"در اواسط سال 1987 سازمان مجاهدین خلق همه صفات یک فرقه را دارا بود. آن رهبری معظم خاص خود را داشت که به طور رسمی به او تحت عنوان " رهبر عقیدتی " اطلاق می شد و به طور غیر رسمی به او " امام حاضر " عنوان میدهند. مجاهدین سلسله مراتب خشکی بوجود آورده اند که بر اساس آن دستورات از بالا صادر میگردد و اولین وظیفه هر نیروی عادی و معمولی، اطاعت بی چون و چرا و بدون هر گونه سوالی میباشد. این سازمان البته ایدئولوژی مجزای مخصوص بخود را بوجود آورده است. این سازمان طرز ظاهر و لباس های مخصوص به خود را برگزیده… " – پروفسور آبراهامیان " اعضای جدا شده ی مجاهدین خلق خودشان شرایط خفقان و سرکوبگرانه قرارگاههای ارتش آزادیبخش ملی را در عراق توصیف نموده اند… شیوه خودکامه تصیمم گیری رهبری و رفتار پرستش گونه ی اعضای آن دو نمونه ی بارز اداره سازمان است که با یکدیگر ترکیب شده اند " – وندی آرشرمن (معاون سابق وزیر در امور قانونگذاری ـ گزارش به لی اچ همیلتون رئیس وقت کمیته روابط خارجی کنگره امریکا)
رهبر عقیدتی مجاهدین و سران فرقه برای حفظ بقاء به هر ترتیبی نیاز به قربانی کردن دارند. هر گاه که از مزدوری و جاسوسی آشکار و بیشرمانه برای سرویس های امنیتی غربی و مقامات کشورهای بیگانه نفعی نصیب شان نمی گردد و یا چندان به بازی گرفته نمی شوند سعی دارند برای حفظ موجودیت اعضا و کادرهای تشکیلاتی فرقه را قربانی کنند. افرادی که در حصارهای تنگ و بسته ی فرقه ای گرفتار آمده اند و از دنیای خارج از مناسبات درون تشکیلاتی و اسارتگاه اشرف هیچگونه خبر و یا اطلاعی ندارند. علیرغم همه ی سوابق ضد مردمی و تروریستی مجاهدین و اتحاد با منفورترین و کثیف ترین رژیم منطقه ی خاورمیانه یعنی حکومت خونریز صدام و سرکوب شهروندان ایرانی و عراقی در طی دو دهه، سران مجاهدین اما در نهایت بیشرمی و گستاخی انتظار دارند در خاک عراق و محدوده ی اشرف همچنان استقرار یابند و تن به قوانین دولت دموکراتیک و مردمی عراق ندهند و با ایجاد تنش و تحرکات سیاسی ضد امنیتی به نفع بیگانگان و دولت های امپریالیستی گام بر دارند. براستی مسعود رجوی رهبر عقیدتی مجاهدین بیشتر به یک فاحشه ی سیاسی شبیه است تا مرد سیاسی که به حداقلی از اصول و پرنسیب های اخلاقی و سیاسی وفادار باشد. کسی که برای بقآء ننگین خویش و قدرت طلبی سیاسی حاضر است نیروها و کادرهای تشکیلاتی اغفال شده و بی خبر از تحولات منطقه ای و سیاسی جهان را قربانی امیال شوم خویش کند و سعی دارد از خون اعضا و نفرات مجاهدین برای خود محمل تبلیغاتی درست کند.
در حقیقت او یک فاحشه ی سیاسی ست و نه عنصر مبارز و آزادیخواه. زیرا موضوع خیلی ساده است اگر مسعود رجوی و سایر سران مزدور و فاشیست مجاهدین کمترین اهمیتی به حفظ جان اعضا و نفرات مستقر در اشرف می دادند آنان را چند سال پیش از عراق بحران زده و بی ثبات خارج کرده و به کشورهای اروپایی تحت مصونیت سیاسی و قضایی انتقال میدادند اما چنین نکردند؟!! در حالی که سران مجاهدین در همان روزهای جنگ امریکا علیه عراق از مقر خویش در عراق فرار کرده و به اروپا و محل امن منتقل شدند و نیروهای بی خبر و ناآگاه فرقه ی مجاهدین را در کوران حوادث و تلاطم امواج سیاسی رها کردند؟؟؟ حال سران مجاهدین با قربانی کردن اعضای مستقر در اشرف سعی دارند در کانون توجه قرار گیرند شاید سیاستمداران فرصت طلب امریکایی و اروپایی آنان را به بازی بگیرند. اما قرائن و همه ی شواهد نشان میدهد که مقامات امریکایی و اروپایی کمترین اهمیتی به فرقه ی مجاهدین نمی دهند و فرقه ی رجوی برای آنان تاریخ مصرف دارد.
پرسش همیشگی این است چرا رهبر عقیدتی مجاهدین علیرغم اصرار خانواده ها و همه ی آگاهان و اندیشمندان سیاسی دلسوز امکان انتخاب برای تعیین سرنوشت و خروج از اشرف را از اعضای مستقر در اسارتگاه اشرف همچنان سلب کرده است؟
مسعود رجوی رهبر به اصطلاح عقیدتی و اما بزدل و ترسوی مجاهدین در این چند سال کجا پنهان شده است؟ او چگونه رهبری ست که آگاهانه نیروهای خود را گوشت دم توپ میکند؟ آیا این نهایت بیشرمی و بیشرفی نیست؟ آرش رضایی
↑