دوشنبه, ۱ دی , ۱۴۰۴
فراخوانی برای کودکان فراموش شده پشت دروازه‌های بسته اردوگاه مجاهدین خلق 05 خرداد 1404

فراخوانی برای کودکان فراموش شده پشت دروازه‌های بسته اردوگاه مجاهدین خلق

هر سال، در ۲۵ مه، جهان یاد کودکانی را که ناپدید شده‌اند، بدون هیچ ردی رفته‌اند و هرگز به خانه بازنگشته‌اند، گرامی می‌دارد. این روز، روزی سرشار از تأمل، درد و امید است – یادآوری اینکه پشت هر چهره گمشده، داستانی نهفته است، خانواده‌ای که منتظر است، مادری که دعا می‌کند، پدری که در خاطرات […]

خانواده های مجاهد و سرنوشت رقت باز فرزندان شان 29 اردیبهشت 1404

خانواده های مجاهد و سرنوشت رقت باز فرزندان شان

در اثناء جنگ خلیج فارس رجوی تصمیم گرفت که کودکان را از عراق به اروپا و آمریکا بفرستد. قرار شده بود که این کودکان به نزد هواداران مجاهدین خلق در اروپا و آمریکا فرستاده شوند. بعد از این تصمیم گیری و اجرایی شدن آن خداحافظی ها شروع شد، خانواده ها با فرزندانشان خداحافظی میکردند. همه […]

کودک مجاهدین: این فکر که “خوشحالم پدرم کشته شد” داره عذابم می‌ده! 15 اردیبهشت 1404

کودک مجاهدین: این فکر که “خوشحالم پدرم کشته شد” داره عذابم می‌ده!

پیش از این از سرگذشت فرزند دختری از والدین مجاهد به نام سارا دلبان سخن گفته بودیم. کودکی که اگر چه در کمپ اشرف زندگی تشکیلاتی در مجاهدین خلق را تجربه نکرده است اما تجربه دردناک مادر و پدر مجاهد داشتن را به نوعی دیگر از سر گذارنده است که به حدی به او آسیب […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت بیست و نهم 10 اردیبهشت 1404

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت بیست و نهم

در قسمت قبل، امیر یغمایی با ذکر خاطره ای از کمپ اشرف درباره اولین تجربه اش از مواجهه با مرگ توضیح می دهد. مرکز ۱۹ حالا دیگر شکل واقعی خود را پیدا کرده بود. روزهای ما در گرمای سوزان بیابان عراق سپری می‌شد، جایی که خورشید از صبح زود با تمام قدرتش بر زمین خشک […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت بیست و هشتم 08 اردیبهشت 1404

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت بیست و هشتم

بخش مرکز ۱۹ در حال شکل‌گیری بود. در هفته‌ها و ماه‌های آینده، موجی از کودکان تازه‌‌ وارد مجاهدین از کشورهای مختلف غربی به کمپ اشرف می‌آمدند و ما نیز آن‌ها را همان‌طور که خودمان استقبال شده بودیم، خوشامد می‌گفتیم. با کوبیدن بر بشکه‌های پلاستیکی، رقص بندری و کردی، بستنی، شیرینی، تخمه آفتابگردان و شب‌نشینی همراه […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شانزدهم 28 اسفند 1403

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شانزدهم

امیر یغمایی در قسمت قبل خاطراتش از جمع دوستانه همسالانش در اوور گفت. مثل هر گروه دوستانه بزرگی، شما با برخی افراد در گروه رابطه نزدیک‌تری برقرار می‌کنید. من به دنبال افرادی بودم که مرا بپذیرند و اجازه دهند در کنارشان باشم. رضا و ناجی دوستان نزدیکی بودند؛ هر دو علاقه مشترکی به موسیقی رپ […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهاردهم 25 اسفند 1403

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهاردهم

در خاطرات امیر یغمایی تا قسمت سیزدهم خواندیم که چگونه در تابستان 1996 زندگی با پدر، دیدار با مریم رجوی و فضای مقر مجاهدین خلق در اوور سوردواز موجب شد که امیر پس از بازگشت به سوئد دلتنگ پدر باشد و ذهن او درگیر مناسبات مجاهدین خلق در پاریس باشد. اکنون بهترین زمان برای تشویق […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت دوازدهم 21 اسفند 1403

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت دوازدهم

امیر یغمایی در قسمت قبل خاطراتش از تابستان ۹۶ در پاریس گفت. برخی روزها به یکی از مراکز اصلی مجاهدین در «سرژی سنت کریستف» می‌رفتیم. این مرکز به نام «صد» (به معنای ۱۰۰ در فارسی) شناخته می‌شد. یک روز که در دفتر مرکزی “صد” همراه پدرم بودم، خبری غیرمنتظره دریافت کردم. من به یک مهمانی […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت یازدهم 20 اسفند 1403

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت یازدهم

امیر یغمایی در قسمت قبل درباره اسکانش در استکهلم، مطالبی بیان کرد و خاطراتی نقل کرد. تابستان سال ۱۹۹۶ آمد، تابستانی که منتظرش بودم. آن تابستان قرار بود برای اولین بار پس از بازگشت پدرم از عراق به پاریس، به دیدارش بروم و کل تابستان را با او سپری کنم. ماجرا از فرودگاه آرلاندا آغاز […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت دهم 18 اسفند 1403

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت دهم

امیر یغمایی در قسمت قبل خاطرات خود گفت که سرانجام، صبح به استکهلم رسیدیم و به منطقه‌ای به نام هوسبی رفتیم. خانه‌ی جدید در خیابان “نوردکاپس‌گاتان” قرار داشت. برف همه‌جا را پوشانده بود و سکوتی دل‌نشین حکم‌فرما بود. پس از روزهای شلوغ و پرآشوب، برای اولین بار آرامش را حس کردم. وقتی وارد آپارتمان شدیم، […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت نهم 13 اسفند 1403

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت نهم

امیر یغمایی در قسمت قبل خاطرات خود عنوان می کند یک شب با مهشید به فرودگاه اردن رفتیم و به یاد دارم که به یک کشور اروپایی پرواز کردیم، جایی که توقف داشتیم و شب را گذراندیم. به‌خاطر دارم که به پاریس رفتیم و از بزرگی فرودگاه و رستوران‌های متعدد آن شگفت‌زده شدم. ما هنوز […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت هشتم 12 اسفند 1403

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت هشتم

در قسمت قبل امیر یغمایی از لحظه خداحافظی با مادر گفت. وقتی اتوبوس آمد، خداحافظی‌ها آغاز شد. مادرم مرا در آغوش گرفت، اما اشک نریخت. نمی‌دانم چرا، اما فکر می‌کنم او سعی می‌کرد ضعف نشان ندهد، چرا که به عنوان یک مبارز، نباید احساساتش را بروز می‌داد. اما حالا که به آن لحظه فکر می‌کنم، […]

blank
blank
blank