فواد بصری
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت یازدهم
در قسمت قبل اشاره کردم که به من شک کرده بودند که مبادا در جلولا اقدام به فرار کنم. مرا به پادگان اشرف منتقل کردند. وقتی به مقر در پادگان اشرف رسیدم خودم را به زنی بنام فاطمه غلامی معرفی کردم و در آشپزخانه مشغول…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت دهم
همانطور که در قسمت قبل اشاره کردم سران رجوی کردها را دستگیر می کردند و به استخبارات عراق تحویل می دادند. کُردها وقتی به استخبارات عراق سپرده می شدند، مرگ نصیبشان می شد. مقر ما در جلولا مستقر شد و سلاحهای سنگین با نفرات کلار…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت نهم
همان طور که در قسمت قبل گفتم چند مورد اخلاقی در مقر ما اتفاق افتاد و گزارش به دست رجوی رسیده بود. رجوی بهم ریخته بود و ضوابط خیلی سختی را در مقر گذاشته بود. در همان ایام یک روز برای خوردن چای به سالن…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت هشتم
در قسمت قبل درباره نشست های طولانی مسعود رجوی با فرماندهان و اعضای رده بالای سازمان درباره بحث طلاق های همگانی مطالبی بیان کردم. هدف رجوی متلاشی کردن خانواده در تشکیلات بود. رجوی می گفت خانواده کانون فساد است نمی شود در تشکیلات سازمان هم…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت هفتم
در قسمت قبل اشاره کردم که در مقر مشغول کار بودم که از طریق بلندگو اعلام کردند همه سریع کار را تعطیل کنند و به سالن غذا خوری بروند. با خودم گفتم چه اتفاقی افتاده که خیلی سریع بایستی در سالن غذا خوری باشیم؟! کار…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت ششم
در قسمت قبل گفتم که نفرات زیادی از خارجه با فریبی که از رجوی خورده بودند به عراق و پادگان اشرف منتقل شده بودند. این بار رجوی می خواست وزنه سنگینی را بردارد! عملیات فروغ جاویدان یا دروغ جاویدان سوم مرداد 1367 شروع شد و…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت پنجم
در قسمت قبل از انتقال نیروها به لب مرز گفتم. عملیات را انجام دادند که سه الی چهار روز طول کشید و بعد از آن نیروها به مقر بازگشتند. دو روز به آنها استراحت دادند و یک جشن مفصلی در سالن غذا خوری گرفته شد.…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت چهارم
در قسمت قبل توضیح دادم که به دلیل مخالفت و اعتراضهایم از مقر سردار به اردوگاه اشرف منتقل شدم. در آنجا در قسمت ارکان سازماندهی شدم. بعد از سه ماه که به شرایطم معترض شدم، مسئول مربوطه مرا صدا کرد و گفت این جا جای…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت سوم
در قسمت قبل به این موضوع اشاره کردم که به لحاظ روحی سرخورده شده بودم و در آموزشها شرکت نمی کردم، به سالن غذا خوری نمی رفتم. یکی از دوستانم وعده های غذایی را در آسایشگاه به من می رساند. بعد از چند روز مصطفی…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت دوم
در قسمت قبل گفتم که دو نفر نزد ما آمدند و پیشنهاد دادند که به ما بپیوندید و وارد ارتش شوید. سه ماه نزد ما در ارتش بمانید و اگر تمایل نداشتید شما را به کشورهای اروپایی اعزام می کنیم. بعد از اینکه من و…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
چشم بسته ما را به زیارت می بردند
در تاریخ 31 فروردین 1403 برای زیارت حضرت معصومه با خانواده راهی شهر قم شدیم. بعد از زیارت در صحن حضرت معصومه نشسته بودم و در فکر رفته بودم. خانمم متوجه من شد و گفت بد جوری در فکر فرو رفته بودی. چیزی شده؟ در…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت اول
مقدمه: آنچه را که می خوانید خاطرات 20 سال زندگی درد ناک من در سازمانی بنام مجاهدین خلق است. حاصل تجربیات یکی از قربانیان سازمان خطرناک مسعود رجوی. سازمانی با شعارهای فریبنده؛ آزادی، عدالت اجتماعی، جامعه بی طبق توحیدی و شعارهای عوام فریب دیگر.و با…