اینکه سازمان مجاهدین خلق در طی قریب به سه دهه بعد از انقلاب هزینه های خود را از کجا تأمین و نسبت این هزینه ها با منابع مورد ادعای سازمان تا چه اندازه سازگاری داشته و دارد، سؤالی است که هنوز پاسخ قانع کننده ای به آن ارائه نشده است. فقط یک بار رجوی در سال 1388 به این نکته اشاره کرد که به دلایل مشخص تشکیلاتی و امنیتی فعلاً نمی تواند توضیحی در رابطه با این منابع بدهد اما پس از به دست گرفتن قدرت در این باره به مردم ایران شرح ماوقع را خواهد داد. با این حال اما به ضرورت در مواردی رجوی و قلم به دستان او اصرار دارند سازمان و رجوی را از فشار این سؤال به هر طریق و توسل و تمسک ممکن خارج کنند. در تازه ترین مورد آقای پویا نامی در مطلبی تحت عنوان منابع مالی مجاهدین در سایت همبستگی و با بهانه قرار دادن کامنت یکی از کاربران که اتفاقاً چندان ارتباطی هم با طرح موضوع منابع مالی سازمان نداشته سعی نموده با شیوه و استدلالی مهندسی شده طوری به طرح موضوع و نتیجه گیری برسد که در نهایت پاسخ همه ابهامات بر اساس یک فرمول بندی کلیشه ای به دو منبع مردم ایران و قرارگاه اشرف منتهی بشود. آقای پویا ابتدا برای پیدا کردن پاسخ منابع مالی فرض وابستگی سازمان به دولت ها را پیش می کشند و بدون معطلی می روند سراغ اصل مطلب یعنی فرض وابستگی مالی سازمان به آمریکا و می نویسند: "مجاهدین وابسته هستند. به کی؟ احتمالاً به آمریکا چون تا وقتی آمریکای قدرتمند پولدار هست که آدم نمی رود به بورکینا فاسو وابسته بشود." نویسنده برای رد فرض وابستگی مالی سازمان به آمریکا می نویسد: " اگر اینها به آمریکا وابسته باشند آن وقت این حمایتهای مقامات و نمایندگان پارلمان و سنا و شهرداران فرانسوی چه معنی می دهد. مگر عقلشان را از دست داده اند که از یک گروه وابسته به آمریکا حمایت کنند." ظاهراً ایشان حمایت همسویانه آمریکا و اروپا از یک گروه مشخص را مساوی مغز خر خوردن می دانند. اینکه چنین نتیجه گیری سرش به کجا بند است بماند، و پیش از هر چیز نشان می دهد ایشان تا چه اندازه بر مناسبات سیاسی و خط و خط بازی ها اشراف و آگاهی دارند. اما نکته مهم در اینجا این است که طرح وابستگی مالی سازمان به آمریکا فرضی است که نویسنده مطرح کرده و دلیل اش هم این است که تصور می کند برای رد این فرض دلایل کافی دارد. در صورتی که چنین فرضی در مقایسه با شواهد و قرائن متقن و افشا شده از اساس به این دلیل مطرح می شود که روی پاسخ اصلی خاک بریزد و رد گم کند. ثانیاً اینکه پویا حمایت همزمان مالی و سیاسی آمریکا و اروپا از مجاهدین را تناقض تلقی می کند هم می تواند یک ادعای ساده انگارانه و در عین حال رندانه تلقی بشود. دلیل اش این است که مجاهدین بعد از خارج شدن از لیست اتحادیه اروپا اکنون در تلاش برای خارج شدن از لیست آمریکا هستند. اگر این تلقی پویا که مجاهدین نمی توانند همزمان مورد حمایت اروپا و آمریکا قرار بگیرند پس چه دلیلی دارد که اینک روی جلب حمایت و اعتماد آمریکا و اروپا که به نوعی همان وابستگی سیاسی به این قدرت ها است در حال لابی هستند. فرض دوم پویا برای منابع مالی صدام است. وی در این رابطه می نویسد: "اگر هنوز صدام حسین در قدرت بود ممکن بود برخی… بگویند که از صدام می گیرند. اما او هشت سال است که رفته. پس باید جواب دیگری پیدا کرد." آقای پویا به درستی ادعا می کنند که صدام هشت سال است رفته اما همانگونه که علاقه شان را به محاسبه و دخل و خرج و… نشان می دهند فراموش می کنند بگویند اگر صدام فقط هشت سال است رفته در عوض قریب 16 سال سازمان را ساپورت مالی کرده است. و فراموش می کنند رقم دریافت سالیانه این پول ها را در عدد 16 ضرب کنند و ببینند تا چه اندازه به رقمی که ادعا می کنند بعضی نمی دانند چه حجمی از پول استٰ نزدیک می شود. آقای پویا نمی خواهد روی فرض هایی که مطرح می کنند تعمق کنند. فی المثل نمی خواهند روی این نکته تعمق کنند که پولهایی که در طی 16 سال بابت مزدوری و جاسوسی و انجام اقدامات تروریستی از صدام کرفته اند به کجاها و تحت چه پوش ها و محمل هایی تزریق و سرمایه گذاری شده است و هنوز که هنوز است سازمان بخش قابل ملاحظه ای از هزینه های مورد اشاره را از همین طریق تأمین می کند. بر اساس ادعای ایشان سازمان نه از دولت ها پول می گیرد و نه بابت جلب حمایت کسی پول به کسی می دهد. اما در عین حال ایشان اذعان می دارند که هزینه های جاری و غیر قابل پیش بینی سازمان سرسام آور و هنگفت است. و البته در یک جا هم تلویحاً بر استخدام آدم برای شرکت در این تظاهرات صحه می گذارد. به این بخش از مقاله دقت کنید: " مخارج دیگر مجاهدین از قبیل مخارج زندگی سه هزار و چهارصد نفر اشرفی و هزینه تلویزیون بیست و چهار ساعته سیمای آزادی و مخارج این همه مجاهد در اروپا و آمریکا و اینور و اونور و تظاهرات مختلف از چندین ده نفره تا چندین ده هزار نفره را هم اضافه کنید. این را هم لابد باید حداقل سالی پنجاه میلیون دلار حساب کرد. پس مجاهدین به یک بودجه سالیانه سیصدو پنجاه میلیون دلار نیاز دارند." حالا ببینیم بعد از این همه صغری و کبری پاسخ آقای پویا به منابع مالی مجاهدین چیست: "می ماند اینکه فکر کنیم با توجه به اصراری که مجاهدین برای حفظ اشرف و ماندن در اشرف دارند حتماً معدن یک ماده قیمتی را در آنجا کشف کرده و دارند استخراج می کنند. این جواب به نظر منطقی می رسد. به نظر میرسد که مجاهدین در اشرف معدن طلا و یا الماس دارند و اینگونه است که می توانند این همه هزینه سالانه را تامین کنند." اینکه این ادعا تا چه اندازه می تواند جدی و چه اندازه شوخی و مسخره و در واقع پاسخ آن سؤال دو دو تا چهارتایی باشد واقعاً معلوم نیست. اما ظاهر امر و توضیحات تکمیلی نشان می دهد که این پاسخ را باید خیلی جدی و علی الخصوص منطقی و قانع کننده تلقی کنیم. می گوید چطور؟ توضیح اش را به نقل از آقا پویا بخوانید: "مجاهدین در اشرف صندوقچه ای پر از مرواید دارند. سه هزار و چهارصد قطعه مروارید کمیاب. ثروت عظیمی که انگار تمام نشدنی است و خانم رجوی هم از اعتباری که از همین ذخیره بی نظیر به دست آمده، برای پیش بردن ایده هاش استفاده می کند. اگر نه چگونه می توانست این همه حمایت از بزرگترین سیاستمداران دنیا کسب کند. مجاهدین از همین سرمایه شگفت انگیز است که برای پرداخت به همه آنهایی که با جدیت و تلاش شبانه روزی از مجاهدین و شورا حمایت می کند استفاده می کنند." اما اگر تصور می کنید که این سه هزار و چهارصد نفر در قرارگاه کلید حل همه مشکلات مجاهدین هستند اشتباه می کنید. اینها یک اسپانسر مالی هم دارند و آن هم ایرانیان داخل و خارج کشور است. از آنجا که این گوهرهای بی بدیل بصورت بالفعل به نان شب نیازمند هستند پس علی القاعده باید کسی قوت لایموت اینها را تامین کند اینها چه کسانی هستند ببینیم نظر ایشان در این باره چیست؟ "مردم ایران هم بدون تردید قدر چنین گنجینه با ارزش تاریخی را بخوبی می دانند. همین هفته گذشته در جریان همیاری سیمای آزادی ایرانیان داخل و خارج استقبال شایانی از این گلریزان همیاری کردند و نزدیک به یک میلیون و هشتصد هزار دلار به سیما کمک مالی کردند." راستش این شیوه طرح موضوع آدم را یاد آن ضرب المثل تجزیه و ترکیب معروف می اندازد. اما سوای جنبه های کمیک قضیه شاید طرح این ادعاها از سوی پویا فرصت دوباره ای باشد برای طرح این سؤال کلی که واقعاً منابع مالی سازمان در طول سی سال گذشته چه کسانی بوده اند. اینکه هزینه های واقعی سازمان چه میزان است خودش یک موضوع سکرت و تا اکنون پیچیده ای است. اما با احتساب همین هزینه های قابل رویت و قابل محاسبه واقعاً چه کسی می تواند باور کند این مبالغ از روش های مشروع و یا بر اساس آنچه آقای پویا ادعا می کند از طریق کمک های مردمی تأمین شده باشد. با فرض درستی چنین ادعایی آیا این سؤال پیش نخواهد آمد که اگر سازمان تا این میزان پایگاه مردمی دارد که می توانند چنین هزینه های سرسام آوری را تامین کنند پس چرا به لحاظ اجتماعی این میزان در انزوا و بعضاً مورد تنفر است که ناچار به لابی گری و جلب حمایت مشتی سیاستمدار بازنشسته و شکست خورده می شود؟ و اساساً چه کسی می تواند باور کند این سازمان بدون داشتن یک حامی مالی در سایه و همچنین توسل به انواع شیوه هاهی پولشویی که تاکنون نمونه هایی از آنها لو رفته بتواند مسائل مالی اش را حل کند. یادمان نرود اشاره کنیم که هزینه های شخصی مریم عضدانلو که شامل ترددها و تشریفات و لباس و آرایش و بادیگارد و جابجایی و میهمانی های سیاسی و عمومی و.. خودش سر به فلک می زند. حالا گذشته از بحث انگیز بودن این هزینه ها اینکه واقعاً ایشان در سال چه بخش هنگفتی از هزینه های سازمان را به خود اختصاص می دهد و واقعاً اینها از کجا تأمین می شود و چه توضیح و توجیهی بر آن مترتب است خودش حکایت مثنوی هزار من کاغذ است. اما به هر حال توجیهاتی از جنس آقای پویا نه تنها مسئله ای را حل و فصل نمی کند که اتفاقاً بر تناقضات مسئله می افزاید.