مسعود رجوی چنان آثار و بدنامی در تاریخ ایران ایجاد کرده که ننگ این بدنامی ها ، او را به رو سیاه ترین فرد تاریخ معاصر مبدل کرده است، چه جوان های صادق و ساده دلی که به اسم او جان های خود را فدا کردند، چه کسانی که به اسم او جلای وطن کردند و همه چیز خود را از دست دادند، شعارهای روز اول این سازمان کجا و زندان ها وشکنجه های اعضای سازمان به دست مسعود رجوی کجا؟
بدتر اینکه او خود را مبارز نامید و پا در میدان مبارزه گذاشت، اما همه ی ارزشها را به قربانگاه برد و به روح و عمق الفاظ سیاسی تجاوز کرد.
شناخت سازمان مجاهدین خلق بدون شناخت صحیحی از مسعود رجوی و ماهیت دجال گونه ی او امکانپذیر نیست، فتنه ای که مسعود رجوی با نام مبارزه آغاز کرد، هزاران نفر و هزاران خانواده را تا به امروز داغدار کرده است، باید اعتراف کرد که درک همه ی وجوه سازمان ، به راحتی امکان پذیر نیست و نمی توان به تصویری کامل و بدون ابهام از پدیده ی عجیب مجاهدین خلق دست یافت.
مسعود رجوی و رضا رضائی دو نفری بودند که بعد از تشکیل سازمان توسط محمد حنیف نژاد، علی اصغر بدیع زادگان ، عبدالرضا نیک بین و سعید محسن ، به عضویت کمیته ی مرکزی در آمدند، درجریان دستگیری های ساواک نه نفر از اعضای اصلی سازمان اعدام شدند و مسعود رجوی و بهمن بازرگانی به حبس ابد محکوم شدند( مستندات بسیاری از همکاری نزدیک ساواک و مسعود رجوی و تقلیل حکم او از اعدام به حبس ابد در دسترس می باشد) ، بعد از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی ، مسعود رجوی رهبری سازمان را در دست گرفت. درتعارض با دولت تازه شکل گرفته در ایران ، مسعود که تمامیت خواه بود، دست به سلاح برد و مبارزه مسلحانه را اعلام کرد، او بلافاصله همچون سال 1350 ، میدان را خالی کرد و به خارج گریخت. اما فقط چند سال بعد دست در دست صدام حسین به عراق وارد شد. این حرکت او با کشوری که در حال جنگ با ایران بود، اصلی ترین انحراف او از مشی اصولی مبارزه تلقی می شود، اما باز هم از توطئه چینی ودجالیت دست برنداشت و بسیاری را به کام مرگ کشاند. مسعود رجوی وقتی در عملیات های نظامی پی در پی توفیقی نیافت وهمه چیز را در آستانه ی نابودی دید، شروع به سرکوب شدید تشکیلاتی در درون سازمان کرد و اساس یک فرقه ی سرکوب گر ودیکتاتور را بنا نهاد که تا به امروز شاهد لطمات جبران ناپذیر آن بر نیروها هستیم.
او اکنون از بیم دستگیری و محاکمه ، مخفی شده است، این برای هزارمین بار است که او بعنوان یک رهبر خود منتسب ، در صحنه نیست و فراری است. او آنقدر اعضای سازمان را کشته و شکنجه کرده است که از سایه ی خودش هم در هراس و نگرانی است. آنقدر جنایت و کشتار انجام داده است که هرگز در برابر مردم ایران روسفید نیست و روسیاه ترین در تاریخ ایران است.
امروز هم که دادگاه او را به محاکمه فراخوانده است، باز هم جرات عرض اندام را ندارد و مدام طبق سنت دیرینه ای که در این فرقه بنا نهاده است ، انگشت اتهام را به سمت این عضو سابق ، آن عضو لاحق و این و آن دراز کرده است.
اکنون که نزدیک به نیم قرن از استبداد مسعود رجوی در سازمان مجاهدین می گذرد و بیش از 80 درصد اعضای سازمان را به مدت های مختلف زندانی و شکنجه کرده است، هرگز جرات نیافته است که اقرار کند در سازمان مجاهدین زندان و قرنطینه و تحت برخورد و … وجود دارد واعضای خودش را شکنجه کرده و می کند.
دجال ، نام شخص معینی نیست، اما صفت هر انسان حیله گری است که می کوشد مردم را از تعالی باز دارد و آنها را به قبرهای درون خود سوق دهد، پیروان دجال و فتنه ی دجال ، رویدادی ضدارزش است که باید همواره همگان را از آن برحذر داشت، امروز عینی ترین دجال در زمان ما که می تواند عمر و جوانی جوانان ما را بر باد دهد، همانا مسعود رجوی است.
محمدرضا مبین