"… واژه ی cult، به لحاظ تاریخی، به اعمالی دینی اطلاق گردیده که به پرستش مذهبی نسبت به خدا یا خدایان یا پرستش شخص یا شیئ تأکید داشت. امروزه نیزهمان معنی ادامه یافته و بسط پیدا کرد به طوری که برای بیان جنبش های دینی غیر سنتی یا گروه های مستقل و بریده از ادیان اصلی نیز بکار رفت… معنای واژه ی cult در غرب در دهه ی 1960 و 1970 میلادی به نحوی هیجان آمیز و با پیدائی تعداد زیادی از جنبش های دینی جایگزین که اعمالی غیر سنتی داشتند و گمان می شد که جوانان را به سوی مذهب خود منحرف می کنند، تغییر کرد. عامه ی مردم این گروه ها و رهبرانشان را افراطی و خطرناک می دیدند واحساس می کردند که آنها بر روی پیروان خود تکنیک های کنترل ذهن را بکار می گیرند. کسانی که به فرقه های دینی جدید می پیوستند قربانیان تهدید و اجبار یا شستشوی مغزی و یا افرادی به حساب می آمدند که دچار اختلالات احساسی بودند "
برگرفته از:
"Cult," Microsoft® Encarta® Online Encyclopedia 2004
http://encarta.msn.com © 1997-2004 Microsoft Corporation بررسی های آکادمیک تصریح دارد که جوامع مدرن در نیمه ی دوم قرن بیستم در میان خود، شاهد ظهور گروه ها و فرقه های دینی جدید همچون مجاهدین، القاعده و طالبان بوده اند. این قبیل فرقه های دینی جدید، گاه برآمده و وابسته به ادیان بزرگ و کلاسیک یا سنتی اند وگاه نیز یکسره مستقل بوده و جدید می نمایانند ؛ گاه چون ادیان کلاسیک، سازمان یافته اند و گاه چنین نیستند.
اندیشمندان و پژوهشگرانی که مطالعات سیستماتیک و آکادمیک در زمینه ی فرقه های تروریستی و تبهکار دارند بر این باورند که برخی از فرقه های دینی و سیاسی جدید یا ادیان جایگزین، آشکارا خطرناکند.آنها به خشونت یا فعالیت ضد اجتماعی یا به قرارگرفتن اعضای خود در معرض خطر فیزیکی دامن می زنند. اعضا را با خود کشی دستجمعی به کام مرگ فرستادند یا از خشونت، شامل قتل علیه آدم هایی بیرون از فرقه،حمایت کردند جامعه شناسان تذکار می دهند که گرچه فرقه های خشونت گرا توجه رسانه هارا زیاد به جلب میکنند ولی آنها تنها اقلیت کوچکی از ادیان جایگزین را شامل میشوند.
فرقه های خطرناک تمایل دارند که ویژگی های معینی را سهم خود نمایند.این گروه ها، نوعاً، دارای رهبری فوق العاده اقتدارگرا هستند که در پی کنترل همه ی جوانب زندگی اعضا بوده و اجازه ی هیچگونه چون وچرایی را در باره ی تصمیمات به آنها نمی دهد.اینگونه رهبران ممکن است که خود را مافوق قانون بنشانند واز الزاماتی که دیگر اعضای گروه به آنها ملتزم میشوند، مستثنا کنند.آنها اغلب سناریوی روز رستاخیز را تبلیغ میکنند که این امر آزار و اذیت از سوی نیروهای بیرون از فرقه را برایشان مسلم میکند وبه تبع آن نیاز به آمادگی برای یک نبرد قریب الوقوع و سرنوشت ساز، نبردی نهایی بین خیرو شر را ایجاد می کند. رهبران چنین فرقه های تروریستی ممکن است که جهت آمادگی، سلاح های آتشین و متنوع زیادی جمع آوری کنند. متناوباً، رهبران فرقه، شاید افراد را برای خودکشی آماده کنند، کاری که بنا به عقیده ی رهبر عقیدتی فرقه، آنها را به جایگاه سعادت جاودانه منتقل می کند.
آقای جابر مجدمیان از اعضای با سابقه ی فرقه ی مجاهدین است که در سال 84 پس از رهایی از حصارهای فیزیکی و ذهنی دارودسته ی رجوی به میهن عزیزمان ایران بازگشت. تنفس در مناسبات مبتنی بر ساختار فرقه گرایانه ی فرقه ی رجوی و مشاهده و تجربه ی روندی که جز تباهی و تلاشی ماهیت آدمی را در دنیای تاریک و سیاه مجاهدین به ارمغان نمی آورد تاثیر مخرب و ویرانگری بر ذهن و روان آقای مجدمیان در اشرف بر جای نهاد تا اینکه ایشان برای رهایی از وضعیت بغرنج و آزاردهنده ی مناسبات فرقه ای تقاضای خروج می کند. اما مسئولین مجاهدین سعی می کنند با ترفندها و شیوه های غیر دموکراتیک و بازدارنده مانع خروج ایشان از اشرف شوند.
گفتگو با آقای مجدمیان در واقع نیم نگاهی ست به دنیای تاریک و سیاه مجاهدین و چگونگی اجرای شیوه های کنترل کننده و بازدارنده تا کادرهای تشکیلاتی و افراد حاضر در اسارتگاه اشرف را علیرغم میل باطنی شان ناگزیر به " اقامت اجباری " در اشرف و مناسبات فرقه ی رجوی کنند.
آرش رضایی آرش رضایی: با تشکر از شما که در این گفتگو شرکت کردید مایلم ابتدا در رابطه با علت پیوستن به فرقه ی مجاهدین توضیح دهید؟
آقای جابر مجدمیان: خواهش می کنم. من اهل شهرستان اروندکنار خوزستان هستم پس از انقلاب به خدمت سربازی رفتم سال 59 به اسارت دشمن بعثی درآمدم و در سال 68 به فرقه رجوی پیوستم.
آرش رضایی: معمولا فرقه هایی همچون مجاهدین سعی در اعمال نفوذ بر ذهن افراد را دارند که به تعبیر روانشناسان، تکنیک های شستشوی مغزی نامیده می شود. جامعه شناسان نیز به چنین روش ها و مناسباتی که افراد را تحت فشار قرار می دهند و " هویت و ذات مستقل آدمی " را فرو می پاشانند " تخلیه از خویش یا الیناسیون " می نامند. روند از خودبیگانگی افراد در مناسبات مجاهدین به شهادت تعداد بیشماری از اعضا و کادرهای تشکیلاتی جدا شده، از طریق شرکت دادن اجباری افراد در نشست های متعددی صورت می گیرد. یکی از این نشست ها تحت عنوان " تعادل قوا " چند ماه قبل از خروج شما از اسارتگاه اشرف از سوی سران مجاهدین ترتیب داده شد. لطفا در اینباره توضیح دهید؟ آقای جابر مجدمیان: بله، حتما. نشست "تعادل قوا" خردادماه سال 1384 آغاز شد. ابتدا برای FA ها ی قرارگاه به مدت دو هفته نشست گذاشتند. سپس M قدیم ها به مدت دو هفته در نشست تعادل قوا شرکت کردند و بعد از آن نوبت به ماM جدید ها رسید. نشست در سالن اجتماعات قرارگاه اشرف برقرار گردید. تعدادM جدید ها تقریبا 510 نفر بود و در ابتدای ورودمان در سالن اجتماعات صدیقه حسینی شروع به صحبت کردن کرد و گفت: فعلا دو هفته در این نشست شرکت خواهید کرد. او ادامه داد از صبح نشست شروع می شود و در ساعت یک بعدازظهر به علت خوردن نهار نشست پایان می پذیرد و مجددا از ساعت سه بعدازظهر نشست ادامه می یابد و اگر به هر دلیلی نشست طبق برنامه شروع نشد از فرصت استفاده کنید و فاکت های مربوط به عملیات جاری تان را بنویسید. F قرارگاه ها هم در نشست فوق بودند که شامل پانزده نفراز فرماندهان زن می شد. پس از اتمام سخنان صدیقه حسینی زنی به اسم زهرا که قد کوتاهی داشت درباره تعادل قوا بحث را شروع کرد و در ابتدای بحث خود در تخت سیاه شکل اختاپوسی را کشید که چندین پا داشت و عبارت از عناوینی چون خانواده، چرا خارجه نمی رویم، طعمه چرا، چرا سلاح را از ما گرفتند، چرا به ما تروریست می گویند، بود. این محور ها از نظر وی عامل تزلزل افراد مستقر در اشرف نسبت به مناسبات تشکیلات می شد.
در نشست مذکور هر روز زهرا تا ساعت هفت بعدازظهر سخنرانی می کرد که پس از چند روز به علت خستگی مفرط و اعتراض عده ای از افراد حاضر، نشست زودتر تمام می شد. پس از اتمام سخنرانی نیروها به صورت لایه لایه فاکت هایشان را می خواندند در حدود دو ساعت فاکت ها به وسیله افراد خوانده می شد. فاکت ها به این صورت نوشته می شد:
فاکت:
من دوست داشتم خانواده ام را ببینم. واقعیت:
1- واقعیت این است که من باید فکر خانواده را از ذهنم دور کنم
2- واقعیت این است که من که در نشست رهبری زنم را طلاق دادم دیگر نباید دلبستگی به خانواده داشته باشم و یا دلم برای اعضای خانواده و همسر سابقم تنگ شود پس از چند روز به علت اینکه مسئولین و فرماندهان زن به مدت دو روز برای نشستی دیگر رفتند، نشست تعادل قوا متوقف شد.
ادامه دارد…