بررسی پیامدها و واکنش های بیمارگونه ی سران مجاهدین آقای مهدی پالیده: اما چرا رجوی و سایر سردمداران سازمانش مورد تایید ملت ایران نیست و از نظر مردم ایران خائن و مزدور هستند به دلیل اینکه ما دست رجوی را آلوده به خون سربازان و جوانان ایرانی می دانیم که در جبهه های جنگ ایران و عراق ایران کشته شدند در این شکی نیست، هیچکس شکی ندارد. ما صد در صد رجوی را یک قاتل می دانیم ولی صدام به نظر من شرف و عرضه اش بیشتر از رجوی بود چون صدام یک غریبه بود رهبر مستبد یک کشور ثالث بود با ماهم می جنگید و تجاوزگر بود. به جهت مزدوری بیشرمانه ی رجوی من حرفی با او و امثال او ندارم. توهین ها و دشنام هایی که به خانواده های حاضر در درب ورودی اشرف سران مجاهدین می دهند در واقع در شان رجوی و همپالگی هایش است و بیشتر از این انتظاری از رجوی و رهبران فرقه نداریم. باز تاکید می کنم در عملیات ناجاویدانشان که عملیات فروغ جاویدان نامیده اند رجوی و سایر سران فرقه مجاهدین خون بچه های ما، جوانان دلیر و با شرف ما را ریخته است. در عملیات فروغ ناجاویدانشان خودش با مریم پشت تویوتا ایستاده و بچه های مردم را با فریبکاری و شستشوی مغزی به طرف مرز ایران گسیل میکند به این شخص واقعا می توان گفت انسان؟ آدم باید شعور داشته باشد ایرانی ها در مقابل صدام هشت سال جنگ کردند البته نه تنها در برابر صدام که در مقابل چندین کشور چندین سال دفاع کردند و شکست نخوردند حال در مقابل چهارتا بچه ی فریب خورده ی به اصطلاح مجاهد شکست میخورند؟
و اما رجوی خوب می دانست که بچه های مردم را چگونه به کشتن بدهد تا از آنها اسطوره ای بسازد برای تبلیغ خودش و فرقه اش. آرش رضایی: خانم امیری شما در مورد نتایج و پیامدهای سفر خانواده ها به اشرف چه توضیحی دارید با توجه به اینکه یکی از خانواده های اعزامی بودید؟
مجاهدین در کمال گستاخی به ما خانواده ها مزدور می گویند امثال مادر من و مادر آقای واعظی را مزدور خطاب می کنند؟!! این مادران چطور از نظر سران مجاهدین مزدور هستند؟ واقعا رجوی خجالت نمی کشد؟ بعد از اینکه ما به ایران بازگشتیم در سیمای آزادی یک آقایی می گفت که من از سوئد به اشرف آمدم هفت سال است که به اشرف آمده ام وخودم با دید باز رفتم اینکه می گویند بچه ها در اشرف با بیرون ارتباط ندارند دروغ است؟ و من این مجاهدت را قبول دارم و به اشرف آمدم. بینید آقای رضایی چند تا بچه ی کم سن و سال و خام را در سیمای آزادی نشان می دهند که شعار می دهند. سران مجاهدین فکر میکنند که ما خانواده ها با این شعارها کوتاه خواهیم آمد اما آنها باید بدانند ما ذره ای از خواسته های خودمان که ملاقات با عزیزانمان در اشرف است کوتاه نخواهیم آمد. متاسفانه مراجع بین المللی کوتاهی میکنند به ما گفتند یونامی به اشرف خواهد آمد مادرم از ساعت شش صبح تا ساعت سه بعد از ظهر جلوی اشرف بود یعنی موقعی که آفتاب قشنگ داغ و هوا خیلی گرم بود به انتظار مقامات یونامی نشست مادری بود که مفصلش جراحی شده بود دو تا از خانم ها نیز جراحی پا کرده بودند و با عصا راه می رفتند. اما مقامات یونامی با هلیکوپتر از سر ما رد شدند و به اشرف رفتند و قبل از آن نیز ماشین های زرهی به اشرف رفتند بی آنکه اعتنایی به خانواده ها بکنند. در حالی که مادرها همه هجوم بردند به درب ورودی اشرف با این خیال که مقامات یونامی با آنها ملاقات خواهند کرد و به خواسته های قانونی شان ترتیب اثر خواهند داد. متاسفانه چنین اتفاقی نیفتاد و ساعاتی بعد مقامات یونامی با هلیکوپتر از اشرف بلند شدند و رفتند. یعنی هیچ کس صدای ما رو نشنید به نظر من اگر مقامات صلیب سرخ یا نهادهای حقوق بشری و بین المللی یا دولت های امریکا و اتحادیه اروپا اراده کنند حتما می توانند ترتیب ملاقات خانواده ها را با عزیزانشان در اشرف بدهند. آقای رضایی من معتقدم حضور خانواده ها در اشرف و پافشاری بر خواسته هایشان بسیار تاثیر گذار است اما می دانم که دولت ها و مراجع بین المللی و صلیب سرخ می توانند بیشترین تاثیر را بگذارند.
آرش رضایی: سوالی که معمولا ذهن مرا درگیر کرده است اینکه چرا سران مجاهدین از حضور خانواده ها در اشرف واهمه و هراس دارند این سوال را از آقای پالیده پرسیدم مایلم شما نیز دیدگاه خودتان را در صورت امکان توضیح دهید؟
خانم فاطمه امیری: به نظر من اگر مسعود رجوی برای بچه ها در اشرف روزانه یا ماهانه هزار تا نشست بگذارد، آنها را شستشوی مغزی بدهد تنها چیزی را که نخواهد توانست از بین ببرد عاطفه است. بالاخره ما میدانیم خیلی از بچه ها در اشرف نمی توانند احساسات واقعی خودشان را بروز بدهند ولی در ته قلبشان به یاد پدر و مادر هستند. وقتی من که در ارومیه زندگی می کنم صدای مادرم را که ساکن تهران است در حین مکالمه ی تلفنی میشنوم تنم میلرزد این یک حس غریزی است خب بچه ها در اشرف هم مثل ما هستند تنها چیزی را که نمی شود از ذهن و وجود انسانها پاک کرد همین عاطفه های خانوادگی است و سران مجاهدین از این عاطفه ها بشدت می ترسند به خاطر این موضوع این همه نشست برای بچه ها در اشرف میگذارند در سیمای آزادی می بینیم مسعود رجوی در عید فطر برنامه ی حاضر حاضر گذاشته بود آنها دستهایشان را میگذاشتند روی قرآن و شهادت میدادند که ما تا آخر با شما هستیم بعد از این بود که آقای مهرداد امیری و آقای حجت رفیعی از اشرف علیرغم آن همه کنترل شدید و سختگیرانه فرار کردند بعد از این همه حاضر حاضر گفتن؟ این برنامه های سیمای آزادی به نظر من خیمه شب بازی ست که نشان میدهند. رهبران مجاهدین برای اینکه به بچه ها روحیه ی کاذب بدهند وقتی احساس خطر میکنند مسعود رجوی سریع برای بچه ها پیام میدهد صدها ساعت سخنرانی میکند و نشست میگذارد و خانواده های پر عاطفه، این مادران و پدران پر احساس را ناجوانمردانه مزدور مینامد؟ پس از بازگشت از اشرف نامه ای نوشتم و ماجرای سفرمان را به اشرف توضیح دادم که در سایت نجات هم منتشر شد اشاره کردم مادر من که به دلیل مشکلات جسمی و بیماری سفر با اتوبوس برای او سخت است و از تهران تا ارومیه برای دیدار ما با هواپیما میاد اما برای ملاقات با برادرم علیرضا این همه مسیر را با اتوبوس طی کرد سختی مسیر را به جانش خرید تا پسرش را بعد از ده سال ببیند وقتی پشت بلندگو صحبت می کرد خیلی فشار عصبی به مادرم وارد میشد سردرد شدید می گرفت مریض میشد اینها مگر مزدورند؟! که رجوی این تهمت ها را میزند. واقعا کسی از مقامات یونامی در درب ورودی اشرف نبود مشاهده کند مادر من این همه داد و بیداد می کند تا حرفش را بشنوند ما فقط صدایش و فریادهایش را ضبط کردیم اما در داخل اشرف بلندگوهای مجاهدین صدایشان بیشتر از بلندگوهای ما بود تا صدای خانواده ها به گوش بچه ها نرسد. سران مجاهدین در سیمای آزادی می گویند مریض های ما اذیت می شوند نمیدانم فلان می شوند در حالی که افراد جدا شده ی مجاهدین به ما گفتند قبلا بیمارستان شماره دو آنها بود که در حال حاضر حالت انباری دارد. ضمنا فقط چند تا از افراد مثلاً بلند مرتبه سازمان اجازه تردد در حوالی درب ورودی اشرف را داشتند و آنها هم که در حال تردد بودند به جای پاسخ سلام خانواده ها و مادران داغدیده به طرف ما تف می انداختند!!
به نظر من صلیب سرخ هم کم کاری می کند ببینید ما نامه می نویسیم و به صلیب سرخ می دهیم تا به دست فرزندانمان برسد ولی اصلاً اثر ندارد زیرا مقامات صلیب سرخ می گویند سران مجاهدین اجازه ندادند تا نامه ها را به بچه ها بدهیم. خب این کم کاری است چرا صلیب سرخ اعتراض نمیکند و فشار نمیاورد؟ آرش رضایی: خانم امیری شما در لا به لای توضیحاتتان به نکته ی تاسف انگیزی اشاره کردید. فرمودید موقعی که اعضای مجاهدین از حوالی درب ورودی اشرف عبور می کردند به طرف خانواده ها تف می انداختند. در واکنش به چه رفتارهایی این عمل ناشایست را انجام می دادند؟ خانم فاطمه امیری: هیچ کار خاصی نمی کردیم ضمن معرفی خودمان و احوالپرسی از آنها مودبانه می خواستیم به بستگان مان بگویند ما اینجا منتظر ملاقات با آنها هستیم.
مهدی پالیده: خانم امیری عین واقعیت را گفتند ما به آنها سلام کردیم
فاطمه امیری: بله
مهدی پالیده: ما خانواده ها چند نفر بودیم در درب ورودی اشرف و به افراد مجاهدین که در حال عبور با ماشین از کنار درب بودند سلام کردیم آنها را خواهر خطاب کردیم اما یکی از آنها در کمال ناباوری شیشه ی ماشین را پایین آورد و به طرف ما تف انداخت؟!! خانم فاطمه امیری: رفتار تاسف باری داشتند. آقای محمد اسکندری: از اعضای شورای رهبری بودند
آقای مهدی پالیده: بله از اعضای شورای رهبری بودند مشخص بود که از بالایی ها هستند و گرنه، کادرهای رده پایین را اصلاً اجازه نمیدهند که کنار سیم خاردار و نزدیک خانواده ها بیایند. ادامه دارد… مکان گفتگو: دفتر انجمن نجات آذربایجانغربی