حسین آقا سلام. امیدوارم سلامت و تندرست باشید و نیم نگاهی هم به خانواده داشته باشید.
حسین جان شرایطم طوری است که خیلی دلتنگتم و آرزوی در آغوش کشیدنت را دارم. بابا و مامان که تنهایمان گذاشتند و متاسفانه همسرم را نیز که مریض احوال بود از دست دادم و لذا فقط تو را چشم به راهم.
حسین آقا که همیشه همینطوری صدات میکردم و عشق میکردم که برادر مومن و دوست داشتنی و خانواده دوستی مثل تو دارم.
حسین جان خیلی گل هستی ولی امیدوارم که زیر فشارهای روحی گروه مجاهدین ، عمر گل را نداشته باشید چرا که به فاصله اندک اخبار مرگ و میر دوستانت را میشنوم و دلم میگیرد.
حسین آقا الهی برایت بمیرم که در غربت به دور از خانواده محبوس هستی شاید هم خودت خبر نداشته باشی چرا که فریب و مغزشویی ، عقل و ذکاوت و قدرت تصمیم گیری را از آدمی میگیرد.
حسین جان خودت بهتر میدانی که رجویها چقدراز جوانان مومن و متعهد و درعین حال فریب خورده میهنمان قربانی گرفتند و خانواده هایشان را به عزا نشاندند. همین شهر آستانه اشرفیه و روستاهای گوهردان و داخل و چورکوچان و…که دهه شصت فریب رجوی را خوردند و در سنین نوجوانی و جوانی به قربانگاه رفتند.
حسین آقا خواهش میکنم کمی تامل کن و گذشته و تاکنون را بازنگری کن که سازمان مجاهدین خلق چه حاصلی داشته است.؟
خودت بعنوان عضوی از آن چه دستاوردی داشتی و کجای زندگی هستی حسین جان..
بخدا اصلا وابدا قصد سرزنش برادر خوبم را ندارم چون میدانم برغم حضور فیزیکی در جمع رجویها. روح و روان و قلب پاک تو با خانواده وزادگاهت است حسین آقای من.
برایت یک دنیا حرف دارم ولی دلم میخواهد در آغوشت بگیرم و بوسه باران ، سالیان حرفهای ناگفته را با اشک و آه برایت نقل کنم نازنین برادرم.
راستی حسین جان لابد محمد باقر کشاورز را میشناسی که در کنارش یک دهه پیشتر در ملاقاتی عکس گرفتم. تو این فاصله ازدواج کرد و شاغل است و یک زندگی آرام و سالم در کنار خانواده اش دارد. خیلی دلم میخواهد تو هم چنین شرایطی داشته باشی که البته خواهرت بدان امیدوار است .
خیلی دوستت دارم حسین آقا
خواهرت – کبری