اخیرا فردی به اسم علی صارمی در زندان اوین اعدام شد. مجاهدین با جار و جنجال اخبار این اعدام را منعکس کردند و تقریبا تمام برنامه های تلویزیون خود را در شبانه روز به اعدام این فرد انعکاس دادند. شاید کسی که نداند فکر می کند که این از سر دلسوزی است و اینکه یکی از افرادش را اعدام کرده اند میخواهد اطلاع رسانی کند! ولی این اشتباه محض است. رجوی ابتدا افراد را به کشتن می دهد بعد روی آنها تبلیغات میکند. یعنی کشته شدن افراد با هدف تبلیغات کردن است.
این رویه نه کار امروز و دیروز رجوی است بلکه سالیان سال از آن استفاده میکند. و کار خود را نیز با عناوین مختلف و پرطمطراق توجیه میکند. به آن سس مبارزاتی، ایدئولوژیک، سیاسی و غیره می چسباند تا آن را برای نفرات خود و برای مخاطب عام قابل قبول کند و روی آن تبلیغات وسیع کند.
و اما علی صارمی کیست؟ او پدر فردی به اسم اکبر صارمی است که بیش از بیست سال در اردوگاه موسوم به اشرف اسیر فیزیکی و ذهنی شده است. پدرش پس از سقوط صدام و باز شدن مرزهای عراق به دیدن فرزندش در عراق آمد. مجاهدین طبق روالی که با خانواده ها برخورد میکردند ابتدا او را اطلاعاتی لقب دادند ولی پس از آنکه متوجه شدند می توانند از آن استفاده بکنند او را تحویل گرفتند و ساعتها روی او کار کردند.
هنگام برگشت نیز در جاهای مختلف وسائلش، تراکتهای تبلیغاتی مجاهدین و عکس و سی دی و غیره جاسازی کردند از جمله در بالشی که به همراه او دادند انبوهی بنرهای مریم رجوی گذاشتند و همینطور در بسته دستمال کاغذی سی دی جاسازی کردند و غیره و او را روانه کشور کردند. حال باید از رجوی پرسید آیا ذرهای جان انسانها برای تو مهم است؟ آیا این به کشتن دادن افراد نیست که اینطور انبوهی وسائل ممنوعه همراه یک خانواده از همه جا بی خبر بفرستی داخل ایران؟
ولی رجوی این کار را نه با خانواده صارمی که با صدها خانواده دیگر که به اشرف می آمدند کرده است و خیلی از آنها خواسته یا ناخواسته به سرنوشت این خانواده مبتلا شده اند. فرد مزبور دستگیر و توسط مقامات قضایی محاکمه می شود و به اعدام محکوم می شود و بوقهای تبلیغاتی مجاهدین انگار از قبل آماده بودند که فرد مزبور ا عدام شود و داد و هوار راه بیندازند و اشک تمساح بریزند. و پیامهای مکرر او را که از درون زندان به خارج از کشور می فرستاده را پخش کنند. راستی چه زندان خوبی!!! فرد محکوم به اعدام تقریبا برای تمام مناسبتهای مجاهدین از درون زندان با صدای خودش پیام می فرستاده است!!! به مناسبت تاسیس سازمان، پنجم مهر، سی مهر، روز دانشجو، به مناسبت عاشورا، به مناسبت…
راستی رجوی تا کجا می خواهد با جان انسانها بازی کند و آنرا بازیچه دست خود قرار دهد. یادم می آید اواخر دهه هفتاد که سازمان تیم های عملیاتی به داخل ایران می فرستاد تا عملیات در عمق خاک ایران انجام دهند، یک سری نفرات را دستچین می کردند و آنها را آماده می کردند و می فرستادند. تقریبا تمامی تیمهای اعزامی به داخل ایران یا دستگیر می شدند یا کشته می شدند و هیچ تیمی به سلامت به عراق برنمیگشت. یا حین ورود به ایران یا حین عملیات و یا موقع برگشت ضربه می خوردند و کشته یا دستگیر می شدند. مسئولین بالایی که نفرات را انتخاب می کردند می دانستند این فرد که انتخاب شده اند دیگر هرگز بر نمی گردد. حتی آن مسئولین هم دلشان به حال افراد انتخابی می سوخت و با خود می گفتند این یکی حیف است بزار یکی دیگه بفرستیم. رجوی یک نشست مفصل چند روزه برای آنها گذاشت و گفت «حیف نداریم» اصلا اسم آن نشستها را هم همین اصطلاح «حیف نداریم» گذاشتند. و به آنها می گفت که بایستی منافع رهبری (یعنی خودش) را در نظر گرفت، همه افراد برای کشته شدن آمده اند و خودشان انتخاب کرده اند پس دلیلی ندارد که آنها را برای عملیات نفرستیم. و به این ترتیب سنگدلی و شقاوت خود را به آنها هم تزریق می کرد و آنها را مثل خودش بی رحم می کرد.