درهمایش استمداد انجمن نجات گیلان با حضور جمعی از خانواده های چشم انتظار گیلانی آقای اکبر محبی از اعضای جداشده جدید از جمله سخنرانان جلسه بود که به روشنگری علیه مناسبات بسته و کنترل شده فرقه تروریستی مجاهدین پرداخت و کمی ازخاطرات تلخ اسارت خود برای حضار سخن گفت که در اینجا خلاصه شده آن از گفتار به نوشتار تبدیل شده و دراختیار دوستداران و بویژه خانواده هایی که عضوی ازخود را در اسارت پادگان سابق اشرف دارند، قرارمیگیرد.
قبل از هر چیز تشکر می کنم از شما خانواده های رنجدیده و چشم انتظارکه قدم رنجه فرموده و زحمت کشیدید و از راههای دور و نزدیک تشریف آوردید تا پای صحبتهای من و سایر دوستان بنشینید. درضمن از آقای پوراحمد هم جای تشکردارد که بابرگزاری چنین جلسه ای فرصت دیداروگفتگوبا خانواده ها را برای ما فراهم ومهیا کردند. همچنانکه میدانید ما جداشدگان ازسازمان مجاهدین فقط و فقط با نیت نجات و رهایی دوستان سابق خود از اسارتگاه اشرف فعالیت میکنیم و قدم برمیداریم و در این راستا هست که برای افشای چهره فریب فرقه تروریستی رجوی از تجارب تلخ خود با شما سخن میگوئیم. من اکبر محبی هستم. درسال 65 درلباس بسیجی و در دفاع از میهن و وطن درمقابل تهاجم صدام معدوم به جبهه های جنگ رفتم تا درخدمت به مردم انجام وظیفه بکنم که به اسارت نیروهای صدام درآمدم. سه سال تمام برغم تمام مصائب و مشکلات اردوگاههای صدام مقاومت کردم و دم بر نیاوردم. اما اتفاقی افتاد که ایکاش در معرض آن قرار نمیگرفتم. مجاهدین با نیت شوم جذب اسرای جنگی هم پیمان با صدام به اردوگاهها سرازیرشدندتا کمبود نیروهای ازدست داده خود در عملیات مرصاد را جبران کنند تا به سایرین القاء کنند که هنوز نمردند و حیات سیاسی دارند. در ابتدا خودمان درمیان انبوه تبلیغات سوء سازمان علیه ایران در راستای مغزشویی اولیه ما بجد غافلگیر شدیم و نفهمیدیم که داستان چیست و چه کلاه گشادی برایمان دوخته اند و دقیقا آینده و سرنوشت ما را نشانه رفته اند.حقیقت اینکه تحمل شرایط جانکاه اردوگاههای زجرآور صدام نیزبسیار طاقت فرسا شده بود و خود مزید برعلت شده و درناتوانی مضاعف اسرا افزوده بودکه ازقضا سازمان وسران خائن آن طعمه خوبی برای خود احساس میکردند. بدنبال آن سران سازمان بخصوص شخص مهدی ابریشم چی با هوچیگری تمام بمنظور جذب اسرا در یک معامله کثیف وارد کمپ شدند.
درابتدا همانطور که گفتم به دلایلی ازجمله شرایط سخت اسارت وسن وسال کم اسرا وعدم شناخت ماهیت واقعی سازمان خود باعث زمینه مساعدی شد که سران سازمان از ما نهایت سوء استفاده را داشته باشند و دراین راستا ازتبلیغات چیزی کم نگذاشتند. نشریات جورواجور آوردند، میزکتاب گذاشتند و تلویزیون خود را دایر کرده و به پخش برنامه های فریبکارانه خود روی آوردند که از قضا تا حدودی موفق هم شدند وتوانستند چندصدنفر را جذب کرده وبا خود از اسارت به اسارتی دیگر بکشانند. واقعیت این استکه بعد از اندکی حضور در مناسبات دغل و دروغ سازمان بلافاصله به ماهیت سازمان پی بردم وعمیقا متناقض شدم. آخرفرهنگ وشخصیت واعتقادات من مطلقا هیچگونه سنخیتی با ماهیت و اهداف منافقانه سازمان نداشت. من ازخانواده شهید بودم و دوتن ازبرادرانم دردفاع ازمیهن و اهداف انقلاب شهیدشده بودند وخودم نیزبرای همین منظوردرسن کم به جبهه ها رفته بودم پس چطور میتوانستم درلباس منافق وخائن باشم و برعلیه همان اهداف اولیه خود وشهدا بجنگم. پس ازهمان روزها وهفته های اولیه ورودم به مناسبات فریبنده سازمان پی به ماهیت آنان برده بودم ولی چطوربگویم انگارکه دست وپای مرا بسته بودند و توان تصمیم گیری مجدد نداشتم. خدا وکیلی حجم تبلیغات سوء در راستای مغزشویی ما بقدری زیاد بود که درشنیدن و دیدن واقعیات گوشمان کر و چشمانمان کورشده بود چیزی که سران سازمان همین را ازما میخواستند وبه صراحت میگفتند وآموزش میدادند که فقط گوش باشید وازسازمان اطاعت مطلق بکنید. اگرهم غیرازاین می بودیم فشارمضاعف روحی وجسمی عایدمان میشد. میخواهم به شما بگویم که سران سازمان بدون اطلاع وحضورصلیب سرخ ما را ازصدام تحویل گرفتند وبا خود به اردوگاههای خود بردند که بعدها دراثرفعالیت نظام ایران که درپی تعین تکلیف اسرای جنگی وتبادل آن بود معلوم شد عده ای از اسرا گرفتار فرقه تروریستی مجاهدین شده اند که متعاقبا به اطلاع صلیب سرخ رسید و آنها برای پیگیری قضیه خواستند که به داخل اردوگاههای مجاهدین بیایندکه درابتدا سازمان منکرحضور اسرا درمناسبات شد و درنهایت با فشار صلیب سرخ وسایرمجامع حقوق بشری راه ورود صلیب سرخ به داخل کمپ های سازمان بازشد. ما ها که ازاصل ماجرا بی خبربودیم وسازمان نیزدرنهایت ناجوانمردی درپی شکارما برای دستیابی به اهداف شوم خود بود. لذا دسته دسته مارا جداگانه جمع کرد ودر دستگاه مغزشویی و فریب به تک تک ما القاء کرد که به قول وقرارهای صلیب توجهی نکنید وحرفشان را گوش نکنید وصرفا بگوئید اینجا جایمان خوب است واگربه ایران برویم درابتدا آزار و اذیت و شکنجه میشویم و سپس ما را اعدام خواهند کرد و خلاصه امنیت نخواهیم داشت. هرچند بودند کسانیکه هوشیارشدند و پی به فریب سازمان بردند ودردیداربا صلیب راه بازگشت را انتخاب کرده وبه کانون گرم وپرمهرخانواده خود بازگشتند وبرخلاف دروغ سازمان نه تنها آسیبی ندیدند بلکه مورد توجه والطاف نظام قرارگرفتند وزندگی عادی خود را دریک فضای آزاد ازسرگرفتند اما متاسفانه تعدادی دیگرازجمله خودم کماکان ناخواسته ونا آگاهانه به خواسته سازمان وبه اسارت تن دادیم. ادامه دارد