محمد جواد اسدی
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
پیام تسلیت به مناسبت درگذشت پدر جواد اسدی
دوست عزیزمان جناب آقای جواد اسدی، درگذشت پدرگرامیتان حاج آقا یوسف اسدی را که دیروز دار فانی را وداع گفتند از صمیم قلب تسلیت عرض می کنیم. پدر گوهر بینظیر و تابنده زندگی است. عروج پدر عزیزتان را که صبورانه زیست، صادقانه آموخت، صمیمانه روشنی…
- برچسب
هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت بیستم و پایانی
در قسمت نوزدهم نوشتم که بعد از 7 سال ، من در بن بست اربیل گرفتار مانده بودم، نه راه پیش داشتم و نه راه پس. از خدا می خواستم بهترین راه نجات را خودش سر راهم قرار دهد… و اما ادامه : همیشه شنیده…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت نوزدهم
در قسمت هجدهم توضیح دادم که سازمان خائن و مردم فروش مجاهدین، دنبال مرگ همه ما در عراق و یک تابلوی سیاه و قتل و خونریزی بود، سازمان و رهبری فاسد آن دنبال به کشتن دادن ما بود و اینکه از خون ما در فرنگ،…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت هجدهم
در قسمت هفدهم نوشتم که بعد از خروج از کمپ آمریکایی ها، به یک ایست بازرسی در مدخل شهر اربیل رسیدیم، این ایست بازرسی که در عربی به آن سیطره می گویند، خیلی شلوغ و پر از پلیس و مامور بود، ما را متوقف کردند…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت هفدهم
در قسمت شانزدهم نوشتم که من در بد مخمصه ای گیر کرده بودم، نه راه پیش داشتم و نه راه پس. از طریق تلفن با بچه های مستقر در اربیل در تماس مستمر بودیم و آخرین خبرها و وضعیت بچه ها را رصد می کردیم…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت شانزدهم
در قسمت قبل گفتم سیر تحولات هر روز ادامه داشت، یعنی اینکه هر روز اتفاق تازه ای رخ می داد و ما فقط تماشاگر این اتفاقات بودیم و هیچ نقشی هم در وقوع آنها نداشتیم. تا اینکه یک روز سرهنگ تورلاک پیش ما آمد و…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت پانزدهم
در قسمت چهاردهم نوشتم که دو فامیل من در اولین گروهها به ایران بازگشتند و کمپ ، 600-700 نفره به حدود 150 نفر رسید و همه متقاضیان کشور سوم بودیم، یعنی نه عراق، نه ایران، بلکه یک کشور سومی که جزو انتخاب های اولیه ما…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت چهاردهم
در قسمت سیزدهم، نوشتم که وضعیت کلی ما در تیف، نزد آمریکائی ها، چگونه بود و تاکید کردم علیرغم همه سختی هایش، آنرا هزار بار ترجیح می دادیم به مناسبات زور و اجبار رجوی ها. و اما ادامه داستان هفت سال تجربه ی سیاه من…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت سیزدهم
در قسمت دوازدهم نوشتم که در تیف با پسرعموی خانمم در یک چادر اسکان داده شدیم، فضای جدید تیف با سازمان خیلی متفاوت بود. و اما بعد: بعدها در سازمان فهمیدم اصل اساسی تناقضات و بحث روی میز، خانه و خانواده است، رهبری سازمان نیز…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت دوازدهم
در قسمت یازدهم توضیح دادم که چگونه ماهیت وابسته سازمان به آمریکایی ها و بیگانه ها، بیشتر روشن شد و از نزدیک دیدم که تمامی ژست های قبلی سازمان، به پشیزی نمی ارزد. و ادامه : هیجانات اولیه در زمینه برخورد، نوع نگرش آمریکاییها به…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت یازدهم
در قسمت دهم نوشتم که احمد حنیف نژاد که برخلاف منش و مردانگی برادر خود محمد که بنیانگذار سازمان مجاهدین اولیه بود، اکنون به شکنجه گر و بازجو و قاضی القضات دادگاههای مسعود رجوی مبدل شده بود و نقش اصلی در سرکوب اعضای نگون بخت…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت دهم
در قسمت نهم نوشتم که برای مصاحبه پیش آمریکایی ها برده شدم و در آنجا اعلام کردم که قصد من جدایی از سازمان به هر قیمت است، اما کار ناتمامی دارم و دو تن از وابستگانم در سازمان هستند و من خبری از آنها ندارم……