بنابر گزارش رسانه های خبری، دیروز جمعه برابر با 19 فروردین (8 آپریل 2011) ما بین پرسنل نظامی عراق و نیروهای مجاهدین خلق واقع در قرارگاه اشرف، درگیری پیش آمد که بدنبال آن تعدادی از اعضای مجاهدین کشته و زخمی شدند. رادیو بی بی سی چنین گزارش کرده است: خبرگزاری آسوشیتدپرس گفته است که در این درگیری، ده نفر کشته و شانزده نفر زخمی شدهاند. به گفته این مقام، پنج سرباز و یک پلیس عراق هم در بین زخمیها هستند. در حالی که سایت سازمان مجاهدین خلق، با متهم کردن نیروهای عراقی به اقدامات خشونت آمیز و دست زدن به "کشتار"، تعداد قربانیان این واقعه را بیش از سی نفر ذکر کرده و گفته است که حال تعدادی از زخمی های این واقعه وخیم است. یکی از فرماندهان عراقی به خبرگزاری آسوشیتدپرس گفته است که دستور حمله به اردوگاه اشرف پس از دو روز سنگ پرانی ساکنان این محل به سوی سربازان عراقی، که در نزدیکی این محل مستقر شده بودند و اقدام آنان در انداختن خود در برابر خودروهای نظامی صادر شد.
سایت های وابسته به رهبری مجاهدین خلق نیز نوشته اند: شمار شهیدان حمله جنایتکارانه مالکی به اشرف به ۳۲ تن رسید. " همچنانکه مقاومت ایران از صبح روز جمعه بارها اعلام کرده است بخش زیادی از ۳۰۰ مجاهد مجروح با وضعیت وخیمی مواجهند و در صورتی که به بیمارستان نیروهای آمریکایی منتقل نشوند, در معرض شهادت قرار دارند، چیزی که مسئولیت آن متوجه آمریکا است، به خاطر تعهداتی که در قبال حفاظت ساکنان اشرف بر عهده دارد."
در پی این حادثه، وزارت دفاع آمریکا و بعضی از شخصیت های طرفدار سلطنت و لابی های مجاهدین، حادثه فوق را بدون پرداختن به ماهیت درگیری، محکوم کرده و آن را جزو مصادیق نقض حقوق اعضای مجاهدین بر شمرده اند! البته تحریریه ایران قلم هم در شرایط فعلی و هم در گذشته بکارگیری هر گونه خشونت، چه از جانب مجاهدین و چه از جانب دولت عراق را محکوم کرده و می کند، اما لازم است نکاتی را یادآوری کرد. بدون تردید محکوم کردن و نقض حقوق بشر خواندن حوادث دلخراشی از این دست، بسیار مثبت است، اما اگر تحلیلی درست و یک ریشه یابی دقیق از این گونه وقایع صورت نگیرد، نتیجه منفی و نگران کننده ای بدنبال خواهد داشت، چونکه به ادامه درگیری های فعلی کمک خواهد کرد. محکومیت این گونه وقایع بدون ریشه یابی آن، صرفا به ابزاری برای یک بازی و یارگیری سیاسی بدل می شود که در آن جان انسان ها و قربانیان بمثابه وسیله برای رسیدن به اهداف سیاسی استفاده می شود. جان کلام این است، قبل از اینکه اعضای مجاهدین در این درگیری ها کشته شوند یا خود را به دست رهبری مجاهدین به کشتن بدهند و حقوقشان پایمال شود، در بی حقوقی کامل می زیسته اند و بسیاری از محکوم کنندگان و روضه خوانان امروز، در اصل، ناقضان حقوق، آزادی و رهایی آنان بوده اند. مثلا چرا این پرسش در انتهای بیانیه های محکومیت این دسته از گروه ها نمی آید که اساسا 3400 نفر ایرانی در دشمنی با دولت عراق در این کشور چه می کنند؟ چرا مسعود رجوی و مریم رجوی اجازه خروج این افراد از عراق را بعد از گذشت هشت سال از سرنگونی صدام حسین نمی دهد؟ منافع رهبری مجاهدین از حضور این افراد در عراق چیست؟ چرا بیش از 800 نفر از این 3400 نفر که پاسپورت شهروندی کشورهای اروپایی و آمریکایی را دارا هستند، همچنان به دستور رهبری مجاهدین اجازه خروج از عراق را ندارند؟ چرا رهبری فرقه مجاهدین اجازه نمی دهد حتی بیماران برای معالجه از عراق و قرارگاه اشرف خارج شوند؟ و ده ها پرسش دیگر. اگر محکومیت این درگیری ها همراه با طرح این پرسش ها باشد و رهبری سازمان مجاهدین را ملزم به پاسخگویی به این پرسش ها بکند، می توان به صداقت سیاسی محکوم کنندگان صحه گذاشت. در غیر این صورت، این نوع محکومیت ها می تواند به اسارت بیشتر اعضای مجاهدین در بیایان های عراق منجر شود. بنابراین، لابی های خارجی مجاهدین و افرادی از این قبیل که در مقابل این پرسش ها، سکوت و با انگیزه یارگیری سیاسی به بهای اسارت اعضای مجاهدین در قلعه اشرف از طرح آن گریزان هستند، در اصل اعضای مجاهدین را در اسارت فیزیکی و ذهنی رهبری مجاهدین باقی نگاه می دارند و بدون تردید، آنها به مراتب بیشتر از ارتش عراق، گناهکار و ناقض حقوق اعضای مجاهدین باقی مانده در پادگان اشرف هستند.