آخرین نفری که موفق به فرار شده است آقای علمدار شایگان می باشد که روز بیست و چهارم آوریل گذشته بعد از بیست و دو سال اسارت خود را نجات داد و به خانواده های مستقر در جلوی درب کمپ پیوست. آقای شایگان توانست با فرار از اسارتگاه خود را به جلوی درب ورودی برساند. برخی از خانواده های قربانیان فرقه رجوی اکنون حدود سه ماه است که جلوی این درب بست نشسته اند و خواستار آزادی اسرا می باشند.
از اول ژانویه 2010، زمانی که دولت عراق مسئولیت کمپ عراق جدید (سابقا اشرف) را بر عهده گرفت ما شاهد فرار و خروج روز افزون گروگانهای رجوی از داخل این کمپ بوده ایم. فرار هایی که بیانگر بی فایده بودن سخت گیری های روز افزون رهبران فرقه بر علیه گروگانها داخل کمپ است. آخرین نفری که موفق به فرار شده است آقای علمدار شایگان می باشد که روز بیست و چهارم آوریل گذشته بعد از بیست و دو سال اسارت خود را نجات داد و به خانواده های مستقر در جلوی درب کمپ پیوست. آقای شایگان توانست با فرار از اسارتگاه خود را به جلوی درب ورودی برساند. برخی از خانواده های قربانیان فرقه رجوی اکنون حدود سه ماه است که جلوی این درب بست نشسته اند و خواستار آزادی اسرا می باشند. آقای شایگان در این نقطه به خانواده ها پیوست. خانواده ها با استقبال از آقای شایگان وی را همچون فرزند خود در آغوش گرفتند.



برچسب ها
من دیگر یکی از آنها نبودم خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شصت و چهارم
یادداشت از علی پوراحمد به بهانه سالگرد بازگشت به کشور
حاضر حاضر حاضر این کلمه فقط یک تعهد نبود
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شصت و چهارم
پس از پایان مهمانیهای پر زرقوبرق و طومارهای امضاشده، دیگر نه رهبر قبیلهای باقی مانده بود که دعوت شود و نه بشقابی که برای مهمانی بعدی نگه داشته باشند. حالا، مجاهدین باید به فکر درآمدی پایدارتر میافتادند و در فقدان حمایتهای مالی صدام، نگاهها به سوی نیروی کارِ درون قرارگاه چرخید: ما. کورهی چوب، بوی […]
به بهانه سالگرد بازگشت به کشور
پاییز ۱۳۸۴ بعد از ۲۱ سال دوری از وطن و خانواده به اتفاق ۱۴تن دیگر از رها یافتگان از تشکیلات سیاه رجوی با یک هواپیمای سفید رنگUN به جانب موطن خود به پرواز در آمدیم و بنا به پیشنهاد خودمان با دور گرفتن چندین باره بر فراز برج آزادی با شور و شوق و هیجانی […]
این کلمه فقط یک تعهد نبود
مدتی پیش برای انجام کاری از من سوال کردند که محمود حاضری کمک کنی تا کار را انجام دهیم نا خود آگاه گفتم حاضر حاضر حاضر! یادی کردم از نشستهای درون تشکیلات که مطمئن هستم هنوز هم با غلظت بیشتر ادامه دارد. در آخر هر نشستی هم باید تعهد میدادیم و هم کلمه حاضر را […]
