احتراما: اینجانب مسعود جابانی که از اوایل انقلاب سال 57 تا عملیات فروغ در رکاب شما شمشیر میزدم درخواستی از حضورتان در این روزهای نوروزی داشتم که امیدوارم قبل از پاره کردن نامه یکدور ان را بخوانید. البته با توجه از شناختی که از شما دارم، انتظار چندانی از پاسخگوئی شما ندارم ولی مطمئن هستم که شما هرروز با این مشکلات که بیشتر خانوادگی” منظور همان خانواده ای که آقای رجوی تشریح نموده” است درگیر هستید و شاید شعار مبارزه با جمهوری اسلامی تنها چسب تشکیلاتی شما باشد و بدون این ادعا نان تان آجر می شود. حتما به خوبی میدانید که تعداد جداشدگان از سازمان از خرداد 1360 تاکنون بدون اغراق بیش از صد برابر تعداد کنونی اعضاء سازمان در اشرف و اور و دیگر نقاط می باشد. جای سئوال دارد که چگونه سازمان نمی تواند با اینهمه ابزار و روشهای تخلیه هویتی و شستشوی مغزی و تزریق هویت فرقه ای، جلوی ریزش نیرو را حتی با متدهای روانشناسانه و تهدید و ارعاب در اشرف بگیرد. چه خوب بود اگر کسانی که از سازمان جدا می شدند سراپا توسط شما و آقای رجوی لجن مال نمی شدند و به همه آنان شاخه گل رزی داده می شد و بر دردهای انان مرهم گذاشته می شد. از همه انان به خاطر عمر تلف شده شان در دستگاهی که هیچگونه اساسنامه و روش و منشی بجز نابودی و مرگ ندارد پوزش می خواستید. چه خوب بود اگر صدها نفری را که در اشرف هستند شانس و فرصت می دادید تا بتوانند خود را از حصار ذهنی و جسمی برهانند و پس از سالیان روش زندگی خویش را خودشان انتخاب کنند. چه خوب بود اگر احساس خدائی به جوانانی که تنها سرمایه شان عشق به ایران و ازادی کشورشان است نمی کردید و انان را با همین شعار در زندان اشرف به حبس نمی کشاندید. خانم رجوی اگر واقعا اشرف شهری بود و از روابط شهرنشینی برخوردار بود چه نیاز به سیم خاردار و ده ها بلندگو و سنگ و تیرکمان و فحش و اشک و حرمان می بود. اگر اشرف شهر بود دیگر نیازی نبود که بسیاری از مادران و پدران برای سال دوم سفره هفت سین شان را پشت درهای اشرف پهن کنند. خانم گرامی شما نمی توانید با لباسهای سلطنتی و شعارهای یکنواخت همیشگی و لبخندهای مصنوعی و کف زدن های ممتد گروهی که به عشق تفریح از سراسر اروپا با پول باد آورده شما گرد هم آمده اند از فرقه مجاهدین قصر آرزوئی برای مردم ایران بسازید. خانم رجوی آیا می دانید که: از هرهزارپناهنده ایرانی که در اروپا و آمریکا می باشند شاید فقط یک نفر باشد که با تردید ” ساندیس خور” شما می شود و تمثال های شما و همسرتان را به دوش می کشد. خانم رجوی زیاد بر خود نبالید اگر می توانید در گردهمائی ها تعدادی از شخصیت های سیاسی اروپا را گرد هم بیاورید و حمایت آنان را جلب نمائید. در واقع آنان از شما حمایت نمی کنند انان امده اند که مخالفت و دشمنی خودشان را با جمهوری اسلامی نشان بدهند این معادلات سیاسی است که گاهی با شما بازی می کنند و گاهی محلتان نمی گذارند در واقع آنها هستند که از شما استفاده می کنند و نه شما از آنها. خانم رجوی برخود نبالید زیرا شش نفری که از آمریکا در کنفرانس اخیر شما شرکت کرده اند از طراحان جنگ خاورمیانه و وابسته به کارخانه های تسلیحات جنگی آمریکا می باشند. حتما برایتان سئوال برانگیز بود که چرا دیگر احزاب چپ اروپائی در جلسات شما حضور ندارند. بهرحال تعدادی از انان در تماسی که با آنها داشتم بیان داشتند که علیرغم دشمنی شان با جمهوری اسلامی مایل نیستند که در کنار آقای جان بولتن که طراح و مشوق جنگی آمریکا می باشد برای شما کف بزنند. خلاصه کنم که در واقع شما نان دشمنی با جمهوری اسلامی را می خورید وگرنه راه کارها و شیوه هائی که بکار می برید هیچگونه تناسبی با آزادیخواهی و آزاد اندیشی ندارد. چگونه می شود که سازمان و یا فردی خود از ارزشها و فرم های دمکراسی برخوردار نباشد ولی خود را دمکرات و تئوری پرداز دمکراسی بداند؟. خانم رجوی شاید بزودی براثر باد ها یا بازیهای سیاسی کشورهای اروپائی و امریکا کاملا سازمانت را از لیست تروریستی هم خارج کنند ولی آیا چیزی در روابط نیروهای مستقر در اشرف روی خواهد داد؟ آیا آنان می توانند مانند هر شهروند دیگری بدون نگهبان زندگی کنند و صاحب جان و روح و عقیده و راه و رسم زندگی خودشان باشند؟ آیا انان می توانند بدون بلندگو و سیم خاردار با خانواده هایشان تماس بگیرند؟ خانم رجوی در روز نهم مارس در گردهمائی که در شهر کلن برای دیدار با سه تن از جداشدگان شرکت کرده بودم بیش از پیش غصه دار شدم. مهرداد، روح الله، مهدی گوشه ای از آنچه که بر انان گذشت پرده برداشتند. باورم نمی شد که سازمان شما برای نگهداشتن نیرو تا مرز گروگانگیری و تخلیه انگیزه های عاطفی و انسانی پیش برود و تنفر و انزجار از خانواده و بی اعتمادی به محیط پیرامون را جانشین ان نماید. خانم رجوی خانم بتول سلطانی تو را به بحث رو در رو در هر نقطه ای که بخواهی در رابطه با فجایعی که برسر خانواده مجاهدین اورده اید دعوت نموده است. آیا ان را می پذیرید و یا مانند همیشه می گوئید که وقتتان باید فقط صرف مبارزه با رژیم گردد. روح الله تاجبخش می گفت: بزرگترین مانعی که در حین فرار از اشرف گریبانگیرم شده بود، جنگ با درونم بود که بمراتب سختر از عبور از سیم های خاردار به نظر میرسید. او می گفت که بچه هائی که درون روابط اشرف هستند هیچ تصویری از جهان بیرون اشرف ندارند. می بینی خانم رجوی که علیرغم دنیای ذهنی که شبانه روز از طرف مسئولین برای بچه ها ترسیم می شود بازهم در نهایت از ان عبور خواهند کرد. قطع تلویزیون و رادیو اخبار بیرونی نمی تواند مانعی جدی برای رسین به ازادی نیروها گردد. مهدی سجودی که در سن 17 سالگی جذب سازمان شده بود گفت: وظایفم را در سازمان خوب انجام می دادم چونکه حوصله شنیدن فحش و توهین را از طرف مسئولین نمی توانستم تحمل کنم. به ما دائم می گفتند که در صورت خروج از اشرف توسط رژیم دستگیر می شوی و… خانم رجوی اینست روابط شهر پایداری و مقاومت که بهش می بالی مهرداد ساغرچی در پاسخ به سئوال حاضرین گفت: ما نه تنها خلقی را ازاد نکردیم بلکه خودمان هم اسیر شدیم و خانواده خودمان را هم اسیر و زندانی افکار خودمان نمودیم. بله خانم رجوی نهادینه کردن دمکراسی از خودسازی شروع می شود نه دگرسازی! خانم رجوی خیلی مایل بودم که نام شهر اشرف را به همان پادگان اشرف با معیارهای پادگانی بنامم. ولی راستش نوع روابط و مناسبات در اشرف از پادگان هم فراتر رفته است. بنابراین نام زندان زیبنده تر است و بیشتر با شرایط انجا همخوانی دارد. افسوس که در هیچیک از گردهمائی که دارید جائی برای پرسش و پاسخ منتقدین خویش نگذاشته اید. در عوض هرزمانی هم که موفق شوید از زمان و مکان یک گردهم آئی منتقدین سر درآورید با بسیج لباس شخصیهایتان سعی می کنید که آن را بهم بزنید. تصور اینکه اگر شما در راس حکومت ایران و صاحب قدرت سیاسی و نظامی می بودید مخالفان را چگونه تحمل می کردید، برایم روشن و واضح است که اکثر انان را از لبه تیغ می گذراندید. خانم رجوی خلقی که اکثر آنان نمی خواهند قهرمان باشند! می گویند. خانم رجوی شعار نه شعور لطفا رونوشت:
سازمان مجاهدین خلق ایران