مجاهدین بی پشتوانه ترین اپوزیسیون در جهان

مشروعیت و موضوعیت هر سازمان سیاسی و بطور عام اپوزیسیون اصطلاحا برانداز در عرصه جهانی و بین المللی در راه جلب اعتماد و حمایت جهانی را میزان پای بندی به اصول و ضابطه ها و پرنسیب های عام دمکراتیک در تنظیم مناسبات درونی و بیرونی تعیین می کند. سوای اینکه اساسا پیش از احراز این فاکتورها داشتن پایگاه و حمایت داخلی مبنایی برای احراز شروط ثانوی در عرصه جهانی و بیرون از مرزها است. این مشخصه ممکن است بعضا تحت تاثیر مسائل جانبی قرار بگیرد، اما بطور اولی امروزه داشتن این شروط مبنای شناختن هر جریان و گروهی در مقام اپوزیسیون است. انطباق پذیری این شروط با هر جریانی شرط مبنایی و عقلی در جهت حمایت و پشتیبانی از آن است. اگر از این منظر سازمان مجاهدین خلق را مورد ارزیابی قرار بدهیم، جدای از جنبه های اثباتی موجود در موضوع فقدان مشروعیت های سیاسی، فکری و بینشی و عملی، به فاکتورها و جنبه هایی می توان اشاره کرد که از اساس موجودیت این جریان را نه تنها از منظر یک مدعی اپوزیسیون زیر سوال می برد که بعضا سازمان را به چالش های جدی می کشاند. اگر جلب حمایت بین المللی را یکی از شروط محسوب کنیم، داشتن جایگاه و پایگاه مردمی مبنای خدشه ناپذیر برای رسمیت شناختن هر جریان اپوزیسیون است. از این منظر در حال حاضر مجاهدین فاقد همه جنبه های مبنایی و شرطی برای به رسمیت شناخته شدن هستند. یکی از این فاکتورها و جنبه های حیاتی بی اعتمادی و فقدان مشروعیت سازمان مجاهدین در نزد دول و ملتها است. و پیشتر فقدان مشروعیت و پایگاه داخلی است. تجربه ثابت کرده است اپوزیسیون های دمکراتیک که مطالبات و اراده مردمی را نمایندگی می کنند، هیچگاه اقدام به فرار از میان مردم خود نمی کنند. اما در پاره ای از مواقع تحت فشار دولتهای ضددمکراتیک تبعید و دوری از وطن به انها تحمیل می شود و به همین دلیل مورد حمایت های بین المللی قرار می گیرند. نفس فرار هر جریانی با داعیه اپوزیسیون از میان مردم خود و با هر توجیهی دلالت بر فقدان بی جایگاهی و مشروعیت مردمی می کند. در واقع فرار رجوی از ایران در سال 60 به مثابه نمادی ازبی پشتوانگی و عدم جایگاه و حمایت مردمی او قلمداد می شود. این ادعا اما به معنی به رسمیت شناختن کلیت جمهوری اسلامی و تبرئه آن محسوب نمی شود. کمااینکه در همان زمان هم جریانات مخالفی در داخل ایران و در موضع اپوزیسیون قرار داشتند که ترجیحا در ایران ماندند و به مبارزات دمکراتیک خود با پرداختن هزینه های آن ادامه دادند. وجه بارز این جریانات سوای اینکه دارای پایگاه اجتماعی و حمایت مردمی بودند یا نبودند، پای بندی و التزام آنها به رای و اراده مردم و به رسمیت شناختن نظامی بود که از طریق کسب آرای مردم به حاکمیت رسیده بود. مجاهدین اما این قاعده بدیهی و اولیه را بر نتابیده و به روی حاکمیت سلاح کشیدند و در نهایت به دلیل نداشتن جایگاه اجتماعی که اهرم و پشتوانه و تکیه گاه اصلی جریانات چریکی است از ایران فرار کردند. دلیل این ادعا فراخوان رجوی به کلیه نیروهای خود و خارج کردن آنها از ایران است. به این ترتیب مجاهدین اولین و مهمترین نقطه استقرار و مکانی خود را از دست دادند. دومین مکان استقرار مجاهدین منطقه کردستان بود. قرار گرفتن در کنار یک جریان اپوزیسیون در این منطقه یعنی حزب دمکرات کردستان. اما این استقرار نیز به دلیل ماهیت ضددمکراتیک و تمامیت خواهی و آتوریته طلبی مجاهدین که سعی بر اعمال اراده خود بر این حزب و منطقه داشتند، نه تنهایی به جدایی از این حزب و ریزش که متعاقب آن به اعزام ناگزیر کلیه نیروهای سازمان به کشورهای اروپایی و مشخصا فرانسه منجر شد. این در حالی بود که پیشتر رهبری مجاهدین فرانسه را به عنوان مکان استراتژیک خود برای فرماندهی تشکیلات اش انتخاب کرده بود. مجاهدین کماکان در فرانسه نیز به دلیل ماهیت ایدئولوژیکی و همچنین نگاه ابزاری به مقوله پناهندگی سیاسی و همچنین سوء استفاده از اهرم ها و امکانات توسط دولت فرانسه اخراج شدند. تا اینجا مجاهدین سه نقطه استقرار را از دست داده بودند. خاک و جایگاه مردمی خود در داخل ایران، دوم شانس استقرار در همجواری قدرت مرکزی و استفاده از پتانسیل های بالقوه آن برای دنبال کردن مطالبات و اهداف فرضی خود و سوم از دست دادن حمایت یک دولت دمکراتیک و تا حدودی مدافع آزادی و حامی جریانات اپوزیسیون در خاک خود را. رفتن مجاهدین به خاک عراق فصل تازه ای برای بازنمایی خصلت های ضددمکراتیک مجاهدین فراهم کرد. بازخوانی این مقطع بارها و بارها مرور شده و نیازی به تکرار نیست. اما انچه حائز اهمیت نشان می هد تاثیر این عملکرد بر آینده مجاهدین در بعد از سقوط صدام بود. آینده ای که اکنون رقم خورده و مجاهدین بواسطه عملکردهای ضدمردمی خود در عراق ناگزیر به پرداختن تاوان و هزینه های آن هستند. این پروسه سه دهه ای وضعیت فعلی مجاهدین را اینگونه رقم زده است. بی پشتوانگی تمام عیار داخلی و فقدان پایگاه اجتماعی در ایران یعنی محوری ترین نیاز و مشروعیت هر اپوزیسیون. از دست دادن یک جریان اپوزیسیون ریشه دار به نام حزب دمکرات کردستان و بالطبع از دست دادن یک نقطه استقرار و ثبات دیگر که می توانست وجهی از اهمیت مورد اول را در خود نمایندگی کند. از دست دادن حداقل مشروعیت و حمایت بین المللی در عرصه جهانی و بالاتر از آن تنزل موقعیت مجاهدین از جایگاه اپوزیسیون به یک تهدید امنیتی و تروریستی در غرب و مشخصا در فرانسه بواسطه پیشینه خشونت بار و بعضا فرقه ای که می توان پرونده 17 ژوئن را شاخص آن تلقی کرد و پیشتر اخراج رهبری مجاهدین از فرانسه. و اکنون نیز از دست دادن خاک عراق با هر بهانه و مستمسکی از جمله پناهندگی سیاسی و حتی در تعارض محض با کنوانسیون های بین المللی. با این حساب اصرار و پافشاری مجاهدین برای ماندن در قرارگاه اشرف و در صورت عدم موفقیت کشاندن دوباره تشکیلات خود به خاک فرانسه و مشخصا در اوور ترجیع بند یک سرگردانی بدون وقفه و طولانی در طول این سه دهه اخیر است که می توان به سهولت فرجام آن را پیش بینی کرد. صرفنظر از هر اقدام و تصمیم و مسیری که مجاهدین را به سوی خود فراخواند، در این حقیقت نباید تردید کرد که مجاهدین در حال حاضر بی پشتوانه ترین، بی جایگاه ترین، بسرگردان ترین و تنهاترین به لحاظ مکانی و معنوی در جهان هستند که مدام با بازیگوشی های فرقه ای و تروریستی سعی در تحمیل خود بر دول و ملت ها برای پیدا کردن یک نقطه کانونی ولو متزلزل و موقت برای استقرار تا رسیدن به فرجه های غیر قابل پیش بینی هستند.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا