ذهن بیمار رهبری عقیدتی مجاهدین (مسعود رجوی)

امروز سیمای آزادی متعلق به فرقه تروریستی مجاهدین در باره ی بنیادگرایی و اسلام ارتجاعی تحلیلی داشت که بر اساس آن می توان به صراحت ابراز کرد دیدگاه، بینش و عملکرد رهبری عقیدتی مجاهدین، مصداق عینی تحلیل سیمای آزادی در باره ی بنیادگرایی و برداشت های ستیزه جویانه از تفکر دینی است.

با تعمق و نگرشی ژرف در این دو گانه گی و تضاد بارز می توان پارادایم فکری رهبری عقیدتی، مناسبات درونی و عملکرد فرقه مجاهدین و نیز نوع نگاه، برداشت ها و استنباط های فرقه ای سردمداران مجاهدین را در رابطه با اسلام و تفکر توحیدی به چالش کشید.

بنا به اذعان تعداد بیشماری از جداشدگان و کادرهای زن و مرد مجاهدین، مسعود رجوی در هزارتوی تشکیلات خویش و مناسبات درونی آن واقعیت ذاتی و ماهوی نیروهای و کادرهای تشکیلاتی را در مسیر اهداف تروریستی و خشونت طلبانه ی خویش مخدوش کرده است. افراد مستقر در قرارگاه اشرف از دیدگاه کادرهای جدا شده مجاهدین و ارتش آزادیبخش ملی در تنگنای شرایط و موقعیت پدید آمده از سوی سردمداران مجاهدین مبدل به بردگانی شدند که جز به کشتار و ترور نمی اندیشیدند. مجبور ساختن افراد مستقر در قرارگاه اشرف به اقدامات تروریستی و خشونت طلبانه تحت عناوینی چون مبارزه برای آزادی خلق و حقوق بشر حاصلی جز تیره روزی و ازهم گسیختگی ذهن و روان نیروها و کادرهای مجاهدین نداشت.

مناسبات درونی و خط مشی ترورریستی فرقه ی مجاهدین دلیل مشخصی بر ذهنیت و افکار بنیادگرایانه ی سردمدارن آن است. زیرا انگاره ها و هنجارهای دنیای مدرن و عصر تحولات دموکراتیک نافی رفتار ستیزه جویانه و ترور تحت هر شرایطی و توجیهی است. متاسفانه دارودسته ی رجوی علیرغم همه ی معیارها، ضوابط، اصول انسانی و اخلاقی جوامع توسعه یافته در محیط قرارگاه اشرف و حصارهای تو در توی آن کادرها و افراد تشکیلاتی را وادار می کنند تا با تفکر مدام و مستمر به خشونت و کینه ورزی بی منطق، زمینه ی عملیات خشونت آمیز را بر علیه شهروندان دو ملت ایران و عراق فراهم سازند. در واقع این امر مشهود از طریق نابودی تدریجی تفکر و عواطف انسانی کادرهای تشکیلاتی و وادار کردن آنان به پرهیز از چون و چرا در مسائل اساسی زندگی و اطاعت کورکورانه از رهبری عقیدتی، افراد مستقر در قرارگاه اشرف را مبدل به انسان هایی از خود بیگانه و تک ساحتی کرد. افرادی که خوشبختی را در کشتار جستجو می کردند و عملیات تروریستی فلسفه ی وجودی فرقه ی آنها شده بود.

می توان تاکید نمود روشی که القاعده برای مسخ نیروهای خود در مسیر اهداف تروریستی به کار گرفت مجاهدین با شیوه های تکامل یافته ای به این امر مبادرت نمودند. بنیادگرایی به مفهوم ” تقدیس شر و خشونت ” در درون مناسبات مجاهدین جاری و ساری ست و رهبری عقیدتی مجاهدین در ارزیابی بینش و استنباط های فکری و فرقه ای از مفاهیم دینی، رویدادهای و پدیده های سیاسی به مثابه ی یک بنیادگرای خشونت طلب بشمار می آید. که به آزادی و انتخاب انسانها اهمیتی نمی دهد و با اعمال فشارهای بازدارنده در روابط درونی مجاهدین به روشنی بر عدم پایبندی و باور به ضرورت آزادی و امکان انتخاب انسانها اصرار می ورزد.

زن در ذهنیت و تفکر مسعود رجوی چیزی جز ابزاری برای اعمال افزونتر خشونت و ستیزه جویی نیست و زنان می بایست عشق، عاطفه، احساسات، عواطف مادرانه وزنانه خویش را صرفا نثار رهبری عقیدتی مجاهدین کنند و در مسیر اهداف تروریستی مجاهدین همانند موجوداتی بی اراده و بی احساس عمل نمایند. زن در مناسبات مجاهدین به بدترین و پیچیده ترین شکل مورد سوء استفاده و استثمار قرار می گیرد چرا که او را از عشق به فرزند و همسر محروم کرده اند. و قدرت انتخاب و اراده ی آزاد او را در روندی سیستماتیک نابود و متلاشی نمودند.

سخنان و گفته های زنان جدا شده ی فرقه ی مجاهدین حکایت تلخ و درخوری ست از بنیادگرایی و ستیزه جویی فرقه ی مجاهدین. آنان اعتراف می کنند که از نابخردیهای دنیای تک ساحتی دارودسته رجوی به ستوه آمده و در نهایت به حالتی از نفی و انکار رسیدند. کادرهای جدا شده ی مجاهدین اعم از زن و مرد که سیطره ی ذهن بیمار رهبری عقیدتی فردیت شان را کاملا در هم نشکسته و فرصت اندیشیدن، گریختن و فراتر رفتن را از آنها سلب نکرده بود سر انجام با فرار از حصارهای تنگ و تاریک دارودسته ی رجوی به دنیای آزاد پا گذاشتند. دنیایی که سرشار از خوبی ها و نیکی هاست.

آرش رضایی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا