحاری خودش را بیشتر به رخ می کشد. استیون حسن عضو جداشده یک فرقه سیاسی در مکانیزم این گونه عملیات انتحاری تاکید دارد:

"فرقه های سیاسی شامل گروه های تروریستی هستند که برای نیل به اهداف خود به کشتار افراد بی گناه می پردازند. بمب گذار انتحاری غالباً عضو چنین گروه های سیاسی افراط گرایی هستند. هنگامی که از انجام یک بمب گذاری انتحاری در خاورمیانه مطلع می شویم به این فکر می کنیم که چگونه ممکن است فردی حاضر شود جان خود را از دست بدهد تا سایرین را به قتل برساند. تحقیقات من در مورد کنترل ذهنی این شیوه ها را توصیف می کند. در واقع چنین رفتارهای افراط آمیزی نتیجه روش های مخرب کنترل ذهنی هستند." (6)

با اتکاء به چنین مصداق ها و مولفه هایی به سهولت می توان درباره مکانیزم هایی که از سوی رهبران فرقه ای منجر به بروز رفتارهای خشونت آمیز و منحصر می شود، پی برد. دقیقا در راستای چنین قابلیت های تخریب کننده و به قولی دهشتناکی است که آنها به سهولت غرب را به حذر داشتن از هر گونه برخورد دفعی و حذفی در مورد مجاهدین هشدار می دهند. یکی از حامیان مجاهدین این قابلیت ها را دهشتناک و غرب را نسبت به عواقب پرهزینه آن اینگونه هشدار می دهد:

"با وجود شناختی که من از مجاهدین دارم، آنها دیواری نیستند که به سادگی بشود از آنها بالا رفت. در اینجا من می‌‌خواهم توسط شما پیامی به دولت‌های اروپایی و آمریکایی بدهم: به عنوان نظریه‌پردازی که سازمان مجاهدین خلق و «شورای ملی مقاومت» کمترین مسئولیتی در قبال او نداشته و کوچکترین رابطه تشکیلاتی بین این دو وجود ندارد، معتقدم پتانسیلی که در مجاهدین وجود دارد، پتانسیلی فوق‌العاده قدرتمند و دهشتناک است؛ که اگر از کنترل خارج شود…" (7)

در پایان لازم است به یک فاکتور دیگر در تاثیر کاریزمای رهبران فرقه ای اشاره شود. توبیاس مادلین در تحلیل تثبیت موقعیت اینگونه رهبران به عامل زمان و موقعیت اجتماعی یا تحت عنوان دیگری که او به روح زمانه تعبیر می کند، اشاره کرد. وی درباره تاثیر این فاکتور می نویسد:

"رهبری کاریزمایی نه تنها به شخصیت افراد بلکه به شرایط موجود نیز بستگی دارد. به اصطلاح رهبر باید سوار بر روح زمان و جو موجود باشد. شانس و موقعیت زمانی نقش تعیین کننده ای در میزان تأثیرگذاری رهبران برعهده دارند و تعیین کننده این هستند که آیا این فرد قادر خواهد بود به جایگاه موسی یا مانسون دست یابد یا خیر." (8)

در بازخوانی نقش و کاراکتر رجوی در شکل گیری فرقه سیاسی مجاهدین می توان به حضور این فاکتور نیز اشاره کرد. بازخوانی روزهای آغازین حضور رجوی در میان نسل برآمده از دل یک انقلاب اجتماعی بزرگ و فضاسازی هایی که به انحاء مختلف پیرامون او شکل می گرفت، نقش بسزایی در تعمیق این وجه از شخصیت رجوی بر روی جوانان داشت. موقعیت او به گونه ای در جامعه طراحی شده بود که در عین تاثیرگذاری بر روی نسل جوان ولی در عین حال دارای حریم و دست نیافتنی می نمود. این فاصله ها که عامدانه او را از هر گونه تعامل و ارتباط با دیگران بر حذر می داشت، بر اساس یک قاعده و فرمول تجربه شده، جاذبه او را در میان سمپات هایش مضاعف و دوچندان می کرد. رجوی با بکارگیری شیوه های روان شناسانه و تجربه شده ای که عمدتا الگوبردارانه و عاریه ای بود، توانست هم بر جاذبه های کاریزمای خود بیفزاید و هم اینکه با سوار شدن بر جو ملتهب سیاسی آن دوران و اتکاء به نوع ادبیات هوشمندانه اش که تلفیقی از آرمان گرایی و رادیکالیسم و سوء استفاده از پس زمینه های سیاسی، اجتماعی و… اولین گام های بنیادی را برای استحاله یک سازمان مسلح به یک فرقه سیاسی- تروریستی مهیا کند.

منابع

1- برگرفته از کتاب دل ها و ذهن های اسیر. اثر توبیاس مادلین و جانیا لالیچ. انتشارات هالتر هاوس، 1994

2- همان.

3- همان.

4- همان.

5- همان.

6- برگرفته از کتاب رهایی از بند. نوشته استیون حسن. سال 2000

7- گفتگوی مجید خوشدل با بیژن نیابتی درباره سرنوشت نیروهای سازمان در عراق. مندرج در www.goftogoo.net

8- برگرفته از کتاب دل ها و ذهن های اسیر. اثر توبیاس مادلین و جانیا لالیچ. انتشارات هالتر هاوس، 1994

خروج از نسخه موبایل