بیست و یک سال اسارت در فرقهای مخرب برای بیجار رحیمی به معنای از دست دادن بهترین دوران زندگی است. جوانی او به مانند بسیاری دیگر از جوانانی که به دام تشکیلات مجاهدین خلق افتادند، از دست رفت. او که در جستجوی کار و با رویای زندگی بهتر و رفاه جذب فریبهای مجاهدین خلق شد، بیست بهار از عمرش را در پشت حصارهای ذهنی و جسمی فرقه رجوی گذراند.
بیجار رحیمی اندکی پیش از حمله نیروهای ائتلاف به عراق به عضویت تشکیلات مجاهدین خلق در آمد. او در نامهای که پس از خروج از فرقه به صلیب سرخ جهانی نوشت، گذشته خود را چنین شرح داد: ” من ۲۲ سال پیش از ایران با وعده و فریب سازمان برای رفتن به اروپا برای یافتن شغل بهتر و بهبود زندگی از طریق پاکستان به کمپ اشرف در دیالی عراق فرستاده شدم. پیوستن من به سازمان یک ماه قبل از حمله نیروهای ائتلاف به عراق در سال 2003 بود. بعد از سقوط صدام حسین در عراق و حفاظت مجاهدین خلق توسط آمریکا، به من گفته شد که امکان رفتن به اروپا وجود ندارد. سپس من و بسیاری از نفرات دیگر که با همین وعده آمده بودیم با این ترفند مواجه شدیم که چون به داخل سازمان آمدهایم، اگر به ایران برگردیم، در آنجا زندانی و شکنجه و اعدام خواهیم شد. بعد با استفاده از نشستها و تکنیکهای شستشوی مغزی، علیرغم میل باطنی، مجبور به ماندن در سازمان شدیم.”
بیجار و برادرش سرفراز، هر دو گرفتار ترفند عضوگیری مجاهدین خلق شده بودند. سرفراز پس از انتقال مجاهدین خلق به آلبانی موفق به ترک تشکیلات شد، اما بیجار کماکان تحت فشار ذهنی فرقه مخرب رجوی ماند. “سران فرقه رجوی من را فریب دادند و با شستشوی مغزی و گرفتن تعهد و قسم مجبور به ماندن در سازمان کردند و ۲۱سال از عمرم را بدون هیچ دستمزد و پساندازی، بدون حق تماس تلفنی و مکاتبهای با خانواده و بدون داشتن خانواده و با بیماری و مشکلات روحی و جسمی هدر دادند.”
بیجار حتی از زمان حضور در عراق قصد جدا شدن از تشکیلات را داشت. او در اظهارات خود عنوان میکند که در سال 1396 هنگامیکه در کمپ لیبرتی در عراق ساکن بودند، از طریق کمیساریای عالی پناهندگی سازمان ملل کیس پناهندگی او به کشور نروژ با موفقیت انجام شده بود. اما مسئولین سازمان او را از پناهنده شدن به نروژ منصرف کردند و او را مجاب کردند که در تشکیلات بماند.
جدا شدن از تشکیلات به لطف قدرت رسانه
در حالی که بیجار در اردوگاه مجاهدین خلق در روستای مانز در شمال تیرانا گرفتار بود، برادر او، سرفراز رحیمی با ازدواج با دختری آلبانیایی به نام اریسا ادریسی تشکیل خانواده داده و دارای فرزندی شده بود. برخلاف بسیاری از اعضای گرفتار در مجاهدین خلق که خانوادههایشان از ایران پیگیر دیدار با آنها هستند، سرفراز در فاصله چند کیلومتری از بیجار در شهر تیرانا زندگی میکرد. پیگیریهای او برای دیدار با بیجار با ممانعت های سران مجاهدین خلق مواجه شده بود. او و همسرش در آرزوی دیدار فرزندنشان ارمولیندو با عمو بیجار تلاش میکردند و این انگیزه مضاعف آنها را به سوی تشکیل انجمن نجات آلبانی سوق داد.
اریسا رحیمی از بدو ازدواج با سرفراز با اعضای جدا شده از مجاهدین خلق که دوستان همسرش بودند، در ارتباط بود. او که امروز رییس انجمن نجات آلبانی است، در مصاحبه اخیرش با شبکه نیوز 24 آلبانی از انگیزه خود برای همکاری با انجمن نجات میگوید: “چون مترجم فارسی ایرانیها بودم با درد و رنج آنان در داخل سازمان مجاهدین خلق آشنا شدم و با خودم عهد کردم که به آنها کمک کنم. من به عنوان مترجم برای دکتر رفتن و برگه اقامت گرفتن و خانه اجاره کردن و غیره همراه آنان بودم. وقتی انجمن نجات آلبانی با کمک انجمن نجات ایران تشکیل شد خیلی خوشحال شدم چون میتوانستم در این انجمن افراد را بهتر حمایت کنم. کار مهم انجمن ما این هست که به خانوادههای داخل ایران کمک کنیم تا فرزندانشان را از اسارت مجاهدین خلق آزاد نمایند.”
فعالیتهای انسان دوستانه و فرهنگی انجمن نجات آلبانی برای حمایت از اعضای جدا شده از مجاهدین خلق، کمک به ادغام آنها در جامعه آلبانی و روشنگری درباره ماهیت فرقه رجوی و تهدیدات آن برای جامعه آلبانی، موجب شد که اریسا و سرفراز به عنوان فعالان این انجمن مورد توجه رسانههای آلبانیایی قرار بگیرند. نتیجه چندین بار حضور رسانهای این برادر و همسرش در رسانه های آلبانی، آگاه شدن بیجار از سلامتی و آزادی برادرش بود.
بیجار در مصاحبه ای که در اسفند 1402 به همراه سرفراز و اریسا با شبکه یورو نیوز آلبانی انجام داد، ماجرای فرارش از فرقه رجوی را چنین شرح داد: ” خوشبختم که با کمک خبررسانیهای یورونیوز پس از حمله پلیس آلبانی به اشرف3، سرفراز را دیدم و به این ترتیب امیدوار شدم و انگیزه گرفتم و توانستم فرار کنم. من الان خیلی خوشحال هستم که علاوه بر این که اینجا در آلبانی می توانم هر زمان که بخواهم با دیگر اعضای خانواده ام در ایران و همچنین دوستانم در اروپا و هر کجای دنیا که باشند ارتباط داشته باشم و از حال هم باخبر باشیم.”
داستان بیجار انگیزه بخش فعالان رسانه ای و انجمن نجات
آلدو سولولاری، روزنامه نگاری که به جهت حرفهاش با انجمن نجات آلبانی و فعالیتهایش آشنا شد، امروز مدیر رسانه ای انجمن نجات آلبانی است و در کنار چند شهروند دیگر آلبانیایی با این انجمن همکاری میکند. او در مصاحبهای که اخیرا با شبکه نیوز 24 آلبانی انجام داد، هنگامی که همکارش مجری برنامه، از تاثیرگذارترین داستان اعضای سابق مجاهدین خلق که در ذهن او حک شده است، میپرسد، به داستان بیجار و سرفراز رحیمی اشاره میکند. پس از ورود پلیس آلبانی به کمپ اشرف 3، مصاحبهای که آلدو سولولاری در شبکه نیوز 24 با سرفراز و اریسا انجام داده بود، از سوی بیجار دیده شد و موجب شد او دریابد که تبلیغات تشکیلات در باره برادرش دروغ است و برادرش دربیرون تشکیلات در فاصلهای نه چندان دور در انتظار دیدن اوست.
بیجار به بهانه خرید کردن ویزای خروج از کمپ مانز گرفت و پس از خروج بالافاصله خود را به پلیس آلبانی معرفی کرد. او با حمایت قانونی پلیس آلبانی با خانواده برادرش مرتبط شد و امروز از آزادیهای فردی یک انسان آزاد برخوردار است.
سرگذشت بیجار، میتواند قرینههای دیگری نیز در میان اعضای پیشین مجاهدین خلق داشته باشد. افراد دیگری هستند که با استفاده از غفلت فرماندهان مجاهدین خلق و فرصت دسترسی به اینترنت و رسانهها جرقه خروج از تشکیلات در ذهنشان خورده است. اخیرترین نمونه آن را در مصاحبه روزنامه لوموند با محمدرضا ترابی کودک سرباز سابق دیدهایم. او در این مصاحبه اذعان میکند که اولین تردیدها نسبت به ایدئولوژی مسعود رجوی زمانی در ذهنش ایجاد شد که در تیرانا دسترسی به اینترنت پیدا کرد و با مقالهای در سایت انجمن نجات، نوشته علیرضا میرعسگری، مواجه شد که درباره قتل عمدی پدرش زیر شکنجههای بازجویان مجاهدین خلق بود.
رسالت حقوق بشری انجمن نجات
بدین ترتیب، شاهد هستیم که فعالیتهای انجمن نجات چه در ایران و چه در آلبانی در صورت بازتاب مناسب رسانهای، تا چه اندازه میتواند در تخریب حصارهای ذهنی فرقه رجوی مثمرثمر باشد. بازتاب رسانهای نه تنها در راستای روشنگری اذهان عمومی در جامعه مفید است، بلکه راه باریک اما محتملی برای رسوخ به ذهن اعضای گرفتار درمیان حصارهای ذهنی و جسمی فرقه رجوی است.
فارغ از هر سوگیری سیاسی و مذهبی، رسالت انجمن نجات انسان دوستانه است و هدف آن تسهیل ارتباط خانوادهها با عزیزان دربندشان در تشکیلات مسعود و مریم رجوی و نهایتا رهایی اعضای گرفتار در تشکیلات است. برای فعالان انجمن نجات رهایی هر یک نفر از فرقه مخرب رجوی حامل دنیایی از احساس موفقیت و شادمانی است.
مزدا پارسی