شماری ازخانواده های رنجدیده از ظلم و جور رجوی از خطه سرسبز گیلان از جمله خانواده های اعضای دربند جهانگیر جمالی، علی قلیزاده، سمیع ناظری، اسماعیل میرزایی و طاهر بازرگانی وقتی خبردار شدند که بعضی از خانواده ها درشرف مسافرت به عراق با آرزوی درآغوش کشیدن عزیزان دربند تشکیلات مخوف فرقه رجوی هستند ضمن ارتباط با دفترانجمن نجات گیلان خواستارآن شدند که پیام صوتی ضبط شده آنان ازطریق همین خانواده ها از طریق بلندگوها برای عزیزانشان قرائت شود شاید که موجب کنده شدنشان از فرقه رجوی و بازگشت به وطن و کانون گرم خانواده را به همراه داشته باشد.
انجمن نجات گیلان ضمن قدردانی از احساس مسولیت خانواده های چشم انتظار مذکور دراین خصوص حتما انجام وظیفه خواهد کرد واعتقاد دارد که با توکل به خدای سبحان خواسته و آرزوی تمام خانواده های معزز برآورده خواهد شد. ازمیان پیام های فوق الذکر بعنوان نمونه پیام خانواده بزرگوارعلی قلیزاده ازاعضای دربند کمپ اشرف که بسیار تکان دهنده است را عینا منعکس می کنیم تا بیش از پیش ماهیت فرقه رجوی برای همگان آشکار و مبرهن شود.
لازم به ذکراست که این خانواده خستگی ناپذیر در راستای رهایی عزیزشان از قید و بند تشکیلات مخوف رجوی به دفعات اقدام به نامه نگاری کردند که در سایت نجات هم درج شده است وهمچنین بارها با تحمل رنج ومشقات فراوان برای یک ملاقات ساده خود را به دروازه ورودی اسارتگاه اشرف رساندند ولیکن هر بار با خشم و کینه و سنگ اندازیهای سران سازمان مواجه شدند و بی آنکه به خواسته شان برسند، به خانه و کاشانه خود بازگشتند ولی نه تنها ناامید نشدند بلکه با عزمی جزم تر رهایی عزیزشان را دنبال می کنند. پیام خانواده علی قلیزاده با سلام وخسته نباشید خدمت شما همه عزیزان
از اینکه نتوانستیم در این سفر با شما باشیم در کنار شما برای آزادی فرزندانمان عذرخواهی میکنیم و از تلاش بی دریغتان تشکر و قدردانی می کنیم.
خواهش می کنیم این نامه را از جانب یکی از خواهران علی قلیزاده خوانده شود فرقی نمی کند که کدام خواهر باشد، البته اسم برده ام.
خواهران چشم براهت: مرضیه، شهربانو، کفایت، فاطمه و زهرا
برادرانت: حجت وحسین و از جانب پدر بیمارمان
با تشکر – ازطرف خانواده قلیزاده بسمه تعالی
با سلام به گرمی وطن، به سرسبزی ایران عزیز، سلام داداشی
سلام ای برادرعزیزم، سلامی که از اعماق قلبم نثارت میکنم. سلام برادران وخواهران عزیزم با شمایم. برادرعزیزم علی جان، علی قلیزاده. با توهستم منم خواهرت فاطمه از راه دور آمده ام و از راه دور صورت زیبا اما شکسته و رنجورت را می بوسم.
برادرم علی جان آمدنت چرا اینقدر طول کشیده؟ تا کی انتظار و دوری. چرا به دل خودت رجوع نمی کنی دل همه برادر و خواهرانت و فک و فامیلها برایت تنگ شده. آخه دلت را به چه کسانی خوش کرده ای. اینان همه مهره های سوخته اند که پشت شما خودشان را مخفی کرده اند. امید به آنها داشتن دراین سالها چه سودی برایت داشته جز دوری و غربت، مگر اینکه پیر و رنجور شده ای. آنها فقط به واسطه تو و امثال تو که فریبتان داده اند یکی یکی دنبال یک سوراخ موشی هستند که برای خود پیدا نموده اند و شما را سپر خود قرار داده اند. برادرم علی جان با توهستم جان برادر گوش کن چرا خودت را به نیروهای عراقی که در میدان مستقرند معرفی نمی کنی. کافیست خودت رو معرفی کنی و ازچنگال این سگها رها شوی. ما خانواده ها در پشت این درها در سوز و سرما منتظر شما هستیم ما همه آمده ایم به عشق آزادی شما. آره برادرخوبم همه خواهان شما هستند شما سربازان وطن هستید همه منتظر شما هستند.
اینقدر به حرفهای دروغین این شیاطین و از خدا بی خبران گوش نده آنها فقط سنگ خود را به سینه می زنند.
داداشی عزیزم علی جان، پدر و مادر و خواهر و برادر و فامیل و دوست و آشنا همه از تو می پرسند همه به یاد شما هستند و منتظرند کی می آیی. منتظرند که بیایی وچشمان همه ما را روشن کنی.
دیگر دوری وانتظار بس است کی میخواهد این لحظه های نفس گیر تمام شود. میدانی چند سال داری برادرم؟ علی جان حقت بود که تشکیل خانواده می دادی زن و بچه داشتی و درکنار پدر و مادر و دیگران یک زندگی آرام و بدون دغدغه میداشتی. اما حالا چه داری برادرم؟ سالها عمرت را بیهوده گذراندی و چه فهمیدی؟
چه داری؟ چه بدست آوردی دراین سالها؟ بیا بیا عزیز بیا به آغوش گرم خانواده. بیا به آغوش گرم وطنت ایران آزاد. داداشی جان خودت را با این سگها قاطی نکن. آنها همش دارند به شما دروغ میگویند در ایران آرامشی که وجود دارد درهیچ کشوری وجود ندارد ما زنده ایم داریم زندگی میکنیم ما آزاد هستیم. آنها میگویند که شما آزاد هستید چه آزادی که حتی نمی توانید به دلخواه خود تا دم این در بیایید. چرا همش از جنگ و آوارگی و کشت و کشتار برای شما میگویند. چرا از آزادی، آزاد بودن، از زندگی و از محبت، از خانواده، دور هم بودن برای شما نمی گویند. مگر می شود انسان که خدا بهش حق زندگی داده کسی به خودش این اجازه را بدهد که این حق طبیعی را از شما بگیرد. خدا لعنتشان کند که برای رسیدن به اهداف شومشان آزادی را که حق شماست از شما گرفته اند. داداشی کمی همت کن. کمی شجاعت میخواهد بلند شو و به خودت بیا یا علی بگو. توکلت به خدا باشد بگو میخواهم بروم به وطن، به آغوش خانواده ام برگردم خدا خودش بهت کمک میکند به خدا قسم مریم و مسعود دیوانه ای بیش نیستند از ترس دارند می میرند با یک تلنگر شما از بین می روند و با یزیدان زمان ملحق می شوند. پس برادر خوشکلم بلند شو به خودت بیا قدم محکم بردار. ما پشت این درمنتظرهستیم تا آزادی شما را جشن بگیریم. مگر رسیدن فرزند به پدر و مادرش جرم و گناه است. اگر گناه می بود که خدا هیچوقت یوسف را به یعقوب نمی رساند واسماعیل را به هاجر. آیا این حق پدر و مادر نیست که فرزندشان را درآغوش و در کنار خود ببینند.
تو را به امام حسین قسم، به شجاعت ابوالفضل العباس قسم تصمیمت را بگیر. بیا به وطنت ایران همه ما درایران به خوبی وخوشی زندگی میکنیم. آزاد هستیم وتنها ناراحتی وغم وغصه ما دوری توست که انشاء الله داداشی جان به همین زودی با تصمیمی که تو میگیری وآنهم برگشت به ایران است پایان می یابد. برگرد داداشی خوبم علی جان. با تشکر – ازطرف خانواده قلیزاده