داستان علی زرکش در تشکیلات مجاهدین خلق نمونهای کم نظیر از حذف رقیب است. اگر در طول تاریخ شاهزادگان بر سر تصاحب تخت سلطنت از کشتن برادران خود ابا نداشتند، مسعود رجوی برای تبدیل کردن سازمان سیاسی-نظامی مجاهدین خلق به یک فرقه مخرب در اولین اقدامات خود، علی زرکش را حذف کرد. هرچندکه امروز در رسانههای مجاهدین خلق “مجاهد شهید علی زرکش از درخشانترین ستارگان کهکشان جاودانه فروغها” خوانده میشود.
علی زرکش متولد 1328 در مشهد و دانش آموخته رشته مهندسی عمران از دانشگاه تهران بود. او در زندان ساواک به کادر مرکزی تشکیلات مجاهدین خلق راه یافت. در خرداد 59 با مهین رضایی خواهر رضاییها ازدواج کرد. علی زرکش در زمستان سال 60، توسط شخص مسعود رجوی به سمت قائم مقام و جانشین مسعود رجوی و فرمانده سیاسی نظامی سازمان مجاهدین خلق منصوب شد اما چند سال بعد باز هم از سوی مسعود رجوی به اعدام محکوم شد. مریم رجوی در مناسبات تشکیلات جایگزین او شد؛ انقلاب ایدئولوژیک موسوم به انقلاب مریم رخ داد و سیطره مسعود رجوی بر هرم تشکیلاتی مجاهدین تکمیل شد.
انتصاب علی زرکش به سمت قائم مقام مسعود رجوی
پس از کشته شدن موسی خیابانی و اشرف ربیعی همسر مسعود رجوی و چند تن دیگر از مجاهدین خلق در جریان درگیری در خانه تیمی خیابان زعفرانیه تهران در 19 بهمن سال ۶۰، به نوشته کمال رفعت صفایی عضو پیشین مجاهدین خلق، “مسعود رجوی در فرانسه، علی زرکش را که در سازمان چندان معروف نبود و همچون عباس داوری و مهدی ابریشمچی، هنوز چهره نشده بود، طی حکمی ملوکانه به عنوان فرمانده سیاسی- نظامی و قائم مقام مسئول اول سازمان، معرفی کرد”.
چنان چه رفعت صفایی مینویسد اعضای سازمان “در چارچوب ایمان به مسئول اول سازمان” به علی زرکش نیز ایمان آورند. او تاکید میکند که انتصاب علی زرکش بر اساس رای مطلق شخص مسعود رجوی بود و اعضا درباره پایهای ترین اصول دموکراسی آگاهی نداشتند: “انتخاب علی زرکش، البته بنا بر سنت سازمانی از گذرگاه هیچ جلسه و نشست درونی عبور نکرد. در هر حال انتخابی بود مثل تمام انتصابها و ما که برای جا به جایی چند اسلحه و انجام یک قرار خیابانی ساعتها جلسه میگذاشتیم، نمیدانستیم که برای تعیین قائم مقامِ مسئول اول سازمان هم باید نشست برگزار کرد.”
این رویه بعدها در انتصاب مریم رجوی به سمت ریاست جمهوری شورای به اصطلاح ملی مقاومت و رهبر انقلاب ایدئولوژیک نیز تکرار میشود.
از قائم مقامی مسعود رجوی تا حکم اعدام
علی زرکش پس از این انتصاب از ایران خارج و در پایگاه تشکیلات در اورسوراوآز، در حومه پاریس مستقر شد. کمال رفعت صفایی در این باره مینویسد: “علی زرکش به عنوان قائم مقامِ مسئول اول سازمان و فرمانده سیاسی-نظامی سازمان مجاهدین و تحت امر مسعود رجوی مسئولیت استراتژی نظامی سازمان را به عهده داشت. این استراتژی که در سازمان از طرف مسعود رجوی به به نام “خلق جدید، فرماندهی از دور” نامگذاری شده بود حیاتی دوسال و نیمه داشت. پُلی که “خلق جدیدِ” آن سوی را به “فرماندهی از دورِ” این سوی وصل می کرد یا قرار بود وصل کند، سیم تلفن بود!”
در این برهه حملات تروریستی مجاهدین خلق در کوچه و بازار ایران علیه شهروندان عادی و مقامات حکومتی به صورت جسته گریخته ادامه دارد و مسعود رجوی در پاریس در کار به جریان انداختن انقلاب ایدئولوژیک است و علی زرکش از یاری کنندگان او برای جا انداختن این مفهوم تازه در تشکیلات است.
رفعت صفایی در ادامه مینویسد: “بعد از اینکه علی زرکش وظیفهاش را در کار هدایت جلسههای “انقلاب ایدئولوژیک” به پایان رساند و نیز یکی، دو پیام رادیوئی با صدای او پخش شد، ناگهان از اواسط سال 64 به محاق فراموشی فرو رفت. جایگاه تشکیلاتی او به مریم عضدانلو سپرده شده بود. در شرایط جدید ” ترکیب جدید رهبری” در رأس هرم سازمانی یا باید “مسعود و مریم ” بر مقام “سابق” برادر مجاهد علی زرکش تأکید میکردند و یا وضعیت جدید تشکیلاتی او را به اطلاع اعضاء می رساندند.”
به عقیده رفعت صفایی در “پشت پرده ایدئولوژیک” که رهبر را از اعضاء جدا میکرد، داستان جدال علی زرکش و مسعود رجوی بر سر تقسیم قدرت تشکیلاتی ادامه داشت. چند ماه پس از هم پیمانی مسعود رجوی با رژیم بعث عراق و استقرار او در عراق، از محاکمه علی زرکش در پاریس پرده برداشته شد.
محاکمه علی زرکش در پاریس
به باور رفعت صفایی ” زمانی که مسعود رجوی تصمیم بگیرد که کسی خائن بشود، قطعأ خواهد شد. در این راستا فاکتهای خیانت کشف نمیشوند، که اختراع می شوند”. به شهادت او در اواخر پائیز و یا اوایل زمستان سال 65 تشکیلات نشستی برای اعضای رده بالا در عراق برگزار میکند که در آن از “راز” محاکمه علی زرکش پرده برداشته میشود: “در نشستی با حضور مسعود و مریم و اعضای دفتر سیاسی و مرکزیت، علی زرکش خائن اعلام شد و به اعدام محکوم گردید.”
در این نشست، پس از مقدمه چینیها درباره محرمانه بودن جلسه، ویدئوی محاکمه تشکیلاتی علی زرکش نمایش داده میشود. به نوشته رفعت صفایی حکم اعدام چنین توجیه میشود : “طی سالهای اخیر ( از ابتدای سال 62 تا مقطع محاکمه) ما روی دو محور فعالیت می کردیم. محور سیاسی و محور نظامی. مسئولیت محور سیاسی با مسعود بود، و مسئولیت محور نظامی با علی زرکش. در زمینۀ سیاسی ما بطور مستمر پیروزی داشتهایم، مثلأ مسعود آلترناتیو شورای ملی مقاومت را ساخت و با فعالیتهای بی وقفه باعث شناساندن و تثبیت آن در صحنه جهانی گردید. همچنین میانه بازان را از صحنه سیاسی حذف کرد و و با بکارگیری دیپلماسی هوشیارانه و انقلابی، سایر کارت ها را سوزاند. ولی ما در زمینه نظامی به دلیل عدم کفایت و صلاحیت زرکش، مدام با شکست مواجه شدهایم و هر روز به عقب رفتهایم. در این ویدئو مشاهده میشود که مسعود رجوی در صندلی قاضی نشسته است و زرکش روی صندلی متهم، و تحت مسئولین سابق زرکش- اعضای دفتر سیاسی- در صندلیهای همراهان و مدافعان مسعود. همچنان که مشاهده می شود باز هم متهم تنهاست. در ایدئولوژی مسعود رجوی، مدافعان و برای دفاع از قاضی به صحنه آورده می شوند !”
انزوای زرکش در کمپ اشرف
به شهادت رفعت صفایی در اوایل پاییز 1365، علی زرکش را در پایگاه بقایی تحت نظر، ممنوع الخروج و حبس بود. آخرین طبقه پایگاه به علی زرکش اختصاص داده شده بود. او مطلقأ حق نداشت از آن طبقه خارج شود. سایر افراد هم که به استثنای چند عضو دفتر سیاسی همچون محمدعلی جابرزاده و محمدعلی توحیدی و یک عضو سازمان که برای او غذا میبرد، نباید به آن طبقه وارد میشدند. علی زرکش بی آنکه هیچ یک از اعضاء اطلاع داشته باشند، ماهها در طبقه آخر و پس از آن در طبقه سوم پایگاه بقائی زندانی بود. حتی هنگامی که میخواست هفتهای یا دو هفتهای یک بار نزد همسرش مهین رضائی برود، از بلندگوهای پایگاه اعلام میکردند که کلیه خواهران و برادران به اطاق هایشان بروند و تا اطلاع ثانوی خارج نشوند و به این شیوه قائم مقام سابق را جا به جا می کردند.
رفعت صفایی درباره حالات روحی زرکش مینویسد: “علی زرکش تحت فشارهای ماههای اخیر به لحاظ شخصیتی و روحی کاملأ به هم ریخته و از تعادل خارج شده بود. در حقیقت تفاله بی آزاری از او به جا گذاشته بودند که ارتباط او با دیگر افراد کاملأ بی ضرر تشخیص داده شده بود. روزهای بسیاری او را در قرارگاه میدیدم که بطور غیر معمولی راه می رود و با خود حرف می زند. یکی دوبار به او نزدیک شدم و سعی کردم سر صحبت را با او باز کنم، به من گفت : می دانی کمال، گاهی فکر می کنم که از من پستتر و جانیتر در جهان وجود ندارد و من بالاتر از شیطان هستم اما گاهی نیز فکر میکنم مگر من چه کردهام؟ من همه چیز را با خلوص و اعتقاد انجام دادهام. این آشفتگی و بحران روحی در او به حدی بود که حتی در نشستهای جمعی بخش که عمومأ به موضوعات کلی و انتقادات صنفی اختصاص داشت، ناگهان و بدون مقدمه شروع به صحبت میکرد و به خود چند ناسزا نثار مینمود و با حالت بحران زده و با چشمان اشک آلود از جمع خارج می شد.”
ابهامات درباره مرگ علی زرکش
آنچه بیش از همه مورد تایید است این است که علی زرکش و همسرش مهین رضایی در عملیات فروغ جاویدان کشته شدند. اما مرگ علی زرکش به عنوان قائم مقام مسعود رجوی بسیار شک برانگیز میشود چرا که در آن عملیات شمار اندکی از فرماندهان رده بالا کشته شدند و البته بیش از هزار نفر از اعضای عادی تشکیلات جان باختند. محمد حسین سبحانی عضو پیشین فرقه رجوی به خاطر میآورد که در آن زمان به طور جدی این سؤال در سازمان مطرح شد که چرا علی زرکش در صف مقدم عملیات باصطلاح فروغ جاویدان به عنوان سرباز صفر سازماندهی شده بود؟
سبحانی میگوید: “یادم می آید که سازمان در آن موقع نشستهای مختلفی را در این مورد در عـراق برگزار کرد و مسعود رجوی نیز برای خنثی کردن فضایی که در بالا به آن اشاره شد، دستور داد که وصیت نامهای مـوسـوم به وصیت نامه علـی زرکش منتشر گردد. سپس این وصیت نامه در چند شب متوالی هنگام خوردن شام از بلندگوی سالن های غذا خوری کلیه پایگاه ها و قرارگاه های سازمان پخش گردید.”
نامه علی زرکش به همسرش
محمدحسین سبحانی شواهدی درباره علی زرکش ارائه میکند که از گفتگوی خویش با مهدی افتخاری (فرمانده فتح الله) عضو مرحوم مجاهدین خلق که خود مورد خشم تشکیلاتی قرار گرفته و منزوی شده بود، استخراج میکند:
یک روز با مهدی افتخاری در اتاق کار نشسته بودیم و با یکدیگر صحبت میکردیم و وارد باصطلاح بحثهای محفلی شدیم، او می گفت: “علی بر سر نحوه کشاندن نیروی اجتماعی و مردم به میدان مبارزه علیه رژیم با مسعود اختلاف نظر داشت ”
سبحانی به سند مشهور دیگری نیز اشاره میکند: نامه های علی زرکش به همسرش مهین رضایی قبل از عملیات فروغ جاویدان:
“البته سازمان مجاهدین مدعی است که این نامه ها قلابی می باشد و توسط رژیم جمهوری اسلامی دستخط علی زرکش جعل شده است که البته میتوان حدس زد براساس همان استدلالی که علی زرکش زندانی شد، (یعنی جلوگیری از سواستفاده رژیم) این دروغ (جعل شدن نامه های علی زرکش توسط رژیم) نیز براساس همان استدلال در سازمان توجیه و امکان طرح پیدا می کند.
علی زرکش نامه ای برای همسرش مهین رضایی نوشته بوده که در یکی از نشریات سازمان ( نشریه انجمن دانشجویان مسلمان خارج از کشور شماره ۱۴۵ و ۱۴۸ ) در شهریور۱۳۶۷ به چاپ رسید. خلاصه ای از متن نامه که برایند آن انتقاد به عملکرد مسعود رجوی است، به شرح زیر است :
“مسعود و بدنبال آن مرکزیت تصمیم به عملیات نهایی گرفته اند با این ذهنیت که اولاً بدلیل وضعیت متزلزل رژیم و بریدگی نیروهایش مانع عمدهای بر سر راه نیست. ثانیاً کلیه عملیات گذشته با موفقیت روبرو شده، ثالثاً پای اصلی ثبات نظام شکسته است و… صحبتهایی که قبل از بوجود آمدن شرایط جدید داشتیم، صحبت از حرکت بهمن وار توده ها بود و این برخلاف گفته های مسعود در نشست است که در تشریح عملیات، روی پارامتر مردم جایی باز نکرد و میخواهد با یک ضربه تنه رژیم را واژگون کرده و مردم را به صورت تماشاچی پشت رینگ نگهدارد.آنجا که در مقابل سوال یکی از خواهران مبنی بر احتمال عدم حمایت مردم گفت که مردم اگر با ما نیستند، بر ما هم نیستند و مردم تابع قدرتند و پس از این که کفه قدرت به نفع ما چربید، آنــها هم خواهند آمد. و نتیجه عملی این خط یعنی حرکت جدای از توده ها، یعنی اراده گرایی…این شرایط عیناً هفت تیر و یادآور آن روزهاست و این بار چندم است که سازمان از همان سوراخ گزیده می شود، و به یک اشتباه استراتژیک دیگر تن می دهد و این هم چیزی نیست جز سر فرود آوردن در مقابل شرایط که تحمیل گشته و این خود صد مرتبه بدتر از خودبخود گرایی است که به من نسبت می دادند…. زمانی که وضعیت من اینطور نبود، طی بحث هایی با مسعود و حمید (محمود عطایی) و شریف (مهدی ابریشمچی) و…داشتیم بارها گفتم حرکتی که پشتوانه آن مردم نباشند، با یک بند و بست و با یک تغییرفاز رژیم، مواجه با بن بست خواهد شد …”
سناریوی کشته شدن علی زرکش چگونه تدوین شد ؟
رسانههای سازمان مجاهدین خلق سرنوشت نهایی علی زرکش را چنین توصیف میکنند: “در آخرین نبرد زندگیش با اشتیاقی وافر، همراه با یاران سالهای طولانی رزم و مجاهدت، به صحنه عملیات کبیر فروغ جاویدان شتافت و به زندگی پرافتخارش، فروغی جاودان بخشید.”
اما روایت علی پور احمد عضو پیشین مجاهدین خلق از سناریویی که تشکیلات برای سرپوش گذاشتن بر قتل علی زرکش تهیه کرد نشان میدهد که برای پوشش مرگ مبهم علی زرکش، سازمان چه ماهرانه دست به کار میشود. همه چیز در نشستی کلید میخورد که پس از شکست تشکیلات در فروغ جاویدان برگزار میشود. روایت علی پوراحمد از این جریان را بخوانید:
” نشست عمومی اعلام شد و مسعود درمیان جمعی بریده و دلمرده، طبق معمول لاطائلاتی به هم بافت و اعلان پیروزی! کرد و مشخصا اعلام کرد که دراین عملیات درست است که ثلث نیروهایمان را از دست دادیم ولیکن ازدشمن فقط 55000 هزار! کشته گرفته ایم و رهنمود داد که پس ازپایان نشست و بازگشت به مقرتان برای ارتقاء روحیه ازدست رفته تان، خاطرات خود از لحظه لحظه عملیات وآن حماسه ها را نوشته وهمچنین برای همدیگربیان کنید!؟”
بدین ترتیب نشستهای خاطره گویی از “پیروزی” فرضی فروغ جاویدان آغاز میشود و پوراحمد نیز تحت تاثیر فضای ایجاد شده، وارد داستان میشود:
“دریکی ازآن جلسات خاطره گویی با القائات ایجاد شده من هم ضمن اشاره به عملیات انتحاری بخشی از نیروهایمان، به موردی اشاره کردم که درهنگامه عقب نشینی در دشت حسن آباد در ظهر پنجشنبه، فردی از ما درحالیکه بشدت جراحات برداشته بود و با مرگ دست وپنجه نرم میکرد، بخاطر اینکه زنده دستگیر نشود، با کشیدن ضامن نارنجک به میان دشمن رفت و دست به عملیات انتحاری زد و بدین سان یک حماسه! خلق کرد.
تا اینکه یکی و دوماه بعد فرمانده مستقیم من بنام مهدی قربانپور مقدم (بانام مستعارعلی شیراز) به سراغم آمد وگفت که خودم را برای انجام یک مصاحبه رادیوئی آماده کنم که ازقضا خیلی مهم است!
وقتی از کم وکیف قضیه پرسیدم درجواب گفت که آن خاطرهای که چندی پیش درجمع تعدادی بیان کرده بودی، برای سازمان بسیار ارزشمند است و می تواند پاسخی به اضداد و دشمنانمان باشد، چرا که خاطرهات به علی زرکش مربوط میشد و آن شخص مورد نظرت بدون آنکه خودت بفهمی علی زرکش بوده است.
در پاسخ اذعان داشتم من عمرا علی زرکش را ندیدم و بعید میدانم که وی علی زرکش بوده باشد چراکه سن وسال کمی داشت و حرفها و برخوردهایش به علی زرکش نمیخورد وخلاصه خواستم تن به این درخواست ندهم و دروغ نگویم.
متعاقب آن هنوز دقایقی نگذشته بود که مسؤل بالاتر یعنی فرمانده تیپ علی خدایی صفت (بانام مستعارحسین ادیب) مرا به اتاق خودش احضار کرد و ضمن تکرار صحبتهای پیشین علی شیراز، ازمن خواست که به عنوان مسؤل سازمان وارد یک جنگ سیاسی با رژیم ایران واضداد خارجه نشین بشوم و از ارزشهای سازمان و رهبری دفاع کنم واضافه کرد که دراین جنگ سیاسی تو تنها نیستی و تعدادی دیگر هم در آن مصاحبه حضور دارند و الباقی توجیهات جزئیتر را ازمسؤلین تبلیغات خواهید شنید.”
تولید محتوا از سناریوی مرگ زرکش
پوراحمد در ادامه شهادت میدهد که روز بعد از طرف بخش تبلیغات تشکیلات گزارشگر رادیوشان، فردی به نام جمال بامدادی با تعدادی از اعضای تشکیلات و شخص او مصاحبههایی ترتیب میدهد که بلافاصله در رادیو صدای مجاهد پخش و در نشریه ایران زمین (نشریه اتحادیه انجمنهای دانشجویان مسلمان خارج کشور) بشماره 150 درج میشود:
“درآن مصاحبه مهناز بزازی ازمسؤلین فعلی بخش اطلاعات سازمان که درجریان جنگ آمریکا علیه عراق و بمباران پایگاههای سازمان هر دو پایش را از دست داده است و همچنین همایون منجمی و حسن نورعلی نیز شرکت داشتند. ما جملگی براساس یک سناریوی ساخته و پرداخته شده سازمان که برایمان دیکته میکردند، تلاش کردیم که با بیان خاطرات از صحنههای دروغین اثبات کنیم که شاهد حضور فعالانه علی زرکش که النهایه منجر به شهادت در رکاب رجوی! شده است، بودهایم و بدینوسیله اعلام شود که برخلاف ادعاهای مغرضین، علی زرکش نه تنها توسط خود سازمان کشته نشده، بلکه در صفوف سازمان شهید هم شده است.”
مزدا پارسی