مریم مسئول اول شد
مسعود رجوی: چرا مریم؟
داخل سالن جمع شدیم نشست شروع شد. ابتدا تعریف و تمجید از ما اسرای اغفال شده آغاز می شود. در نشست با حضور تقریباً دو هزار نفر از اسیران که تا روزهای پیش حتی به خاطر یک لیوان آب خوردن در محوطه اردوگاه اسرا از نظامیان وحشی صدام متحد رجوی و مجاهدین باید 85 ضربه کابل و شلاق می خوردند حال آنان در میان جمعی در اشرف از سوی رجوی و مریم مبدل شدند به فاتحــان تاریخ و نمونه هایی از نسل جدیـد مبارزان ایــران زمین!!!
نشست ادامه می یابد موضوع مهمی را می خواهند مطرح کنند. پنج الی شش نفر مشخص که از قبل روی سناریوی تعیین شده کار کرده اند گویا قرار است بین نفرات روی آن مانور دهند و بقیه افراد در نشست برای آن بَه بَه و چَه چَه کنند. حــین صحبت ها مشخص می شود که یک چیز مبارک و به قول مسعود تبارک الله و شاید آیـه ای که نشان از یک زن پـاک کــه کسی چیزی نمی داند و فقط رهبر عقیدتی از آن خبر دارد قرار است نازل گردد!! چنین فضایی است. در سازمان یک سنت دروغ است و آن اینکه همه باید حرفهایشان را بزنند حتی در رابطه با رهبری و اعتراف می کنم شخصاً هزار بار این جمله را از خود مسعود شنیده ام اما نکته ای که باید به آن اعتراف کنم اینکه صدها نفر را دیدم که حرفی و انتقادی برای گفتن داشتند ولی افسوس هیچ وقت به آنها فرصت و امکانی داده نشد تا حرف بزنند. اما همیشه ترفندی در نشست ها به کار می رود معمولا افراد به یگانهای مختلف تقسیم شده اند هر یگان فرمانده و معاون مشخص دارد فرمانده و معاون از وضعیت کلی نفرات آگاهی کامل دارند به محض قرار گرفتن یک فرد مشخص به خصوص مسئله دار پشت تریبون بلافاصله در تلویزیونی که در جلوی مسعود قرار دارد علامت مشخص حک می شود و مریم درخواست آنتراکت می دهد با این توجیه که بچه ها مسعود حرفهایش ناتمام مانده است شما (خطاب به افراد متناقض و منتقد) بنشینید بعد از اتمام سخنان مسعود بیائید و حرف بزنید و صدها ترفند دیگر که مریم و مسعود به کار می بردند تا صدای انتقادی در بین جمع و افراد حاضر در نشست انعکاس نیابد و خفه شود. نشست ادامه می یابد:
مریم: هر کس وارد ارتش می شود ابتدا باید به پذیرش برود ولی به شما (اسرای اغفال شده) تا جائی اعتماد شده که مستقیم وارد یگانها شده اید.
مسعود: این مریم نمی دانم در شماها چه دیده که اینقدر هوای شما را دارد.
می خواهم به شما سخت بگیرم ولی خواهر مریم نمی گذارد. (خنده جمعیت)
مریم: مسعود راستش را بخواهی این برادران از سرفصلی عبور کرده اند که فکر نمی کنم هیچ کدام از خواهران و برادران موجود در این سالن چنین سرفصلی را عبور کرده باشند و نه امکانش را داشته اند!!
در ادامه ی نشست مریم مسئول اول شـد او از سرنگونی رژیم ایران در آینده ی نزدیک سخن گفت ما افراد رده پایین تشکیلات که به دنبال راه نجات از تنگنای اشرف و یا برخی متناقض بودیم ناگزیر به خود گفتیم بالاخره یکسری از حرفها واقعیت دارد و لابد تا شش ماه دیگر به ایران باز می گردیم.
آنتراکت دادند یکی از نفرات به نام حمید اسماعیل زاده در بیرون از سالن که بعداً فرمانده مستقیم من شد به دوستش گفت: برادر(مسعود)در نشست با این کارش (جذب اسرای اغفال شده) با یک تیر دو نشان زد اول اینکه به دلیل عملیات فروغ تعداد ما کم شده بود و با جذب آنها جبران شد دوم اینکه پای آنها را سفت می کند.
اما رهبر عقیدتی مجاهدین و سایر مسئولین سازمان نمی دانستند که بیشتر اسرای اغفال شده بزودی پاشنه آشیل مجاهدین خواهند شد و ماهیت مناسبات غیر انسان آن را افشا خواهند کرد. انقلاب ایدئولوژیک
در حین آموزش نظامی و ایدئولوژیک انگار آسمان دهن باز کرد و معجزه ای خواهد شد؟ مسئولین به ما گفتند بچه ها بیائید انقلاب شده یک بحث جدید داریم خیلی هم تاخیر کردیــم ما باید این انقلاب(ایـدئولوژیک)را نیـز مـی انداختیم روی انقلاب 64. فیلمی برایمان گذاشتند مسعود در حال سخنرانی بود. از این پس مریم مسئول اول و هر مجاهدی باید از خودش بپرسد چرا مریم؟ من که چیز زیادی نمی فهمیدم ابتدا به بحث امام زمان گوش دادیم این بحث به حدی بی پایه و اساس بود که باید اعتراف کنم کسی چیزی از آن نفهمید استنباط اغلب نفرات این بود، رهبر عقیدتی می خواهد از نام امام زمان سوء استفاده کند ولی جوهره حرف چیست؟
مسعود در نشست بعدی ادامه می دهد همه صلیب ها را برداشته به دنبال من بیایند هر کس خانواده زن، فرزند، پدر و مادر را بیشتر از من دوست بدارد از آن من نباشد؟!! حالا دیگر شده یک معادله 10 مجهولی؟ ما کی هستیم و با کی سر و کار داریم؟ طرف حساب ما کیست مسعود رجوی، امام زمان، حضرت عیسی و هزار و یک پیغمبر و امام دیگر چون قرار هم شده بعد از طلاق خونمان مال مسعود باشد، نفسمان مال مریم؟!!
مسعود به یاوه گوئی ها خود با حرارت ادامه می دهد: البته این طلاق اصلاً اجباری نیست چون هر کس می خواهـد همسرش را طلاق بدهد و هر کی هم نمی خواهد کوله بار خود را جمع کرده و از اینجا برود (در نهایت فریبکاری و دروغ)
مسعود تهدید ها و خط و خطوط را مشخص می کند برای کسانی که از خارج آمده اند شاید امر خروج آسان باشد ولی ما اسرا که از اردوگاه آمده ایم نه راه پیش داریم و نه راه پس. به قول مسعود ما را تحویل استخبارات خواهند داد و سپس عراقی ها به ایران تحویل می دهند طبق القائات مسعود ما نیز در ایران اعدام خواهیم شد.
رجوی اما دست بردار نیست او سعی دارد فریبکاری را تا حد نهایی ادامه دهد: البته شما (اسرای اغفال شده) سرفصلهایی را پشت سر گذاشتید و تضادهایـی را حل کردید که در تاریخ ایران سابقه نداشته و اگر واقعیت را بخواهید شما لایه ای هستید که می شود روی آن مبارزه را سفت کرد.
مریم ادامه می دهد: از وقتی این برادران وارد دستگاه ما شده اند تشکیلات به یک شکوفائی خاص رسیده درست است یکسری مشکلات وجـــود دارد و ایـن فقط مال بی تجربگی این برادران است اگر شما از من بپرسید اینها برادران واقعی ما هستند؟!!
ولی همه ی ذهنها درگیر آن قسمت از بحث شده که سرنوشت ما در نهایت پس از خروج از اینجا اعدام است. البته این نگرانی ما اسرا نبود زیرا مدتی بعد همه گیر شد چون در نشست های بعدی وقتی مسعود متوجه شد خیلی از نفراتی که تاب تحمل حرف های مفت مسعود تحت عنوان انقلاب ایدئولوژیک و طلاق را ندارند و مصمم هستند از فرقه ی مجاهدین جدا شوند و به قول مسعود و مریم بریده اند از سوی این زن و شوهر مضحک بحث جالبی پیش کشیده شد. آنها در رابطه با افراد خواهان خروج بحثی را پیش کشیدند به نام " بحث خارجه "، مسعود و مریم به صراحت و با قاطعیت گفتند خارجه نداریم. باید اقرار کنم این بحث تا آخرین لحظه که من از سازمان جدا شدم کهنه نشد شعار این بود ما خارجه نمی فرستیم و خارجه نداریم تنها راه زندان ابوغریب و بعد ایران در نهایت مسئولیت کشته شدنتان با خودتان است. مسعود به صراحت گفت: هر کس بریده است یا نمی کشد پنج سال باید در خروجی بماند تا اطلاعاتش کهنه شود بعد ما او را به دولت عراق تحویل می دهیم و چون عراق پناهنده نمی پذیرد به عنوان جاسوس و نفوذی به مدت هشت سال در زندان بسر می برد و سرانجام تحویل ایران می دهند در جمعبندی مسعود و مریم در کمال بیشرمی گفتند: "زندانی شدن یا اعدام نفرات جدا شده به ما چه ربطی دارد ما مسئول نفرات خودمان هستیم و نه چند صد تا بریده!! "
ادامه دارد…
تنظیم از آرش رضایی