خودسوزی اعضاء مجاهدین، پیروزی وجدان تیره بخت آرش رضایی: در ذهنیت انسان مدرن عمل خود سوزی یا انتحاری واکنشی طبیعی و یا نرمال نسبت به پدیده ها و رویدادها نیست که ناشی از ذهنیت فرقه ای و ستیزه جوبانه است. خودسوزی یا قربانی نمودن افراد برای رهایی لیدر یا کسی که نقش رهبر سیاسی یا عقیدتی و تشکیلاتی را در یک گروه یا فرقه ایفاء می کند عملی ست متعلق به دوران مقابل مدرنیته و عصر حماقت بشری. چرا که همه انسانها از بدو تولد دارای حقوق ذاتی و برابر هستند و هیچکس نبایستی برای زندگی دیگری قربانی شود. این نکته ی مهم، امری مشهود و آشکار است. حال پرسش بنیادین این است چگونه رهبران مجاهدین همانگونه که شما اشاره کردید در مناسبات درون تشکیلاتی بر عمل
خود سوزی افرادی چون ندا حسنی و صدیقه مجاوری برای رهایی خانم مریم عضدانلو از بازداشتگاه موقت شادمانی کرده و به خاطر آن احساس غرور می کردند در حالی که می بایست به خاطر تحت فشار روانی و ذهنی قرار دادن افراد قربانی، از عذاب وجدان رنج ببرند و از وادار نمودن عناصر تشکیلاتی به رفتار و اعمالی که با معیارها و ملاک های فکری و اجتماعی انسانها در دنیای مدرن همخوانی و سازگاری ندارد بشدت پرهیز کنند اما در فرقه ی مجاهدین چنین رویکردی مشاهده نمی گردد. چرا؟
اما از طرفی همین رویکرد دستگیری مریم باعث شد در همه سطوح و لایه ها در اشرف ریزش ذهنی بیشتری صورت بگیرد و ضدیت های زیادی با تشکیلات، ایدئولوژی و اصول سازمانی مجاهدین روی بدهد. به طوری که حاصل این اتفاق به بروز مشکلات درون تشکیلاتی عمده ای از جمله: عدم تشکیلات پذیری، عدم اجرای دستور مسئول، عدم اجرای کار و کار به عنوان یک عمل تشکیلاتی، برخوردهای فیزیکی و زد و خورد با مسئولین، محفل های گسترده درون تشکیلاتی که سرانجام به تناقضات اساسی و ریشه دار نفرات و به طور کلی به از هم پاشیدگی مناسبات داخلی و درون سازمانی منجر شود. آرش رضایی: آقای ناصر سید بابایی، در آن شرایط بغرنج شما چه واکنشی نسبت به عمل خود سوزی داشتید؟
ناصر سید بابایی: خوب عمل خودسوزی به خاطر آزاد شدن مریم از زندان فرانسوی ها برای من غیر قابل توجیه بود. اگر بخواهم دقیق تر و ریزتر شرح بدهم باید اشاره کنم به هنگامی که مسئولین قرارگاه اشرف و مسئولین فرمانده یگان ها مخصوصاً فرمانده خودم که خیلی از نفرات انتظار داشتند تا خودشان را برای آزادی مریم فدا کنند به پیش من آمدند و از من خواستند تا شخصاً نامه ی خودسوزی و درخواست خودسوزی را به سازمان بنویسم و اعلام کنم برای انجام این عمل آماده ام. اما از آنجایی که معتقد بودم خودسوزی عملی ضد انسانی و بر خلاف فرامین دین اسلام و اعتقادات خودم است و خود سوزی را عمل زشت و ناپسند می پنداشتم و اعتقاد نداشتم برای آزادی کسی از قید و بند دست به خودسوزی بزنم و معتقد بودم در آن شرایط خاص و خطرناکی که نیروها در حین پراکندگی در هنگام جنگ امریکا و عراق قرار داشتند نباید مریم از اشرف خارج می شد و نباید به فرانسه فرار می کرد تا پلیس او را دستگیر کند، پس چگونه ممکن بود برای آزادی مریم دست به خودسوزی بزنم. معتقد بودم تاوان دستگیری مریم را من نباید بدهم. زیرا هر کس مسئول انجام کارهای خویش است و نبایستی تاوان اشتباه دیگری را سایرین بر عهده بگیرند.
در حالی که در سازمان رهبری ادعا داشت مسئول انجام همه کارها و اعمال و گناهان دیگران است و مسعود خود در نوارهای ایدئولوژیکی می گوید: همه به دنبال من بیائید و من مسئول همه گناهان و کرده های شما هستم. این نشان میدهد که مسئول دستگیری مریم هم مسعود است و او باید خود در برابر مقر پلیس فرانسه دست به خودسوزی می زد و نه افراد فریب خورده سازمان.
ادامه دارد… آرش رضایی
محل گفتگو: دفتر انجمن نجات آذربایجانغربی