گرد همایی جمعی از جدا شده گان از فرقه رجوی از استان مازندران – قسمت دوم
همه ما حتما در شهرهای مختلفی در ایران و خارج بوده ایم و وجه مشترک آنها را می دانیم. اولین وجه مشترک همه شهرها حضور و وجود شهروندان می باشد که پایه ای ترین عناصر تشکیل دهنده آن خانواده است که بر اساس نیازهای فردی و خانوادگی این مناسبات، هم به لحاظ کمیت و هم به لحاظ کیفیت گسترش یافته و باعث بوجود آمدن شهرهای بزرگتر می شود.
همانطور که گفتم بر اساس همین نیازها سایر ارگان ها در شهرها شکل می گیرند، حال چنانچه فردی بخواهد مکانی که هیچ یک از این الزامات و امکانات را نداشته و حتی هیچ سنخیتی با مکان شهری ندارد را به عنوان شهر اعلام کند، آیا این امر قابل پذیرش می باشد؟
کلیه افراد حاضر در این جلسه آنجا بوده ایم و می دانیم که اشرف قبل از استقرار مجاهدین یک پادگان نظامی و زاغه مهمات و محل نگهداری تانک های عراقی بوده و در حال حاضر نیز علیرغم ادعاهای سازمان هنوز سوله های باقیمانده از آن زمان مورد استفاده قرار می گیرد.
بنابراین بر اساس آنچه که توضیح دادم باید از سازمان پرسید، که چطور و بر اساس چه شرایط و ضوابطی این مکان را یک شهر می نامید؟ عبدالله افغان: همه ما می دانیم که در اشرف یک مناسبات عادی و آنچه که در جوامع شهری و مدنی وجود دارد حاکم نیست. در آنجا اصلا خانواده معنی ندارد تا جامعه شهری معنی داشته باشد. وقتی خانواده از طرف رجوی لانه فساد لقب می گیرد و تمامی مناسبات خانواده گی بهم می خورد،طبعا دیگر سایر الزامات و امکانات و… لزومی نخواهد داشت. مثلا وقتی حدود 20 سال در اشرف ازدواجی صورت نمی گیرد و اصلا زن و مرد بر همدیگر حرام می شوند و فرزندی بدنیا نمی آید، طبعا دیگر نیازی به مدرسه و دانشگاه و خیلی از مسائل دیگر نیست.
مجاهدین تبلیغ می کردند که در اشرف دانشگاه فروغ داریم و اگر کسی از نزدیک دانشگاه را ندیده باشد فکر می کند چه رشته هایی از علوم و فنون و دروس مختلف تجربی، اقتصادی، سیاسی و… در آنجا آموزش داده می شود!!
همه ما شاهد بودیم که پیش از سرنگونی صدام آنجا محلی برای آموزشهای نظامی از قبیل برجک و موتوری تانک و غیره بوده ولی بعد از سرنگونی صدام این به اصطلاح دانشگاه تغییر ماهیت داده و به کار هنری پرداخت تا از این طریق بتوانند وقت نفرات را پر کنند.
جالب است بدانید برخی نفراتی که در همین مکان آموزش می گرفتند اصلا سواد خواندن و نوشتن را نداشته و یا مدرک تحصیلی ابتدایی داشتند ولی مسئوولین فرقه حاضر نبودند برای آنان کلاس دروس مدرسه ای در جهت با سواد کردن آنان برپا کنند و فقط در راستای اهداف خودشان از فرد استفاده می کردند و آموزش می دادند.
حسین زندی:
در کدام شهر دنیا تردد از محله ای به محله دیگر و از جایی به جایی دیگر بدون اجازه و ویزا و مراقب غیر ممکن است؟!!
مکانهای استقراری اشرف بصورت لشگرهای جداگانه است و هر لشگر ضوابط خاص خودش را دارد به این معنا که هر فرد موظف است فقط در محدوده لشگر خودش رفت و آمد کرده و با نفرات همان لشکر در تماس باشد. رفتن به خارج از مقر لشکر حتما بایستی با اجازه فرمانده یگان و ویزای امضاء شده از طرف فرمانده و با ارائه دلیل مشخص می بود، یعنی هیچ کس در این مکان کوچک حق ندارد آزادانه به مکان دیگری برود!!!.
در تردد به بیرون اشرف در زمان صدام نیز به بهانه نا امن بودن و بقول مسئوولین مسئله امنیتی، همه ترددات 6 نفره بود، در صورتی که دلیل اصلی اصلا مسئله امنیتی نبوده بلکه ترس از فرار نفرات بود.
جالب این که در هر تردد همه نفرات توجیه می شدند و مسئوولین برای کنترل نفرات توسط همدیگر، به هر نفر ضمن توجیه سفارش می کردند که «روی تو حساب بیشتری باز می کنیم» و بدین طریق همه نفرات توسط هم کنترل میشدند. کلا ترددات به بیرون قرارگاه برای خرید و یا کار درمانی بود. نفرات خرید، افراد ثابت و مورد اعتماد بودند. ولی روی تردد برای قرار پزشکی کنترل بیشتری صورت می گرفت و البته علیرغم تمام این کنترل ها، تعداد از افراد توانستند از قرارگاه فرار کنند که از آن جمله آقای جواد فیروزمند بود که به هنگام خرید موفق به اینکار شد و یا آقای مسعود ادهمی که به هنگام اسکورت بیماری که باید به بغداد می رفت فرار کرد. همچنین آقای حسین مشعوف نیز با استفاده از فرصتی که در قرارگاه بدیع هنگام قرار پزشکی برایش پیش آمد استفاده کرده و وارد اتاق یکی از مسئولین شد و با خانواده اش در آلمان تماس گرفت.
بعد از این موارد مسئولین فرقه جهت جلوگیری از فرار افراد محلی را برای استقرار دکتر عراقی در پایگاه بدیع ایجاد کردند و پزشکان عراقی را به آنجا می آوردند تا افراد بیمار را در داخل قرارگاه خودشان معاینه کنند و هدف این بود که در حد امکان افراد از قرارگاه خارج نشوند.
ادامه دارد…