در سال 1344 سه نفر از روشنفکران جوان در اوج خفقان رژیم ستم شاهی وبا هدف سرنگونی رژیم "عاری از مهری" با استراتژی مبارزه مسلحانه سازمان موسوم به مجاهدین خلق را بنیان گذاری کردند. بنیانگذاران سازمان تحت تاثیر جو حاکم بر دانشگاهها و پیروزی انقلاب های مارکسیستی در جهان که با پشتیبانی اتحاد جماهیر شوروی آن زمان صورت می گرفت در عین باور به اعتقادات مذهبی جذب ایدئولوژی مارکسیستی شدند و با تاکید بر اینکه مارکسیست یک متد و ایدئولوژی علمی است در یک جهت گیری وخطای آشکار مارکسیسم را به عنوان علم مبارزه در راستای تبعین ایدئولوژی سازمان بکار گرفتند و در آموزشهای اعضا زیر بنای تفکرات آنها شد.
بطوریکه در جریان عمل یک ایدئولوژی التقاطی بر باورهای اعتقادی اعضا تحت عنوان ایدئولوژی اسلام ناب وعاری از طبقات وضد استثماری نقش بست واین ایدئولوژی خود بعدها عامل اصلی تمامی انحراف های ایدئولوژیکی وسیاسی سازمان بود.
اگر دستگیری رهبران سازمان در سال 1350 را ناشی از عمل زدگی زودرس وبی تجربگی وناپختگی سیاسی وعدم هوشیاری رهبران سازمان در قبال توطئه های ساواک ونفوذ آن در سازمان بدانیم بی شک ضربه سال 54 که از طرف سازمان به عنوان ضربه اپورتونیستی چپ نما تجزیه وتحلیل شد اوج انحراف ایدئولوژیکی سازمان وخطای آشکار آنها در بکار گیری ایدئولوژی مارکسیستی وپذیرش فرهنگ التقاطی بوده است.
در جریان این ضربه که تعدادی از افراد صدیق سازمان که حاضر به پذیرش ایدئولوژی مارکسیستی نبودند کشته شدند و اکثریت به اتفاق کادر مرکزی سازمان ایدئولوژی مارکسیستی را به عنوان ایدئولوژی سازمان پذیرفت واز آن نقطه به بعد سازمان بعنوان یک جریان مارکسیستی اعلام موجودیت کرد.
در سال 57 همزمان با پیروزی انقلاب شکوهمند مردم ایران اعضای باقی مانده سازمان به همراه دیگر زندانیان سیاسی از زندان آزاد شدند وبعد از چند روز سازمان تحت عنوان سازمان مجاهدین خلق با استفاده از فضای باز سیاسی ناشی از خونهای شهیدان فعالیت خود را رسماً آغاز کرد.
در اولین موضع گیری رجوی به عنوان سخنگوی سازمان به تشریح موضع گیری اهداف ونقطه نظرات سازمان در رابطه با دولت موقت پرداخت واز همان موضع گیری نخست انحراف سازمان وعدم درک شرایط اجتماعی وسیاسی از اوضاع کشور وخواست اکثریت به اتفاق مردم را به نمایش گذاشت.
رجوی وسازمان که بدلیل انحراف وتغییر ایدئولوژی وبدنبال آن کشتار وتصفیه حسابهای خونین داخلی در میان مردم محبوبیت وپایگاه اجتماعی خود را از دست رفته میدیدند سیاست نفاق ودوگانگی را دردستور کار قرار دادند.
در بعد ایدئولوژی علیرغم اینکه هیچ اعتقادی به اصول وباورهای عقیدتی دکتر شریعتی؛ مرحوم آیت الله خمینی نداشتند صحبت از مثلث شریعتی – مجاهدین – آیت الله خمینی میکردند و در اذهان عمومی چنین وانمود می نمودند که آنها همچنان به ایدئولوژی اسلامی اعتقاد دارند وبا برگزاری مراسم های مذهبی بخصوص در ماه مبارک رمضان وعاشورا تلاش کردند خود را به عنوان یک سازمان مذهبی در باورهای مذهبی مردم جا بیندازند.
در بعد سیاسی علیرغم اینکه دولت موقت را یک دولت لیبرال ودست نشانده امپریالیزم میدانستند ولی در یک اتحاد تاکتیکی از آنجایی که معتقد بودند که احزاب وگروههای مسلمان معتقد به اصول انقلاب دشمن اصلی آنها در مسیر مبارزه هستند از دولت موقت حمایت میکردند ودر جریان انتخابات مجلس به یک ائتلاف سیاسی با نیروهای لیبرال که آنها را در تحلیلهای داخلی جاده صاف کن امپریالیزم لقب میدادند دست زدند.
همزمان در اوج دوگانگی ونفاق در حالیکه درموضع گیریهای سیاسی وعلنی حمایت کامل خود را از رهبری انقلاب اعلام میکردند همزمان با نزدیک شدن به مرحوم آیت الله طالقانی سعی در ایجاد تفرقه بین ایشان ورهبری انقلاب را داشتند.
این فعل وارونه زدنهای سازمان همچنان ادامه داشت تا اینکه در سال 60 که ماهیت سازمان دیگربار برای همگان افشا شده بود ورهبری سازمان از آن همه ترفند ها وموضع گیری های دوگانه ومنافقانه طرفی نبسته بود در حضیضه از دست رفتن قدرت وحاکمیت در اوج استیصال ودر ماندگی سیاسی وانزوای مرگبار اجتماعی در یک حرکت بچگانه سیاسی وبدون درک شرایط عینی جامعه وآمادگی نیروهایش برای وارد شدن به فاز نظامی دست به مبارزه مسلحانه زد.
درفازنظامی سازمان بدنبال دریافت ضربات سنگین نظامی ودستگیری وکشته شدن اکثریت نیروهایش مجبور به خارج کردن نیروهایش به منطقه کردستان شد و رجوی به همراه بنی صدر پیشاپیش آنها به فرانسه گریخت.
رجوی که در شروع مبارزه مسلحانه برآورد و تحلیل کرده بود که رژیم ایران 6 ماه دیگر سرنگون خواهد شد بعد از دریافت ضربات کشنده استراتژیکی ومنهدم شدن بدنه تشکیلاتی سازمان برای باز سازی وبقای دیگرباره سازمان در پاریس این بار دیگر علناً دست به دامان صدام دیکتاتور عراق ودشمن شماره یک مردم ایران شد واگر در جریان جنگ در خفا با دادن اطلاعات نظامی جبهه ها ووضعیت شهر ها واماکن صنعتی به جاسوسی برای دشمن مشغول بود این بار بصورت عریان در یک ملاقات با طارق عزیز وزیر امور خارجه صدام در پاریس با وی عقد اخوت بست ومتحد استراتژیک وی شد.
در سال 65 بعد از ملاقات رجوی با طارق عزیز نیروهای سازمان رسماً وارد خاک عراق شدند وبا حمایت های نظامی ولجستیکی ودادن قرارگاهها در نقاط مرزی ایران از طرف عراق در یک اتحاد بیشرمانه نظامی در کنار ارتش متجاوز بعثی وارد جنگ با نیروهای ایرانی شدند ودسته دسته از سربازان ونیروهای ایرانی را که در مرزهای گناهی به جز دفاع از حاکمیت خاک خود نداشتند را کشت یا اسیر کرد وتحویل نیروهای مخابرات صدام داد.
در سال 67 رهبری سازمان وشخص مسعود رجوی در یک توهم احمقانه ودرک غلط از شرایط جنگ بعد از یک نشست با صدام حسین ودیگر سران ارتش صدام از حسن نیت ایران در پذیرش قطعنامه 598 واعلام آتش بس سوء استفاده کرده وعملیات موسوم به فروغ یا دروغ جاویدان را به منظور تصرف تهران برنامه ریزی وبه اجرا گذاشت.این عملیات که 3 روز به طول کشید نیروهای سازمان علیرغم حمایت های لجستیکی صدام وجنگ افزارهای غربی با دادن تلفات سنگین دست از پا دراز تر به خاک عراق عقب نشینی کرد وبدین ترتیب کشتی ارتش آزادیبخش به گل نشست.
بعد از آخرین شکست وشروع جنگ عراق برعلیه کویت سازمان در یک بن بست سیاسی مرگبار گرفتار شد ورجوی در اوج درماندگی وبرای فرار و توجیه شکست های مفتضحانه خود در یک عوام فریبی آشکار هم ردیفی وبعد مسئول اولی وبدنبال آن انقلاب ایدئولوژیک درونی وازدواج با مریم را در دستور کار خود قرار داد واز این نقطه به بعد سازمان به یک فرقه مذهبی تروریستی خطرناک تبدیل شد.
دسته دسته اعضا بالاجبار وارد مسئله طلاق شدند.دفتر سیاسی سازمان منحل کردید ورجوی بعنوان رهبر عقیدتی خدای مجاهدین لقب گرفت نیروهای معترض ومسئله دار تحت عنوان ضد انقلاب مریم وعوامل اطلاعاتی دشمن به زندانها وزندان مخوف ابوغریب انداخته شدند.خفقان مطلق بر تشکیلات حاکم گردید وسازمان هر صدای مخالفی را به کمک نیروهای مخابرات عراق در گلو خفه می کرد.نشست های عملیات جاری به منظور بمباران فکری وجنگ روحی و روانی در دستور کار تشکیلات قرار گرفت ودر طی روز صدها نفر از اعضای سازمان که به شرایط حاکم بر سازمان و بن بست ناشی از تحلیل های غلط رجوی اعتراض داشتند در کوره آن انداخته می شدند تا به لحاظ روحی وروانی کاملا در هم شکسته شوند.
با سرنگونی صدام و فرار مریم ومسعود رجوی بخشی از نیروهای سازمان که از بمباران نیروهای ائتلاف جان سالم بدر برده بودند خود را به کمپ امریکایی ها رساندند و در خواست جدایی از سازمان را نمودند ومابقی همچنان مثل ارواح سرگردان بدون هدف مشخص در اسارتگاه اشرف عمر باقی مانده را به بطالت می گذرانند.
همزمان با تصرف قرارگاه اشرف در 6 مرداد 88 والتیماتوم یکماهه دولت عراق مبنی بر خروج اعضای باقیمانده سازمان از خاک عراق تشکیلات متلاشی شده فرقه رجوی دیگر هیچ راه گریزی در پیش رو ندارد.زیرا سازمان بدلیل دست زدن به بیشرمانه ترین جنایت ها در حق مردم عراق بخصوص در جریان انتفاضه مردمی هیچ مشروعیتی بین مردم ندارند واز طرف دیگر بدلیل عملکرد های تروریستی حتی هم پیمانهای دروغین اروپایی هم که این روزها برای آنها اشک تمساح میریزد مایل به پذیرش آنها نیستند وبدین ترتیب تولدی که با التقاط آغاز شد و در ادامه به خیانت وجاسوسی کشیده شد در ته خط دارد به مرگ سیاسی – تشکیلاتی وایدئولوژی خود نزدیک می شود و دیر نیست که این لکه ننگ از پیشانی جامعه انسانی زدوده خواهد شد.
علی اکرامی