سرکرده گان فرقه مجاهدین خلق همواره مدعی بوده که جهت بدست آوردن آزادی و برپاداشتن یک حکومت مردمسالار در ایران با رژیم جمهوری اسلامی مبارزه میکنند، این در حالی است که عملکرد همیشگی سرکرده این فرقه یعنی آقای مسعود رجوی و عمال تحت امرش غیر از این بوده و فرقه در عمل نشان داده که هیچ سنخیتی با مردمسالاری و آزادی نداشته که هیچ بلکه این فرقه متحجر مذهبی از مصادیق بارز دیکتاتوری بی حد و مرز میباشد. در نظرگاه فکری این فرقه آزادی یعنی رها شدن از تمامی عواملی که باعث میشود فرد مطیع بی چون و چرای رهبر ایدئولوژیک فرقه(به عبارتی دیگر ولی فقیه) نباشد. در این نظرگاه فرقه گرایانه، فرد باید تمامی هویت ذهنی و شخصیتی و تمامی تعلقات فردی اش را دور ریخته و سرتا پا مطیع و فرمانبردار بی چون و چرای رهبر فرقه باشد. در این دیدگاه فکری، فرد هیچ چیز از خویشتن خویش نداشته و هر آنچه که دارد متعلق به رهبر فرقه است. در این نظرگاه فرد صاحب فرزند،همسر،مال و املاک،تعلقات و باورهای فکری خویش هم نبوده و همگی را باید به فدای رهبر فرقه بکند. اگر بخواهم واضح تر بگویم در دید رهبر فرقه، یک عضو این تشکیلات، ارزشی فکری و مادی به مانند یک سگ پاسبان هم نداشته و فرد هیچ هست، هرچه هست رهبر ایدئولوژیکی فرقه است.
از آنجا که بحث فلسفی در حیطه این مبحث کوتاه در اینجا نمی گنجد به همین توضیح مختصر بسنده میکنم. هرچند باید اعتراف کنم که فرقه مجاهدین خلق دارای دستگاه ایدئولوژیکی بسیار پیچیده و مخوفی بوده و برای شناخت بیشتر و دقیقتر این فرقه باید به حیطه نظری این فرقه توجه زیادی داشت. با رعایت این نکته است که تازه آدمی متوجه میشود که این فرقه چقدر خطرناک بوده و چه دشمنی گسترده ای با آزادی و مردمسالاری دارد. به دلیل همین نظرگاه فکری دیکتاتور مآبانه و ضد آزادی انسان است که رهبری فرقه به خود اجازه میدهد به جای هفتاد میلیون ایرانی تصمیم گیری کرده و برای آنان رئیس جمهور مادام العمر تعیین نماید.آقای مسعود رجوی اصلاٌ به اندیشه های فکری افراد هیچ باوری نداشته و سایر انسانها را جاهلانی میداند که قدرت و فهم تصمیم گیری در مورد آینده خویش را نداشته و از این روست که وی خود را تنها فرد لایق برای تصمیم گیری در مورد سرنوشت سایرین میداند. نظر به همین خوی خودپرستی و خودمحوری سرکرده فرقه مجاهدین خلق بوده که امروز این فرقه در چنین تنگنائی تاریخی و در آستانه مرگ قرار گرفته است. آخه این چه ادعای مضحکی است که فرقه مجداهدین مدعی مبارزه در راستای بدست آوردن آزادی و مردمسالاری میباشد در حالی که در طول تمام دوران عمر ننگین این فرقه حتی یک انتخابات درون حزبی هم در این تشکیلات صورت نگرفته و رهبر فرقه مادام العمر میباشد؟! شانزده سال پیش رهبر فرقه در یک شوی بی معنا و در تصمیمی قیم مآبانه مریم عضدانلو قجر را به عنوان رئیس جمهور برگزیده به اصطلاح مقاومت ایران برگزید و هنوز که هنوز است معشوقه آقای رجوی در خواب نشستن بر کرسی ریاست جمهوری کشور بزرگ ایران به سر میبرد. زهی خیال باطل، بزک نمیر بهار میاد… مردم ایران آنقدر شعور سیاسی بالائی دارند که کسانی را با انتخاباتی که با معیارهای مردمسالاری کاملا مطابقت نداشته به رسمیت نمیشناسند، حال من نمیدانم چگونه آقای رجوی به خود اجازه میدهد که به جای این انسانها تصمیم گیری کرده و برای آنان رئیس جمهور تعیین نماید. بعضی اوقات اینقدر تصمیمات و ادعاهای آقای رجوی غیرمعقولانه و جاهلانه میباشد که آدم به سلامتی روان و جسم او شک کرده و آدمی را به یاد خروشچف رهبر شوری سابق انداخته که همه تصمیمات مهمش را در حالت مستی میگرفته و به همین دلیل نیز این کشور را درگیر مشکلات و بحرانهائی تاریخی نمود. آقای رجوی نیز که سابقه طولانی در مصرف مرفین دارد حتماٌ در حال نشئگی غیرقابل کنترل این چرندیات بی ارزش از دهانش بیرون می آید. خانم مریم قجر عضدانلو باید آرزوی رئیس جمهور شدن را به گور برده و بهتر است ایشان و شوهر یاوه سرایشان به جای سیر کردن در هپروت و رؤیاهای دست نیافتنی، فکری به حال اسرای پادگان عراق جدید کرده و اگر میتوانند از مرگ حتمی فرقه تحت امرشان جلوگیری کنند. در طول دوران حیات فرقه ننگین و خائن مجاهدین خلق حتی یکبار هم شاهد نبودیم که سرکرده و عمال این فرقه یک تصمیم عقلانی اتخاذ نموده و به اهداف مورد نظرشان برسند. امروز نیز هیچ راه نجاتی برای فرقه وجود نداشته و ندارد و بهتر است که سرکرده گان این فرقه قبل از مرگ ذلت بار تشکیلات شیطانی تحت امرشان خود انحلال فرقه مجاهدین خلق را اعلام نموده تا شاید شاهد رها شدن اسرای فکری این فرقه باشیم و این افراد به آغوش یک جامعه باز برگشته و خویشتن مسر زندگی آینده شان را انتخاب کنند.