قرارگاه اشرف – سال 1382 در روز 17 ژوئن اخبار مجاهدین از سیمای آزادی پخش می گردد: " خانم مریم رجوی، رئیس جمهور برگزیده ی خلق قهرمان ایران در یک اقدام بی شرمانه و فاشیستی توسط پلیس ضد شورش و مامورین امنیتی فرانسه دستگیر و بازداشت شدند و نیز چند تن از همراهان وی نیز بازداشت گردیدند " انعکاس خبر دستگیری مریم در اشرف و بین کادرهای مجاهدین از آنجایی که بعد از خلع سلاح مجاهدین و برگشت نیروها به داخل قرارگاه اشرف تا آن زمان هیچ گونه نشست اساسی بین مسئولین رده بالای سازمان صورت نگرفته بود و بیشتر موارد دیکته می شد و توسط مسئولین قرارگاه ها فقط اجرا می گردید. تا آن زمان یعنی دستگیری مریم کلیه نیروها باور داشتند که همه اعضاء بلند پایه سازمان همگی در اشرف و یا در عراق هستند و در جای دیگری نیستند این مطلب را همه باور داشتند. یعنی تا آن زمان فرار مسعود رجوی بصورت علنی به نیروها گفته نمی شد و همیشه مسئولین اشرف می گفتند: اگر شرایط حکم کند (برادر) مسعود رجوی نشست علنی و عمومی خواهد گذاشت و تا آن زمان فقط به خواندن پیغام و بیانیه هایی از طرف وی اقدام می کردند. نکته ی بعدی، کلیه نیروها می دانستند که اعضاء سازمان هیچ یک از عراق خارج نشده اند و پنهان کاری مسئولین رده بالایی که در اشرف مانده بودند و می دانستند که اعضاء اصلی سازمان از عراق خارج شده اند در واقع فریب نیروها بود. همین پنهان کاری بعداً ضربات بسیاری به پیکره ی تشکیلات سازمان وارد آورد و بی اعتمادی و شک و تردید به نوک هرم رهبری و سازمان در نیروها تقویت شد.
نکته ی سوم، فرار بیش از صد تن از اعضاء قدیمی به همراه مریم که بعدا در 17 ژوئن در پاریس دستگیر شدند به تقویت این بی اعتمادی دامن زد. مثل: مهوش سپهری (نسرین) و چند تن دیگر از کادرهای بلندپایه، زیرا نفرات داخل قرارگاه انتظار نداشتند که آنها هم آنجا (فرانسه) باشند. اعلام خبر دستگیری و واکنش های اعضاء در اشرف با اعلام رسمی خبر دستگیری مریم بصورت علنی سازمان مجبور شد پس از 24 ساعت خبر رادر کلیه ی سطوح نفرات اعلام کند. پنهانکاری خبر دستگیری مریم به مدت 24 ساعت هم جای بحث داشت که چرا سازمان وحشت داشت خبر را فوری اعلام نکند و بعد از 24 ساعت به همه اعلام کند؟
من به همراه سایر همرزمانم در کمپ اشرف، قرارگاه 12 که در کنار منشور آخرین میدان اشرف به حساب می آید، مستقر بودم. شب در نشست عملیات جاری طبق معمول شرکت داشتم مثل شب های قبل بود با این تفاوت که (خانم فاطمه) فرمانده GF3 و مسئول نشست به محض وارد شدن به نشست حال خوبی نداشت و کلی گریه کرده و چشمانش باد کرده بود. فاطمه بصورت بی میلی تمام نشست را تمام کرد. بدون اینکه به نفری تذکر جدی بدهد و یا مورد جدی به افراد بگوید در عرض 7 دقیقه نشست را به پایان برد و گفت: بچه ها کاری ندارید و رفت. از بی حالی فاطمه معلوم بود که پیش آمد بدی برایش اتفاق افتاده است. من از عسگر MA قرارگاه، پرسیدم که چرا خانم فاطمه ناراحت بود و انگار گریه کرده، او گفت چیزی نمی داند معلوم بود که مسئولین اشرف از دستگیری مریم خبر دارند و اما اجازه اعلام خبر دستگیری مریم به اعضاء و نفرات سطوح پایین را ندارند. اما فردای آن روز ساعت 11 صبح که همه مشغول کار روزمره بودیم مسئولی از دفتر فرماندهی قرارگاه آمد و گفت همگی در سالن غذاخوری حاضر شوید. ما به دستور او کار را ول کرده و در سالن غذاخوری حاضر شدیم. پس از مدتی خانم مهناز آمد. مهناز فرماندهی قرارگاه 12 را به عهده داشت. خانم مهناز اعلام کرد مریم به همراه چند تن دیگر در فرانسه دستگیر و روانه زندان شدند. خبر در بین اعضاء سالن مثل بمبی بود که منفجر شد. از اعضاء قدیمی MO و M و K و K1، همگی شروع به چاپلوسی و واکنش علیه پلیس فرانسه کردند. پس از مدت کوتاهی واکنش ها را خانم مهناز خواباند. در سالن بعضی ها اظهار عملیات انتحاری برای آزاد کردن وی کردند. تعدادی موضوع عملیات تروریستی و منهدم کردن زندان را مطرح کردند. برخی نیز پیشنهاد تظاهرات علیه فرانسه در عراق و فرانسه کردند و حتی منفجر کردن سفارت فرانسه در عراق را اصرار داشتند. افرادی هم شروع به چاپلوسی کردند و موضوع خودزنی، خودسوزی و خودکشی در جلوی سفارت و پلیس فرانسه را به پیش کشیدند آنها درخواست یک دبه ی 4 لیتری بنزین کردند تا مسئولین سازمان به آنها بدهند و آنها خودسوزی کنند. خانم مهناز گفت: اولا هیچ کس هیچ کاری نمی کند مگر اینکه سازمان به او دستور داده باشد و کسی حق ندارد خودسرانه دست به عملی بزند. دوماً هر کس هر کاری می خواهد انجام بدهد روی کاغذ نوشته و درخواست خود را کتبی به سازمان اعلام نماید. ما تصمیم می گیریم که چه کاری انجام بشود یا نشود. به محض اتمام سخنان مهناز، نفرات دنبال کاغذ گشتند که چیزی نوشته و اعلام کنند. کسانی که چاپلوسی بیشتری نسبت به تشکیلات داشتند در همان جا نوشته ی خود را تحویل و مشغول صحبت با مهناز شدند و خواسته های خود را می گفتند. من که ساکت گوشه ای نشسته و نظاره گر اوضاع بودم بعد از مدتی از سالن خارج و به بیرون سالن غذاخوری آمدم. چیزی دریافتم که سوا از داخل نشست بود. از چهره های نفرات معلوم بود که یک خوشحالی درونی داخلشان موج می زند. معلوم بود که این موج علتش از کجاست. اینکه تا به حال از مریم خبر نداشتند و یک دفعه سر از فرانسه پیدا کرد و نیز دستگیر شده است و آنها با شادی به فروپاشی سازمان و رهایی خودشان فکر می کردند که از این همه فشار تشکیلاتی و روحی و روانی نجات خواهند یافت. از طرفی مریم نشانه و مظهر تشکیلات بود و این چنین در دام افتاده بود و این نشانه ی خوبی بود. شب همانروز در قرارگاه تناقضات بیشتری از دستگیری مریم بیرون زد. بعد از شام، فیلم دستگیری هیئت همراه مریم و خود مریم در اخبار سیمای آزادی پخش شد. با دیدن نفرات و کادرهای رده بالای همراه مریم که در حین پراکندگی و جنگ فرار را بر قرار ترجیح داده بودند، تناقضات بیشتری بیرون زده شد. از فردای آن روز در نشست ها به تدریج تناقض ها ذکر می شد و بعضاً به کتک کاری در سطوح MO و M و K کشیده شد. تناقضات نفرات اینها بودند: 1- چرا مریم در فرانسه است که دستگیر شود؟ چه کسی او را به فرانسه فرستاد؟ مگر قرار نبود که در عراق همه بمانیم و به سمت سرنگونی رژیم حرکت کنیم؟ کی و در چه موقعی مریم رفت؟ و چرا به همگان رفتنش را اعلام نکردند؟ چرا ما (نفرات) در عراق این همه زجر بکشیم و مریم در فرانسه در خوشی باشد؟ ادامه دارد… ناصر سید بابایی – عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین