“… به همین ترتیب دخترها و زنها و مردها و پسرها را با چنین معادلاتی کالبد شکافی و تحلیل می کردیم تا به این نتیجه برسیم که برای وارد شدن به مبارزه پیش از هر چیز ذهن باید از این گیرها رها و آزاد بشود و جای شان را انگیزه های تماما انقلابی و محرک های واقعی بگیرد. متقابلا این کانون های توجه و انگیزه های به اصطلاح ضد انقلابی را توی آموزش های تشکیلاتی و ایدئولوژیک سازمان ویران می کردیم و می گفتیم این دیگر کانون تو نیست و تمام انگیزه و محرک های ات باید برای سازمان باشد و خواسته هایی باشد که از بالا و رهبری می آید. مثلا خواست امروز این است که می گویند این خانه را خراب کنید، باید خراب کرد. فردا می گویند دوباره بسازید، باید بسازید. یا امروز می گفتند این علف ها را باید بکنید. این در واقع موتور محرکی برای وارد کردن افراد به مناسبات بود و اینکه چه چیز از انها می خواهند و چه باید بکنند… ” – قسمتی از مصاحبه با خانم بتول سلطانی عضو جدا شده ی شورای رهبری مجاهدین
در مرکز فلسفه ی هستی و وجود گرایی انسان مدرن، آزادی آدمی مهمترین اصالت و ویژگی ست که با آن تبیین و توصیف می گردد. انسان با آزادی در همه ی مراحل تاریخی زندگی خویش معنا می یابد. او بدون آزادی مبدل به جسد بی روح و متحرکی می شود که در سیاره زیبای آبی رنگ زمین، نقش بنیادین خود را از دست داده است. فلسفه ی تقدیس گرایانه ی مجاهدین در حقیقت انکار یک ضرورت است، ” ضرورت آزادی انسان “. تفکر فرقه ای رهبر عقیدتی مجاهدین در واقع تضاد آشکاری با “حیات معقول ” آدمی دارد. زیرا در پارادایم تفکر و بینش رهبر عقیدتی مجاهدین، او کانون همه ی ارزش ها و اصالت هاست و دیگران وقتی معنا، ارزش وجودی و اصالت دارند که به او متصل شوند و برای او همه ی توانمندی ها، خصوصیات، استعدادها و ویژگی های برتر را فدا و قربانی نمایند. در چنین وضعیت و موقعیت شوک آور براستی مفهوم بردگی در مرحله ی تاریخی از بین نرفته است که در دوران مدرن رهبر عقیدتی بدان مفهوم و تعریف خاصی می دهد.
پر واضح است جوهره و معنای بردگی با تقدیس مفاهیم، خشونت و اسطوره سازی، از بین نمی رود که شکل دیگری به خود می گیرد. به کارگیری متون مقدس در به بردگی کشاندن انسانها در ساختار و درونمایه ی تفکر فرقه ای مجاهدین، شیوه ی مرسوم و متعارفی ست که در مرحله ی تاریخی مدرن در جهت تحمیق آدمی و بهره گیری نادرست و غیر اخلاقی از آن شده است.
“… در واقع برای مجاهدین عضوگیری به این معنی است که می خواهند وقتی کسی وارد مناسبات می شود بطور کلی در آن ذوب بشود تا اینکه بتوانند با این اهرم های ضد انسانی اهداف و امیال خودشان را پیش ببرند… ” – مصاحبه با خانم بتول سلطانی
پایبندی به تفکر فرقه ای و در مناسبات بازدارنده و محدود کننده ی آن تنفس کردن، نوعی خودکشی ذهنی و روانی ست. “هومانیسم واقعگرایانه ” فلسفه ی مورد پذیرش در عصر ” عقلانیت انتقادی ست. انسان از لحظه ی تولد به آزادی محکوم است. آزادی مفهومی مرکزی و اساسی در تفکر و بینش انسان مدرن بشمار می آید. در برداشت و استنباط مبتنی بر خرد جمعی تنها خدا، اخلاق، حقیقت و آزادی آدمی ست که بایستی بدان باور داشت. این معنا ” بن مایه ی ” تفکر جمعی بشر در جوامع گوناگون است. حال مجاهدین و رهبر عقیدتی آن با ابداعات فکری ویِژه ای و عینیت آن در مناسبات درونی خویش خرد جمعی مبتنی بر عقلانیت انتقادی را به چالش کشیده اند. آنان در حقیقت با آزادی آدمی سر ستیز دارند و این کاری و طریقی ست که راه به جایی نخواهد برد.
ادامه دارد…
آرش رضایی