زمانی مرز سرخ مجاهدین سلاح آن بود و هیچ کس حق نداشت از آن مرز سرخ عدول کند و اگر کسی از نیروها سلاح را زمین می گذاشت و مبارزه مسلحانه را ترک می کرد مرتکب بالاترین جرم وجنایت می شد و مارک خیانت و خائن به میهن و ملت را می خورد و مستحق بالاترین مجازات ها می شد. بارها در تشکیلات دیدیم کسانی که خواهان جدایی بودند چه بلایی بر سر آنها می آوردند و تعدادی هم جانشان را در این رابطه از دست دادند اما در کمال تعجب، همه نیروها دیدیم چگونه مسعود طی پیامی به نیروها اعلام داشت که باید سلاح ها را تحویل بدهیم و خودمان نیز در اشرف اسیر نیروهای آمریکایی شدیم، اما مسعود در این رابطه به کسی پاسخ نداد که چرا مرتکب چنین خیانتی شد و صدها مورد دیگر همه نیروهایی که از تشکیلات جدا شده اند به آن اشراف دارند….
از جمله مواردی که همیشه در نشست های ایدئولوژیک گفته می شد تهدید درون سازمان و نیروهای بورژوازی بود، در این رابطه بحث ها و نشست های کشافی برگزار می شد و تک تک نیروها در این رابطه زیر تیغ می رفتند که چرا گرایشات درونی نسبت به بورژوازی دارند اما در کمال تعجب دیدیم مریم و مسئولین تراز اول سازمان قبل از شروع حمله آمریکا به عراق به پاریس گریختند. حتی این موضوع را سازمان از نیروها مخفی نگه می داشت تا اینکه مریم در فرانسه توسط پلیس فرانسه دستگیر شد و سازمان مجبور شد موضوع را علنی کند و همه نیروها در عراق فهمیدند که مریم و مسئولین بالا وقتی شرایط داشت سخت می شد به دامن بورژوازی خزید و بالاخره اینکه فهمیدیم بورژوازی آنقدر هم که می گفتند بد نیست، البته برای مریم و مسعود. مطمئناً مسعود هم از ترس دستگیری و استرداد و غیره… به پاریس نرفته والا آن هم بهمراه مریم به پاریس و منطقه خوش آب و هوای اوور بورژوازی می رفت. آدم چقدر می تواند وقیح و دروغ گو باشد، علیرغم این همه دروغ گویی و دجالیت هایش، هنوز هم دست از شیادی و فریب بر نداشته و به کار دروغ و فریب اش ادامه می دهد. بنظرم باید به مسعود لقب دروغ گوی بزرگ را داد چون زندگی وی بر روی دروغ بنا شده است. باید گفت آقای رجوی تا کی دروغ، چقدر دروغ، بس است دیگر از سر فرزندان این سرزمین دست بردار و بگذار بقیه عمر خود را دراختیار خودشان باشند. راستی این همه سنگ اشرف را به سینه می زنید و می خواهید که بچه ها را در آنجا نگه دارید اگر در اشرف ماندن و حفظ اشرف واجب است چرا مریم به اشرف بر نمی گردد.
آقای رجوی! این همه دم زدن از موسسان سوم ارتش آزادی بخش و دمیدن در بوق و شیپور تبلیغاتی راستی برای چیست؟ کدام ارتش؟ آن ارتش سابق که دیگر نه سلاحی دارد و نه لباس فرمی و نه حامی (صدام) برای جنگیدن.
زمانی که همان ارتش سابق، سابقاً سلاح داشت صاحب خانه ای داشت که بلحاظ مالی – تسلیحاتی – لجستیکی و… حمایتش می کرد و نیروها هم آموزش دیده و جوان بودند.
همگی به یاد داریم خودتان در آخرین نشست توجیهی گفتید چنانچه آمریکا به عراق حمله کند و قرارگاههای ما را مورد هدف قرار دهد ما به داخل کشور (ایران) تهاجم می کنیم. راستی چرا به وعده و قولی که داده بودی عمل نکردی؟ چرا مریم و مسئولین بالای سازمان قبل از همه به پاریس گریختند؟ چرا خودت رفتی و قایم شدی" رهبری ذیصلاح" چرا با خاری و خفت تمام سلاح ها و نیروها را دو دستی تقدیم آمریکاییها کردی؟ آیا شرم نمی کنی، تا کی برای نیت کثیف خود از جان و عمر فرزندان ایران زمین مایه می گذاری و آنها را آلت دست قرار می دهی؟
دارم فکر میکنم آدم باید کدام ادعا و حرف این سازمان (مریم و مسعود) را قبول کند. ادعایی که گوش فلک را کر کرده، گوهران بی بدیل، فرزندان شیر خلق، گل های سر سبد خلق، قهرمان ایران، کوه مردان و شیر زنان ایران زمین خطاب می کنند اما در عمل می بینیم که همین افراد علیرغم تعریف و تمجیدها، حق تردد در محوطه و خیابانهای قرارگاه را ندارند. برای خروج از قسمت خود بایستی ویزا تهیه کنند آن هم با چند محافظ و اسکورت.
دور تا دور مقرها را خاکریز زده و سیم خاردار کشیده اند و چندین لایه نگهبان گمارده اند. در آسایشگاهها موقع خواب بپا گذاشته اند تحت عنوان هوشیار، پست های نگهبانی ضلع قرارگاهها 4 نفره هستند تا حتی نگهبانان خودشان هم فرار نکنند. این ناجیان خلق ایران اکنون خود آزادی شان سلب شده و ورق برگشته اکنون خلق قهرمان به درب قرارگاه اشرف رفتند و لاش می کنند تا کسانی که مدعی رهایی خلق کنند را برهانند.
مقدمی