در فرهنگ فرقه ها، هیچ راهی برای انتقاد از سیاست ها و خط مشی های فرقه وجود ندارد زیرا روابط بر پایه قدرت مطلق و تابعیت مطلق شکل گرفته اند.
در سازمان مجاهدین خلق به مانند هر فرقه دیگری، هیچ فردی اجازه انتقاد از گروه را ندارد. هر عضوی از سران فرقه انتقاد کند فوراً به عنوان عامل وزارت
اطلاعات جمهوری اسلامی برچسب می خورد. سران فرقه هرگز برای متهم کردن یک عضو مخالف یا اعضای منتقد سند و گواهی ارائه نمی دهند، اما با القاب تحقیر کننده آن ها را مزدور رژیم ایران می نامند. این شیوه دقیقاً همان سیاستی است که در روسیه استالینی، در زمان کمونیست ها اعمال می شد. در آن دوران دولت اتحاد جماهیر شوروی خود را تنها دولت سوسیالیست روی زمین می دانست. آن ها معتقد بودند که یک کمونیست واقعی کسی است که از اتحاد جماهیر شوروی بدون پرسش و انتقاد، حمایت می کند. آن ها مخالفان و منتقدان خود را « فاشیست» و « ستون پنجم امپریالیسم» می خواندند و آن ها را به جرم « جاسوسی برای امپریالیسم» اعدام می کردند.
امروز مجاهدین همان راهی را می روند که شوروی رابه سمت فروپاشی رهنمون شد. سازمان های تمامیت خواه و دیکتاتور فکر می کنند که حقیقت محض متعلق به آنهاست پس باید با هر فرد یا گروهی که استراتژی و ایدئولوژی آن ها را نمی پذیرد، مبارزه کنند.
در عین حال منطق رهبران مجاهدین مبتنی است بر شرایطی که سازمان در آن به سر می برد و تصمیماتی که در پی آن شرایط گرفته می شود. آن ها معتقدند که هرگز تصمیم اشتباهی نگرفته اند و سیاست هایشان همواره رو به تعالی و پیروزی بوده اند. دست کم این چنین وانمود می کنند.
در سیستم اعتقادی مجاهدین خلق، هیچ کسی یافت نمی شود که از گروه انتقاد کند اما عامل جمهوری اسلامی نباشد.
سران مجاهدین هرگز تلاشی نکرده اند که به انتقادها با منطق و استدلال پاسخ دهند. تنها شیوه آن ها برای پاسخ به انتقادها فحاشی و تهمت زدن بوده است. در واقع هرگز جرأت مواجهه منطقی با انتقادها را نداشته اند.
هنگامی که سازمانی قدرت سیاسی را تنها حق مسلم خود می داند و هر وسیله ای را برای رسیدن به این هدف توجیه می کند، قادر به نقد رفتارهای خود نخواهد بود. قدرت مطلــــق نمی تواند حقانیت خود را از دل تاریخ استخراج کند چرا که روند تاریخ دارای منطق و استدلال است. نمی تواند بدون مباحث منطقی خود را به پدیده ای مهم در تاریخ تبدیل کند. چنین سیستم قدرتی همه تلاش خود را به کار می بندد تا با استفاده از ایدئولوژی خود به عنوان محور اساسی، حقانیت خود را در تاریخ به دست آورد.
رجوی ها بر این باورند که اعضای جدا شده از فرقه شان حق ندارند از آن ها انتقاد کنند. بنابراین ملت ایران حق ندارد از سازمان مجاهدین خلق برای خیانت هایی که به کشور خود کرده است، سئوال کند!
به علاوه اعضایی که در فرقه منزوی شده اند و مجبور هستند که کورکورانه از سران فرقه اطاعت کنند همواره از پیدا کردن مهارت نقادی محروم شده اند چرا که اذهان آن ها تحت تأثیر روش های شستشوی مغزی سخت گیرانه فرقه منجمد شده اند. تنها نوع انتقادی که درون این فرقه وجود دارد و اعضا آن را به خوبی آموخته اند، « انتقاد از خود» است که در نشست های مربوط به آن، اعضا باید به جای رهبران از خود انتقاد کنند و خود را عامل شکست های پی در پی سازمان معرفی کنند!
مزدا پارسی