تیری میسان روزنامه نگار و پژوهشگر معروف فرانسوی در پایگاه اینترنتی ولتر نت می نویسد " اغتشاشات تهران " جدیدترین نسخه از "انقلاب های رنگی" است، انقلاب هایی که آمریکا را قادر ساخته بدون نیاز به استفاده از زور، در چندین کشور حکومت های دست نشانده خود را تحمیل کند. او که به دو کشور مواجه با این نوع بحران مشاوره داده است، این روش و دلایل شکست آن در ایران را تحلیل کرده است: انقلاب های رنگی همانقدر انقلاب هستند که کانادادرای آبجو است. آنها شبیه واقعی به نظر می رسند، اما طعم ندارند. آنها تغییر رژیمی هستند که انقلاب به نظر می رسند زیرا قشرهای وسیعی از جمعیت را بسیج می کنند، اما به "بدست گیری قدرت " بیشتر شبیه هستند زیرا هدف آنها تغییر ساختارهای اجتماعی نیست. آنها امیدها را به سمت جایگزینی یک طبقه حاکم با طبقه دیگر، جهت اجرای سیاست های خارجی و اقتصادی طرفدار آمریکا هدایت می کنند. انقلاب سبز در تهران جدیدترین نمونه از این روند است.
تیری میسان در ادامه ی مقاله خود می افزاید: گروه مجاهدین خلق از جانب واشنگتن مورد استفاده قرار گرفته اند این سازمان که تحت حمایت پنتاگون قرار دارد، از جانب وزارت خارجه یک سازمان تروریستی محسوب می شود و از جانب اتحادیه اروپا نیز همین طور. در واقع، این سازمان مسئول یک رشته عملیاتهای وحشتناک در دهه 80، از جمله انفجار مهیبی است که به کشته شدن آیت الله بهشتی، چهار سرپرست وزارتخانه، 6 معاون وزارتخانه و یک چهارم گروه پارلمانی حزب جمهوری اسلامی منجر شد. مجاهدین خلق ایران تحت رهبری مسعود رجوی قرار دارد که ابتدا با دختر بنی صدر، رئیس جمهور سابق ایران، و سپس با مریم ازدواج کرد. مرکز آن در بیرون پاریس و پایگاه نظامی آن در عراق واقع شده است، که در ابتدا تحت امر صدام حسین بود و اکنون تحت فرمان وزارت دفاع آمریکا قرار دارد. مجاهدین خلق حملات بمبگذاری در جریان مبارزات انتخاباتی را تدارک دیده بود. آنها مسئول برانگیختن درگیری بین طرفداران حامی احمدی نژاد و رقبای آنها بودند.
تیری میسان مقاله اش را با یک پرسش به پایان می برد: پس از چشم پوشی از جنگ و ناکامی در سرنگونی جمهوری اسلامی ایران، چه گزینه دیگری برای باراک اوباما باقی مانده است؟***
سران فرقه ی مجاهدین در روزهای اخیر بیش از پیش به تحرکات ضد میهنی و ضد مردمی خود ادامه میدهند. دارودسته ی رجوی در همسویی کامل با استراتژی امریکایی برای تامین منافع نظام سرمایه داری جهانی قرار دارند. آنان از پشتیبانی محافل امپریالیستی و دشمنان ایران برخوردارند. ماهیت واقعی رهبر عقیدتی مجاهدین این روزها در معرض دید همگان قرار دارد.
دارودسته ی رجوی با پشت پا زدن به اصول و مبانی بنیانگذاران مجاهدین در خدمت سیاست های امپریالیستی و حامیان مرتجع و مزدورش قرار گرفته اند. جنبش های مردمی در کشورهای عربی و شمال افریقا پایه های دیکتاتوری را به لرزه در آورده است. سالهاست که رژیم های مستبد در کشورهای عربی و شمال افریقا تحت حمایت همه جانبه ی امریکا و متحدین اروپایی اش قرار داشتند اما هم اینک با خیزش های مردمی منافع خود را در خطر می بینند. در این میان ایران به مثابه ی یک "الگو و مدل استقلال و پیشرفت همه جانبه " تاثیر محسوس و نامحسوس خود را بر ملت های منطقه گذاشته است. در این امر مشهود تردیدی وجود ندارد. حال بیگانگان در صدد هستند تا با بهره گیری از شیوه های نابخردانه و غیر اخلاقی و بکارگیری تروریست های مجاهدین در تحریک به اغتشاش و رویکرد خشونت آمیز در ایران، امید ملت ها را به یاس و سرخوردگی دچار کنند. اما آیا میتوان مانع تابش آفتاب سپیده دمان شد؟ رهبر عقیدتی مجاهدین در نگاه امریکایی همچون یک مزدور تشنه ی قدرت بشمار می آید. سیاستمداران امریکایی به خوبی بر ضعف های شخصیتی، ذهن منفعل و روحیه ی قدرت طلبانه ی مسعود رجوی پی برده اند. آنان می دانند رهبر عقیدتی مجاهدین را می توان تحت هر شرایطی به بازی گرفت و همچون مهره ای مطیع از او بهره برداری کرد. سیاستمداران پراگماتیست و فرصت طلب امریکایی و اروپایی به خوبی واقف هستند مسعود رجوی گزینه ی نهایی آنان برای اهداف دراز مدت و استراتژیک شان نیست اما می توان به سهولت از این مهره در مقاطعی چون یک اهرم فشار موقتی و آنی بهره برداری نمود. براستی سران فرقه ی مجاهدین در جاسوسی و مزدوری از همه ی عناصر، افراد و جریان های وابسته به بیگانگان به پیش افتاده اند. این نکته ی تاسف انگیز را می بایست از ابعاد گوناگون مورد ارزیابی قرار دارد اما بر این باورم که در نظر گرفتن وجه تمایلات روانی فاکتور مهمی در تحلیل و واکاوی مواضع ضد میهنی فرقه ی ستیزه جوی مجاهدین بشمار می آید. به نظر میرسد این امر مهم را تئوریسین ها و سیاستمداران امریکایی و اروپایی دریافته اند. لذا سعی دارند با استفاده از ضعف های شخصیتی سران مجاهدین گه گاه از آنان در سمت و سو دادن به اغتشاشات و تحولات داخلی در ایران به شکلی فریبکارانه استفاده نمایند.
اما پرسش این است می توان با شعار دموکراسی و آزادیخواهی به مزدوری و جاسوسی برای امریکا و متحدان اروپایی اش تن داد؟ این شعاری ست که بایستی سران مجاهدین و سایر عناصر رنگارنگ سیاسی در داخل و خارج از ایران از خود سوال نمایند.
کودتای امریکایی ـ انگلیسی علیه دولت دموکراتیک و مردمی دکتر محمد مصدق و حمایت سیاستمداران غربی و امریکایی از منحط ترین رژیم های منطقه همچون رژیم پادشاهی عربستان، اردن، بحرین و حاکمان دیکتاتور تونس و مصر در دهه های اخیر معیار و ملاک روشن و مشخصی از تضاد منافع خلق های منطقه ی خاورمیانه و شمال افریقا با منافع نظام سرمایه داری جهانی بسرکردگی امریکاست.
آنچه که مسلم است جنبش و قیام مردمی ملت های عرب و شمال افریقا بر علیه رژیم های توتالیتر و حامیان امپریالیست اش، در واقع به تصویر کشیدن چشم انداز نوینی از آرایش نیروهای سیاسی در حمایت از منافع خلق های تحت ستم است. در این میان اتحاد شوم و مشمئز کننده ی تروریست های تبهکار فرقه ی رجوی و سیاستمداران امریکایی و اروپایی که گیج و مات و مبهوت و از موضعی انفعالی به تحولات پر شتاب می نگرند راه به جایی نخواهد برد.
آرش رضایی